پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
سرویس تاریخ «انتخاب»؛ ناصرالدینشاه چندین مرتبه اظهار میل به داشتن دارالترجمه کرده بود، زیرا میل مفرط به استحضار از امور دنیا داشت و یکی از اعتبارات اعتمادالسلطنه مترجمی حضور بود و بسیاری از روزها هنگامی که شاه مشغول ناهار خوردن میشد او روزنامهی فرانسه میخواند و برای شاه ترجمه میکرد.
باری در طی سفر خراسان شاه در تاسیس دارالترجمه تاکید کرد. پس چون به طهران رسیدند اعتمادالسلطنه از مترجمین فرانسه و انگلیسی و آلمانی و روسی و ترکی و هندی به اندازهای که میسر میشد جلب کرد و دارالترجمه به پدرم سپرد. مترجمین اخبار و مقالات و جراید خارجه را ترجمه میکردند و پدرم تصحیح و انشان میکرد و به صورت کتابچه به حضور شاه میفرستاد و آنچه از آنها برای عامه مفید بود و با سیاست دولت منافات نداشت به روزنامه میدادند. گاهی از اوقات هم کتاب ترجمه میکردند و از آنها کتابها و کتابچهها هنوز در دفاتر و کتابخانهی سلطنتی و ملی موجود است و بعضی به خط خود پدرم است. از آن زمان پدرم به واسطهی اشتغال به عمل دارالترجمه و مولفات سابقالذکر از روزنامه دست کشید و آن کار به دیگری محول شد که میرزا علیمحمدخان نام داشت و بعدها مجیرالدوله لقب گرفت و از اهل کاشان بود و خط و انشایی داشت و میخواست با پدرم همچشمی کند و کودکانه رقابت میورزید و آزار میکرد و این نیز یکی از مرارتها بود که پدرم در دستگاه اعتمادالسلطنه میبایست متحمل باشد.
آخرین مسافرت مهمی که پدرم با اردوی سلطنتی کرده در موقع سفر سوم ناصرالدینشاه به فرنگستان در سال ۱۳۰۶ قمری (۱۸۸۹ میلادی) بود که شاه از راه آذربایجان و روسیه به اروپا رفت و برگشت و پدرم در ذهاب و ایاب تا سرحد یعنی رود ارس همراه اردو بود و پس از این سفر جز گیلان و خوزستان جمیع ایالات و ولایات ایران را گردش کرده و دیده بود، ولیکن به ممالک خارجه سفر نکرد.
ادامه دارد...
منبع: خاطرات محمدعلی فروغی به همراه یادداشتهای روزانه از سالهای ۱۲۹۳ تا ۱۳۲۰، به خواستاری ایرج افشار، به کوشش محمدافشین وفایی و پژمان فیروزبخش، تهران: سخن، چاپ سوم، ۱۳۹۸، ص ۴۰-۴۱، (رساله در سرگذشت خود و پدر).