arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۶۳۶۳۶۰
تاریخ انتشار: ۰۵ : ۲۱ - ۱۵ شهريور ۱۴۰۰
محمد ساعد مراغه‌ای، ساعدالوزرا، به روایت خودش؛

قسمت ۷/ سید ضیاء آدم وطن‌پرست باهوشی بود

سید ضیاء آدم وطن‌پرست باهوشی بود. با پیش‌بینی‌های بسیار دقیق... پانزدهم بهمن ۱۳۲۷ بود. در محوطه‌ی دانشگاه به جان اعلیحضرت سوءقصد شد من نخست‌وزیر بودم و در آن روز به علت ذات‌الریه‌ی شدید در خانه بستری بودم حتی خبر سوءقصد را در آغاز به من ندادند... مرحوم رزم‌آرا که در آن موقع رئیس ستاد بود... گفت که: «من سید ضیاء و قوام‌السلطنه را هم اجبارا توقیف کردم چون به نظر می‌رسد که آن‌ها هم در ماجرا دست داشتند.» ... چون من سی سال بود که سید ضیاء را می‌شناختم. قوام‌السلطنه را هم همین‌طور به این جهت وقتی رزم‌آرا رفت من به حضور اعلیحضرت تلفن کردم و استدعا کردم که سید ضیاء و قوام‌السلطنه را آزاد کنند...
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

سرویس تاریخ «انتخاب»؛ از مرحوم خیابانی خاطره‌ای دارید؟

اسمش را شنیده‌ام ولی هرگز او را ندیده‌ام.

 

لاهوتی را چطور؟

لاهوتی را دیده بودم. در زمانی که من در قفقاز بودم او به اتفاق چند نفر دیگر در تبریز کودتا کرد و پس از شکست کودتا از تبریز گریخت و به روسیه پناهنده شد. عبدالله‌خان طهماسبی فرمانده‌ی قشون و مخبرالسلطنه والی آذربایجان به من تلگراف کردند که لاهوتی با صد سرباز به روسیه پناهنده شده کاری کنید که آن‌ها را برگردانند. در آن هنگام در آذربایجان شوروی جمهوری بلشویکی اعلام شده بود اما هنوز اتحاد جماهیر شوروی تشکیل نشده و آذربایجان مستقل بود و میرزا داودخان شیرزاده وزیر خارجه‌ی آذربایجان شوروی بود. من تلگرافی زدم و به عرض اعلیحضرت رضاشاه کبیر رساندم که «صلاح نیست این پناهندگان در این‌جا بمانند.» اعلیحضرت در آن زمان وزیر جنگ بود و در جواب تلگراف من نوشتند که «همه‌ی سربازها را با کشتی به ایران بفرستید.» و من این کار را کردم منتهی صاحب‌منصب‌ها را در روسیه نگهداشتم که محاکمه کنند. من مجددا به تهران تلگراف کردم که «محاکمه‌ی این‌ها هم که پنج شش نفر بیش‌تر نیستند در ایران انجام شود خاصه این‌که همه اظهار ندامت کرده و گفتند که در جریان کودتا همه تحت تاثیر لاهوتی و سرهنگ داوری بوده‌اند.» اعلیحضرت موافقت کردند و صاحب‌منصب‌ها را هم به تهران فرستادند و همه به جز لاهوتی و داوری به تهران مراجعت داده شدند.

 

لاهوتی را چه کردید؟

لاهوتی مسئله‌ی جداگانه‌ای داشت. او هنگام دستگیری گفته بود که «من بلشویک هستم و قیام من یک قیام کمونیسیتی بوده است.» به این جهت روس‌ها بلافاصله او را تحت حمایت خود گرفتند و به ما هم پس ندادند لاهوتی ناپدید شد و من هم دیگر او را ندیدم تا بعدها که خبرش را شنیدم که به استادی دانشگاه‌های جمهوری‌های شرقی روسیه رسیده است و بقیه‌ی عمرش را در روسیه صرف تتبعات فرهنگی و کار شعر و شاعری کرده است.

 

خوب از آن طرفی‌ها بگویید.

کدام‌طرفی‌ها؟

 

منظورم سید ضیاءالدین، قوام‌السلطنه و دیگران است.

سید ضیاء آدم وطن‌پرست باهوشی بود. با پیش‌بینی‌های بسیار دقیق. من خاطره‌ای از او و قوام‌السلطنه دارم که مربوط می‌شود به زمان نخست‌وزیری خود من. پانزدهم بهمن ۱۳۲۷ بود. در محوطه‌ی دانشگاه به جان اعلیحضرت سوءقصد شد من نخست‌وزیر بودم و در آن روز به علت ذات‌الریه‌ی شدید در خانه بستری بودم حتی خبر سوءقصد را در آغاز به من ندادند و چند ساعت بعد از آن من از جریان واقعه آگاه شدم. همان شب مرحوم رزم‌آرا که در آن موقع رئیس ستاد بود به خانه‌ی من آمد و گفت: «سوءقصدکننده از عمال آیت‌الله کاشانی بوده است و یکی از طرفداران آیت‌الله کاشانی به او به عنوان مخبر عکاس کارت داده بود ضارب با کارت خبرنگاری روزنامه‌ی پرچم اسلام وارد دانشگاه شده و به کار خائنانه‌ی خود اقدام کرده است. در نتیجه کاشانی برای ما مشکوک شده او را گرفته‌ایم و می‌خواهیم محاکمه کنیم.»

من محاکمه‌ی کاشانی را صلاح ندیدم و بهتر دیدم که او را تبعید کنیم. به زحمت زیاد از سفارت لبنان برای بیروت ویزا گرفتیم و او را به لبنان تبعید کردیم.

رزم‌آرا هم‌چنان گفت که: «من سید ضیاء و قوام‌السلطنه را هم اجبارا توقیف کردم چون به نظر می‌رسد که آن‌ها هم در ماجرا دست داشتند.» من که احساس می‌کردم که جریان از جای دیگری‌ست به رزم‌آرا گفتم: «توقیف سید ضیاء و قوام‌السلطنه به نفع ما نیست.» چون من سی سال بود که سید ضیاء را می‌شناختم. قوام‌السلطنه را هم همین‌طور به این جهت وقتی رزم‌آرا رفت من به حضور اعلیحضرت تلفن کردم و استدعا کردم که سید ضیاء و قوام‌السلطنه را آزاد کنند. شاهنشاه فرمودند با مسئولیت خودتان این کار را بکنید و من بعد از این‌که آن کار را کردم سید ضیاء و قوام‌السلطنه را برای امضای دفتر همایونی فرستادم. سید ضیاء به حضور اعلیحضرت رسیده و شرفیاب شده و مورد تفقد قرار گرفته بود اما قوام‌السلطنه دیر رسیده بود با این همه اعلیحضرت هر دو را مورد تفقد قرار دادند. رزم‌آرا می‌خواست از جریان پانزدهم بهمن که به دست اجنبی ترتیب داده بود به سود خود حداکثر استفاده را بکند به این معنی که با دستگیر و به زندان انداختن شخصیت‌های بانفوذ راه را برای نخست‌وزیری خود هموار سازد در حالی که مثلا سید ضیاءالدین را که از آشنایان قدیم من بود به هیچ وجه نمی‌شد با چنین تهمتی آلوده کرد سابقه‌ی دوستی سی‌ساله‌ی من و ضیاءالدین از زمانی بود که او به عنوان سفیر فوق‌العاده‌ی ایران به قفقاز آمد.

 

پیش از کودتا را می‌فرمایید؟

بله.

 

من عکسی از آن زمان دارم که اتفاقا شما با آقای باقر کاظمی مرحوم کلنل کاظم‌خان سیاح و سید ضیاءالدین را با هم نشان می‌دهد.

بله. در آن سفر من برای این‌که ماموریت سید ضیاءالدین خوب انجام شود زحمات فراوان کشیدم.

 

منبع: خواندنیها، شماره‌ی ۹۱، سال سی‌ودوم، سه‌شنبه ۷ مرداد ۱۳۵۱، صص ۳۰-۳۲.

نظرات بینندگان