arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۶۰۰۰۴۷
تاریخ انتشار: ۵۹ : ۲۳ - ۱۵ بهمن ۱۳۹۹

یادداشت‌های ناصرالدین‌شاه، سه‌شنبه ۱۵ بهمن ۱۲۴۶؛ دسته دسته آهو بود که... می‌آمد، اما بادِ پدرسوخته نمی‌گذاشت شکار بشود

امروز به کویر و آخر جنگل، متصل دسته دسته آهو بود که از طرف آن‌ها گریخته به سیاه‌پرده می‌آمد... با وجود بادِ شدید الحمدلله شکار خوب بود... بعد از شام مردانه شد. محمدرحیم‌خان را آوردم گفتم: «تو امروز چه کرده‌ای؟» گفت: «هیچ، رفتم جنگل آهوگردانی بکنم، همه جا سوار و آدم بود، چیزی ندیدم.» در این بین ملک‌صور اشرک از شهر آمده بود، به حضور رسید، قدری مزخرفت گفت.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

سرویس تاریخ «انتخاب»؛ امروز به کویر و آخر جنگل، متصل دسته دسته آهو بود که از طرف آن‌ها گریخته به سیاه‌پرده می‌آمد؛ اما بادِ پدرسوخته نمی‌گذاشت شکار بشود.

صبح از خواب برخاسته، رفتم حمام. بعد سوار شده؛ باد شدیدی بسیار بسیار سرد می‌آمد. کالسکه را دیر آوردند، بسیار اذیت کرد. بعد سوار کالسکه شدم، راندیم از جنگل برای دیر، اما به دیر نرسیده در جنگل به ناهار افتادیم. طولوزون [و] یحیی‌خان روزنامه خواندند. همه پیش‌خدمت‌ها بودند. وصاف سرِ سواری آمد، فضولی کرده، اسب‌دوانی کرد.

بعد از ناهار سوار شدیم رو به سیاه‌پرده. امین‌خلوت و کاشی‌ها و صاحب‌جمع و تازی‌ها؛ نفر [ایل نفر از عشایر منطقه فارس و ایلات خمسه، ساکن در مناطق جنوبی ورامین] و کله‌کوها همه رفته‌اند.

امروز به کویر و آخر جنگل، متصل دسته دسته آهو بود که از طرف آن‌ها گریخته به سیاه‌پرده می‌آمد؛ اما بادِ پدرسوخته نمی‌گذاشت شکار بشود. خلاصه من، میرشکار، سیاچی، ابراهیم‌خان، آقا کیشی‌خان، قهرمان‌خان، آقا وجیه [و] آبدار رفتم جلو، سواره‌ها عقب ماندند. میرشکار را هم برای یک دسته آهو پرت کردم رفت، نتوانست کاری بکند. من دو دفعه جلو گرفتم، تفنگ نینداختم،‌ نشد بیندازم. بعد یک دسته آهو از چپ به راست آمد، اسب انداختم دماغش را خوب بریده، رسیدیم نزدیک. در تاخت پروزور با تفنگ ته‌پُر با چهارپاره انداختم؛ به تکه بزرگ خورد، قدری راه رفت؛ تازی‌دارهای ما رسیده، تازی کشیدند؛ ده قدم برده گرفت. رسیدیم، تکه ده‌ساله بسیار خوبی بود. با وجود بادِ شدید الحمدلله شکار خوب بود.

بعد دیگر شکار نرفته، به کالسکه نشسته راندیم. نزدیک اردو یک آهو درآمد، ماده. بسیار خسته و مانده، همه سواره‌ها دوانده، تفنگ زیاد انداختند نخورد. سیاچی، آقا وجیه و غیره تازی کشیدند. سیاچی آمد که «تازیِ بورِ من گرفت.» رحمت‌الله گفت: «من با چهارپاره زدم».

خلاصه وارد منزل شدیم. شکاری که امروز شد از این قرار است: من زدم ۱ عدد. پسر مظفرالدوله با آدم‌هایش ۶ عدد. رحمت‌الله ۱ عدد. ولی ۱ عدد. عباسقلی‌خان لاریجانی ۱ عدد. پسر قهرمان‌خان ۱ عدد. تازی‌های سیاچی ۲ عدد.

امین‌خلوت رفته بود کویر، ۷ عدد فرستاده بود، پسرش آورد. می‌گفت امین‌خلوت در کویر زمین خورد. دو سه عدد دیگ هم آوردند.

شب، بعد از شام مردانه شد. محمدرحیم‌خان را آوردم گفتم: «تو امروز چه کرده‌ای؟» گفت: «هیچ، رفتم جنگل آهوگردانی [راندن آهو به جایی که شاه یا امیر به آسانی بتواند شکار کند – دهخدا] بکنم، همه جا سوار و آدم بود، چیزی ندیدم.» در این بین ملک‌صور اشرک از شهر آمده بود، به حضور رسید، قدری مزخرفت گفت.

بعد خوابیدیم... شمس‌الدوله...

 

منبع: روزنامه خاطرات ناصرالدین‌شاه قاجار از رجب ۱۲۸۴ تا صفر ۱۲۸۷ ق. به انضمام سفرنامه‌های قم، لار، کجور و گیلان، به کوشش مجید عبدامین، تهران: دکتر محمود افشار، چاپ اول، بهار ۱۳۹۷، صص ۳۴ و ۳۵.

برچسب ها: ناصرالدین شاه
نظرات بینندگان