پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
سرویس تاریخ «انتخاب»؛ [...] مسافرتهای پدرم را از زمان حرکت از کرمان تا وقتی که در طهران مقیم شد مرتبا و تماما به یاد ندارم. آنقدر میدانم که یکی دو مرتبه به اصفهان رفته و زندگانی آنجا را مانند سابق موافق طبع خویش ندیده، سرانجام به ترک مسقطالرأس جازم شد و یکچند نیز در کرمانشاه و نواحی مجاور آن از نهاوند و تویسرکان اقامت نمود.
[...] بعد از سفر ناصرالدینشاه به عراق عرب در سال ۱۲۸۷ قمری پدرم به سفر عتبات رفت. در سال ۱۲۸۸ که قحط و غلای بزرگی در تمام ایران بوده و معروف به سال مجاعه است، چند ماهی در تویسرکان به سر برده و از وقایع عبرتانگیز که آنجا دیده بود خانهخرابی یک خانوادهی ملّاک معتبر متمول بود که دو برادر در سر میراث یا امور دیگر به قدری با یکدیگر دعوی و مرافعه کردند و به وکیل و ملا و مامور دیوان و غیره پول دادند که ثروتشان تمام شد، تا آنجا که از تنگدستی شبها در تاریکی به سر میبردند. در صورتی که آن زمان چراغ با روغن کرچک که روغنچراغ میگفتند میسوخت و برای یک شب تمام یک شاهی بیشتر خرج نداشت و همین دو برادر قلیل مدتی پیش زندگانی باتجمل داشتند و از پدرم ضیافتها و پذیراییهای شایان کرده بودند و عجبتر اینکه با این احوال متنبّه نمیشدند، دست از منازعه برنمیداشتند.
در تویسرکان پدرم از دست شاهزادگان فرار کرده به فراغت میگذرانید. ضمنا بنا بر مشرب عرفان و درویشی که داشت به تزکیه و ریاضت مشغول بود و ریاضت او امساک در خوراک و شبزندهداری و تفکر بود و میگفت: «چون یک چند این زندگانی را دوام دارم حال صفایی پیدا کردم که آثار غریب داشت. نکتهسنجی و دقت فهم مخصوصی دارا شده بودم و بعضی چیزها بر من اشراق میشد؛ از جمله هرگاه دوستی آهنگ ملاقات من میکرد درمییافتم و میدانستم که به قصد من حرکت کرد و حتی چنان به درستی به حرکات او پی میبردم که چون به خانهی من میرسید پیش از آنکه در را بکوبد میرفتم و در را به روی او میگشودم و نمیدانم از من چه آثار بروز میکرد که خود نمیفمیدم، اما اهل محل مرا صاحب کرامت میدانستند و از من استشفا و طلب همیت در مشکلات مینمودند.»
ادامه دارد...
منبع: خاطرات محمدعلی فروغی به همراه یادداشتهای روزانه از سالهای ۱۲۹۳ تا ۱۳۲۰، به خواستاری ایرج افشار، به کوشش محمدافشین وفایی و پژمان فیروزبخش، تهران: سخن، چاپ سوم، ۱۳۹۸، صص ۱۱ و ۱۸ (رساله در سرگذشت خود و پدر).