پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
در تاجیکستان اگر سه شهر ایرانی برای مردم شناختهشدهتر باشد، یکی مشهد است، دیگری تهران و سومی زاهدان. مشهد به خاطر نزدیکی و رفتوآمد تاجیکها برای تجارت و درمان، تهران به سبب پایتخت بودنش و اخبار سیاسی، زاهدان هـم به واسطهی مدارس علمیهای که مقصد طلبههایی است که قصد ادامهی تحصیل دارند.
چند شب قبل در اتوبوس به طور اتفاقی با یک ایرانی آشنا شدیم که کارمند یک شرکت هواپیمایی ایرانی در دوشنبه بود و میگفت: «اینجا دلخوشی ما شبهای جمعه است که میرویم سفارت برای مراسم دعای کمیل. یک جمع ده پانزده نفره از ایرانیها هر هفته میآیند و همدیگر را میبینیم.» میگفت: «همین دعای کمیل خیلی در روحیهی ما مؤثر است.» وقتی گفتیم: «ما از مرز افغانستان آمدهایم»، اول فکر کرد شوخی میکنیم. بعد که دید جدی میگوییم، تعجب کرد و گفت: «ماجراجویی خطرناکی کردهاید که ممکن بوده به قیمت جانتان تمام شود!» میگفت: «خود تاجیکهایی که به ایران میروند، هیچکدام از راه افغانستان نمیروند. هوایی میروند.» بعد از آن بدون اینکه ما سؤالی از انگیزهی سفر تاجیکان به ایران بپرسیم، خودش موضوع را تغییر داد و گفت: «وهابیت به میدان آمده و تاجیکها را برای ادامهی تحصیل به زاهدان میفرستد!» میگفت: «میآیند و برای مشهد بلیت هواپیما میخرند و از مشهد به زاهدان میروند.» نمیدانم چه دلیلی داشت که وهابیت پشت این ماجراست. برایم سؤال پیش آمد که این همه مدرسه در پاکستان و عربستان هست؛ با چه منطقی وهابیت همهی اینها را رها کند و طلبههای تاجیکی را به زاهدان بفرستد؟!
تندرست سه پسر دارد: سلمان، ارشاد و اکرام. کلانشان (بزرگشان) سلمان و میدهشان (کوچکشان) اکرام اسـت. ارشاد هم هشتساله است و به شدت پیگیر حفظ قرآن. تندرست آرزو داشت این پسر، حافظ کل قرآن شود. میگفت: «میخواهم ارشاد را وقتی بزرگتر شد، برای تحصیل به زاهدان بفرستم.» تندرست با وهابیها و هر نوع تفکر سلفی به شدت مخالف بود. آرزوی فرستادن پسرش به زاهدان نشان میداد که تندرست به عنوان یکی از متدینهای تاجیک، به زاهدان ایران اعتماد دارد و آن را پایگاهی از پایگاههای سلفیگری نمیداند.
منبع: احسان صفرزاده، ماوراء مرز، تهرن: چاپ و نشر بینالملل، چاپ نخست، ۱۴۰۰، صص ۳۲ و ۳۳.