حسن نافعة در القدس العربی، چاپ لندن نوشت: منطقه خاورمیانه در هفتههای اخیر شاهد دو حادثه مهم بود: برکناری نتانیاهو از قدرت در اسرائیل و روی کار آمدن بنت بعنوان نخست وزیر و پیروزی ابراهیم رئیسی اصولگرا در انتخابات ریاست جمهوری در ایران، آن هم در زمانی حساس که مذاکرات غیر مستقیمی بین ایران و ایالات متحده در جریان است. این دو اتفاق پیامدهای متناقضی دارند، مورد اول، مربوط به روی کار آمدن یک دولت شکننده و غیر قابل استمرار در اسرائیل است، که باعث عدم ثبات در آن میشود، اما مورد دوم، یعنی روی کار آمدن رئیسی میتواند به سیاست داخلی در ایران ثبات بیشتری ببخشد.
به گزارش سرویس بین الملل «انتخاب»، در ادامه این مطلب آمده است: حالت بی ثباتی در اسرائیل احتمالا موجب ضعف بیشتر دولت آن در سیاست خارجی میشود، اما حالت ثبات روز افزون و مورد انتظار در دولت جدید ایران، میتواند اعتماد به نفس بیشتری را فراهم کند که نتیجه آن، گشایش در روابط با دولتهای همسایه عربی میشود.
در خصوص موضع دولت جدید اسرائیل در قبال ایران، باید گفت اظهارات مسئولان این دولت، که در رأس آنها بنت قرار دارد، حاکی از آن است که خط مشی صهیونیستها در برخورد با ایران، همان قاطعیت نتانیاهو را با خود دارد و سیاست آنها در مورد برنامههای هستهای ایران، ثابت است. در این میان، بنت به سرعت از فرصت پیروزی رئیسی در انتخابات ایران استفاده کرده و حمله سختی را متوجه شخص او نمود و تلاش کرد دولتی که رئیسی تشکیل خواهد داد را یک دولت افراط گرا بداند که به هر قیمتی به دنبال هستهای کردن ایران است! از اظهارات بنت در مورد رئیسی میتوان دریافت که وی در دو خط موازی در برابر ایران حرکت میکند: اول بسیج لابی صهیونیستی بویژه در داخل آمریکا برای استفاده از نفوذ آنها در راستای جلوگیری از بازگشت ایالات متحده به توافق سال ۲۰۱۵ با ایران، یا حداقل اصرار بر گنجاندن برنامههای موشکی و نفوذ منطقهای ایران در آن. دوم، تاکید بر اینکه اسرائیل در صورتی که لازم بداند، از هر وسیله ای، ولو نظامی، برای ساقط کردن برنامههای هستهای ایران و فلج کردن قدرت آن برای ساخت بمب اتمی استفاده میکند، حتی اگر مجبور شود بدون مشورت با آمریکا این کار را انجام دهد.
این سیاست اسرائیل به کلی با آنچه دولت فعلی آمریکا میخواهد و با سیاست آن در قبال ایران، در تعارض است و احتمالا اصرار بر آن، میتواند منجر به برخورد مستقیم اسرائیل با ایالات متحده شود. درست است که دولت بایدن تا لحظه آخر تلاش کرد ایران را قانع کند توافق قبلی را توسعه داده و برنامههای موشکی و مسائل منطقهای را در آن جای دهد، اما آرزوهای آمریکا برای این مهم به تدریج نقش بر آب شد.
با این حال، به نظر میرسد دولت بایدن قانع شده است که جایگزینی جز بازگشت به توافق هستهای ۲۰۱۵ ندارد و این توافق تنها وسیلهای است که میتواند مانع از ساخت بمب اتمی توسط ایران شده یا حداقل آن را به تاخیر بیندازد. به عقیده من، نهایت دستاوردی که دولت بایدن از جانب ایران میتواند داشته باشد، یک وعده کلی است، نه یک پایبندی قانونی.
با توجه به آنچه گذشت، میتوان گفت منطقه به سرعت به سمت دو راهی جدیدی در حرکت است که مذاکرات حاضر با ایران در وین، جهت آن را تعیین میکند. اگر این مذاکرات منجر به بازگشت ایالات متحده به توافق ۲۰۱۵ و سپس رفع تحریمهای ایران شود، منطقه خاورمیانه به سمت راهی میرود که مهمترین نشانههای آن به این قرار است:
-خاورمیانهای که در آن، ایران یک دولت قدرتمند و به هم پیوسته است که روابط خوبی با ایالات متحده و همسایگان خود دارد و همه میدانند این مساله میتواند نقش مهمی در سرنوشت اغلب بحرانهای موجود در منطقه داشته باشد، از یمن گرفته تا فلسطین، عراق، سوریه و لبنان.
-دولت بی ثبات اسرائیل احتمالا ناچار میشود مواضع خارجی افراطی بخصوص در قبال ایران، سوریه، حزب الله و گروههای مقاومت فلسطین اتخاذ کند، امری که اسرائیلیها را در معرض ورود به اختلافات شدیدی با ایالات متحده قرار میدهد و باعث میشود سقوط دولت بنت به سرعت اتفاق بیفتد، تا بار دیگر بازی انتخابات زود رس در اسرائیل تکرار شود.
اما اگر مذاکرات وین شکست بخورد، ایالات متحده تنها دو گزینه پیش روی خود دارد: ادامه فشار حداکثری بر ایران، مانند دوره ترامپ، یا افزایش فشار نظامی. در این حالت، منطقه شاهد این حوادث خواهد بود:
همبستگی و اتحاد حکومت ایران در داخل، که البته در محاصره محکم بین المللی و منطقهای قرار دارد و سپس خود را مجبور به تبعیت از سیاست لبه پرتگاه میبیند. دولت اسرائیل، شکننده و سست میشود، اما میتواند ادامه حیات دهد و ادعا کند که موفق شده مانع از بازگشت ایالات متحده به توافق هستهای با ایران شود.
به عقیده نویسنده، سناریوی اول، یعنی بازگشت به توافق هسته ای، سناریوی محتمل تری است که به تنهایی میتواند مسیر را در برابر یک صلح بزرگ و حل بحرانهای متعدد منطقه ای، هموار کند. اما سناریوی دوم، یعنی شکست در بازگشت به توافق، میتواند منجر به بحرانیتر شدن اوضاع منطقه شده و زمینه را برای یک جنگ منطقهای گسترده فراهم کند.