arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۶۶۵۲۳۶
تاریخ انتشار: ۵۸ : ۲۳ - ۱۲ اسفند ۱۴۰۰

مجمع‌الجزایر گولاک (بخش اول ۱۹۱۸-۱۹۵۶)، شماره ۴: موقع تفتیش هیچ چیز مقدس نیست، حتی جسد درون تابوت

موقع تفتیش هیچ چیز مقدس نیست. شبی که برای بازداشت اینوشین، مکانیسین لوکوموتیو، آمدند تابوت کوچکی در اتاقش بود که جسد فرزند تازه‌مرده‌اش را در بر داشت، حقوق‌دان‌های ما بچه را از تابوت بیرون انداختند، جست‌وجو تا آن‌جا گسترش یافت.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

همه چیز پایان می‌پذیرد، شما بازداشت شده‌اید!
و شما باز هم هیچ جواب دیگری جز این ماءمائه‌ی بره‌ماننده پیدا نمی‌کنید: «من؟ چرا؟!»
این است بازداشت: فروغی که چشم را خیره می‌کند، به انضمام ضربه‌ای، هماندم، حال را به سوی گذشته پس می‌زند و محال را به شکل حال قادر مطلق درمی‌آورد.
همین و بس، دیگر نه در نخستین ساعت، نه در نخستین بیست و چهار ساعت می‌توانید از چیزی سر در بیاورید؛ و در آن عالم یأس، نوری، چون نور ماه سیرک، مثل بازیچه، باز هم جلوی چشم‌های‌تان برق می‌زند: «اشتباه است! قضایان روشن می‌شود!»
و هر چیزی که امروز در تصویر دیرینه، در تصویر باستانی و حتی تصویر ادبی بازداشت هست، به روی هم توده می‌شود و از این پس نه در حافظه‌ی بهت‌زده‌ی شما، که در حافظه‌ی خانواده‌تان و همسایگانی که شریک آپارتمان‌تان هستند، شکل پیدا می‌کند.
زنگ گوش‌خراشی شبانه زده می‌شود یا ضرب خشنی بر در گرفته می‌شود، چکمه‌های آغشته به کثافت به درون می‌آید - عمال دستگاه امنیت که خواب ندارند - و شاهد وحشت‌زده و درمانده که به دنبال‌شان انداخته‌اند. (شاهد برای چه؟ قربانیان جرأت طرح چنین سوالی را ندارند، مامور‌ها جواب را فراموش کرده‌اند، اما دستور چنین است و باید سرتاسر شب همان‌جا سیخ بایستند و سپیده‌دم پای همه‌ی امضا‌ها امضا بگذارد... و برای این شاهدی که از رخت‌خوابش بیرون آورده‌اند، چه شکنجه‌ها که درست نشده است! همه‌ی شب‌هایش باید صرف رفتن و آمدن و یاری دادن به بازداشت همسایگان و آشنایانش باشد...)
بازداشت کهن و باستانی چیز دیگری هم هست: دست‌های لرزانی است که برای کسی که باید از خانه و زندگی‌اش بیرون برده شود، مشتی رخت، یک قالب صابون، کمی غذا تدارک می‌بیند و آدم نه می‌داند چه باید ببرد و نه می‌داند چه چیزی ممنوع است و نیکوترین لباس‌ها چه لباسی است، در صورتی که مامور‌ها در تنگنای‌تان می‌گذارند و رشته‌ی کار‌تان را می‌برند: احتیاج به هیچ چیز نیست، غذای‌تان می‌دهند. آن‌جا هوا خوش است (همه‌ی این حرف‌ها دروغ است: و اگر در تنگنای‌تان می‌گذارند، برای ارعاب است.)
تصویر کهن و باستانی بازداشت، آن حادثه‌هایی هم هست که پس از رفتن بدبختِ بی‌نوایی که برای بردنش آمده‌اند اتفاق می‌افتد: نیرویی است که ساعت‌های دراز در آپارتمان شما قلاب در قفل‌ها می‌اندازد، می‌درد، هرچه به دیوار آویخته شده است می‌کند و بر زمین می‌ریزد. هرچه در گنجه و کشو‌ها هست درمی‌آورد، تکان می‌دهد، پخش می‌کند، می‌برد و کوه‌های اشیا است که به روی زمین توده می‌شود و چکمه‌هایی است که صدا می‌کند.
موقع تفتیش هیچ چیز مقدس نیست. شبی که برای بازداشت اینوشین، مکانیسین لوکوموتیو، آمدند تابوت کوچکی در اتاقش بود که جسد فرزند تازه‌مرده‌اش را در بر داشت، حقوق‌دان‌های ما بچه را از تابوت بیرون انداختند، جست‌وجو تا آن‌جا گسترش یافت؛ و بیماران را از تخت‌خواب‌های‌شان پایین می‌آورند و بند‌های زخم‌ها را باز می‌کنند تا زیرشان را ببینند. موقع تفتیش هیچ کاری بی‌معنی به حساب نمی‌آید!

ادامه دارد...


منبع: الکسانر سولژنیتسین، «مجمع‌الجزایر گولاک» ترجمه‌ی عبدالله توکل، خواندنیها، شماره‌ی ۹۱، سال سی‌وچهارم، شنبه ۱۲ تا سه‌شنبه ۱۵ مرداد ۱۳۵۳، صص ۳۴ و ۳۵، و همان، شماره‌ی ۹۲، سه‌شنبه ۱۵ تا شنبه ۱۹ مرداد ۱۳۵۳، ص ۲۲.

نظرات بینندگان