سرویس تاریخ «انتخاب»؛ حالا اگر خاطرهای از قوامالسلطنه دارید بفرمایید. اصولا نظرتان راجع به قوامالسلطنه چیست؟
قوامالسلطنه بعد از مرحوم سهیلی زمانی که من وزیر خارجه بودم طبق فرمان شاهنشاه به نخستوزیری منصوب شد. قوامالسلطنه به امور داخلی ایران و تمام خصوصیات جزئی طبقات مختلف ایران آشنا بود و ایران و مردم ایران را خیلی خوب میشناخت، مخصوصا روحیات ایلات و عشایر ایران را خیلی خوب درک میکرد.
شما به خاطر دارید که در زمان صدارت سوم مرحوم قوامالسلطنه هنگام وقایع آذربایجان عشایر فارس هم بنای خودمختاری گذاشته بودند؟
من درست به خاطر ندارم که در کابینهی دوم مرحوم قوامالسلطنه شرکت داشتهام یا نه؟ لذا چیزی از این جریان نمیتوانم بگویم.
نظر کلی شما راجع به قوامالسلطنه چیست؟ میگویند که او روی هم رفته مردی خودخواه و مستبد بود.
قوامالسلطنه فکر عمیقی در کارهای داخلی مملکت داشت.
اصولا با کسی مشورت میکرد یا نه؟
راجع به کارهای خارجی با ما مشورت میکرد. بنده غیر از اینکه وزیر خارجه بودم مدتی هم در آنکارا مستشار بودم و کشمکشهایی هم با ترکها داشتیم راجع به سرحدات مرزی.
شما هنگام تصدی پست نخستوزیری ایران وزیران دولت خود را چگونه انتخاب میکردید؟
من ایران را درست نمیشناختم و مسلم است که قوامالسلطنه و سهیلی به مراتب با ایران و ایرانی آشنایی بیشتری داشتند اما من برای انتخابم آنچه را که میشنیدم ملاک قرار میدادم. مثلا شنیده بودم که گلشاییان آدم فعالیست، علیاصغر حکمت را هم بر اساس این مسموعات و دانستنیها وزیر خارجه کردم.
او که وزیر فرهنگ بود و پرورش فرهنگی داشت.
به نظر من مهم نیست، کارآمد بودن اشخاص مهمتر است.
آیا از جوانها هم برای عضویت در دولت خود دعوت میکردید؟
بلی، دکتر اقبال نمونهی خوبیست چون آدم باهوشی بود و پشتکار فراوان داشت و به این دلیل او را به عنوان وزیر بهداری، وزیر فرهنگ و بالاخره وزیر کشور در کابینههای خود شرکت دادم.
برای انتخاب وزرا با چه کسانی مشورت میکردید؟
مشاوران من آقایان گلشاییان، دکتر اقبال، منصورالسلطنه عدل و تنی چند از رجال بودند. البته من همواره از راهنماییهای نظر صائب شاهنشاه استفاده میکردم و اوامر ملوکانه را بر دیدهی اطاعت میگذاشتم.
از اعلیحضرت رضاشاه کبیر چه خاطرهای دارید؟
اعلیحضرت رضاشاه کبیر همیشه به من لطف مخصوص داشتند. یادم میآید که وقتی به عنوان سفیر ایران در مسکو به حضورشان معرفی شدم به من فرمودند: «ساعد! هیچ به خاطر داری کنسول بیچارهای بودی و حالا سفیرکبیر شدهای؟» رضاشاه به امور خارجی و روابط بینالمللی توجه مینمود اما آنچه برای من اهمیت دارد این است که رضاشاه همواره در کلیهی امور مظهر یک ایرانی وطنپرست و عاشق ایران بود.
از شاهنشاه آریامهر چه خاطرهای دارید؟
من در زمان نخستوزیری سهیلی ماموریت وزارت خارجه را پیدا کردم و برای اولین مرتبه بود که چنین ماموریتی را عهدهدار میشدم در شرفیابی به حضور شاهنشاه که اولین برخورد من با شاه جوان بود در وجود ایشان نبوغ و عظمتی را دیدم که هرگز نظیرش را ندیده بودم. در این شرفیابی من کاملا احساس کردم که شاه جوان چقدر روحا از اشغال ایران رنج میبرد و تا چه اندازه برای ایران و ایرانی دلسوزی میکند. بعدها که افتخار شرفیابیهای متعدد را پیدا کردم رای صائب و تیزبینی شاهنشاه برایم حیرتآور بود من تصور میکنم که ایران آبادی را که اعلیحضرت رضاشاه بنیاد نهاد در سایهی رهبری و هدایت شاهنشاه به جایی خواهد رسید که نظیر و مانندی نخواهد داشت.
وقتی نخستوزیر شدم خواستم ذکاءالملک فروغی را به سفارت در واشنگتن بفرستم اما اجل مهلتش نداد. وثوقالدوله را هم تلگراف کردم که سفیر ایران در آنکار بشود، جواب فرستاد: «پول لباس رسمی ندارم.» سه هزار دلار برایش حواله کردم که لباس بخرد.
پایان
منبع: خواندنیها، شمارهی ۹۱، سال سیودوم، سهشنبه ۷ مرداد ۱۳۵۱، صص ۳۲ و۵۰، به نقل از کیهان سال ۱۳۵۰.
سید ضیاء آدم وطنپرست باهوشی بود. با پیشبینیهای بسیار دقیق... پانزدهم بهمن ۱۳۲۷ بود. در محوطهی دانشگاه به جان اعلیحضرت سوءقصد شد من نخستوزیر بودم و در آن روز به علت ذاتالریهی شدید در خانه بستری بودم حتی خبر سوءقصد را در آغاز به من ندادند... مرحوم رزمآرا که در آن موقع رئیس ستاد بود... گفت که: «من سید ضیاء و قوامالسلطنه را هم اجبارا توقیف کردم چون به نظر میرسد که آنها هم در ماجرا دست داشتند.» ... چون من سی سال بود که سید ضیاء را میشناختم. قوامالسلطنه را هم همینطور به این جهت وقتی رزمآرا رفت من به حضور اعلیحضرت تلفن کردم و استدعا کردم که سید ضیاء و قوامالسلطنه را آزاد کنند...