arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۵۹۰۵۱۶
تاریخ انتشار: ۱۰ : ۱۸ - ۲۶ آذر ۱۳۹۹

ماجرای مقاومت دلیرانۀ آذری‌ها در برابر عثمانیان (۱۱۳۵ تا ۱۱۴۲ هجری)

حجت یحیی‌پور: سلطان عثمانی با آگاهی از شرایط بحرانی ایران، و اینکه ایرانیان در آن شرایط هرگز امکان ایستادگی در برابر تجاوز دشمن را ندارند، بدون توجه به محبت و حسن نیت شاه سلطان حسین که در سال ۱۱۰۸ هجری در ایام ضعف و ناتوانی عثمانیان، شورش شیخ مانع در بصره را سرکوب و کلید این شهر را برای سلطان عثمانی ارسال کرده بود (برازش، ۱۳۹۲: ۹۸۵-۹۸۶)، با زیر پا گذاشتن عهدنامۀ صلح زُهاب (۱۰۴۹ هجری) که به مدت هشتاد و شش سال صلح و آرامش را در مرز‌های دو کشور برقرار ساخته بود، آهنگ حمله به ایران کرد.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

حجت یحیی‌پور: در سال ۱۱۳۵ هجری قمری، و در پی سه دهه سلطنت شاه سلطان حسین صفوی، شورش و ناامنی و هرج و مرج سرتاسر ایران را فراگرفته بود و کشور در آستانۀ فروپاشی کامل قرار داشت. عثمانیان که موجودیتشان بر تصرف نواحی پیرامونی بنا شده بود، همواره با چشم طمع به ایران می‌نگریستند و در انتظار فرصت مناسب برای حمله به ایران بودند. در واپسین سال‌های سلطنت شاه سلطان حسین، هنگامی که نشانه‌های زوال و فروپاشی آشکارا ظاهر گشته بود، عثمانیان ارزیابی‌ها جهت حمله به ایران را آغاز کردند و به این منظور سلطان احمد سوم در ذی‌القعده ۱۱۳۳ هجری، شخصی به نام دُرّی افندی را مامور سفر به ایران کرد تا تصویر روشنی از امور ایران و شرایط نظامی، اقتصادی و سیاسی صفویان بدست آورد. گزارشی که دُرّی افندی به سلطان عثمانی تقدیم کرد، سرشار از تحقیر و توهین و نفرت نسبت به ایرانیان بود. (ریاحی خویی، ۱۳۶۸: ۶۷-۹۸)

سلطان عثمانی با آگاهی از شرایط بحرانی ایران، و اینکه ایرانیان در آن شرایط هرگز امکان ایستادگی در برابر تجاوز دشمن را ندارند، بدون توجه به محبت و حسن نیت شاه سلطان حسین که در سال ۱۱۰۸ هجری در ایام ضعف و ناتوانی عثمانیان، شورش شیخ مانع در بصره را سرکوب و کلید این شهر را برای سلطان عثمانی ارسال کرده بود (برازش، ۱۳۹۲: ۹۸۵-۹۸۶)، با زیر پا گذاشتن عهدنامۀ صلح زُهاب (۱۰۴۹ هجری) که به مدت هشتاد و شش سال صلح و آرامش را در مرز‌های دو کشور برقرار ساخته بود، آهنگ حمله به ایران کرد.

عثمانیان در ابتدا، به فریب استفتا روی آوردند. در این راستا عبدالله افندی (متوفی ۱۱۵۶ هجری) که بین سال‌های ۱۱۳۰ تا ۱۱۴۳ هجری سمت شیخ الاسلامی عثمانی را در اختیار داشت (سامی، ۱۳۱۱ ق: ۳۰۹۸-۳۰۹۹)، فتوایی صادر کرد مبنی بر اینکه «ایرانیان هم رتبۀ مرتدین و کفار هستند و جنگ با آنان حکم جهاد دارد و غارت اموال و اسارت زنانشان حلال شرعی می‌باشد!». (منصوری، ۱۳۹۰: ۱۷۲) همزمان تدارکات لشکرکشی نیز فراهم شد و پس از صدور جواز کشتار و غارت اموال و عیال ایرانیان، در اواخر ذیقعده ۱۱۳۴ هجری، لشکر عثمانی به حرکت در آمد و عبدالله پاشا مامور لشکرکشی به آذربایجان شد. (سیوری، ۱۳۹۲: ۲۵۰) همۀ این‌ها در شرایطی بود که علاوه بر تمام مشکلات کشور، پایتخت ایران نیز در محاصرۀ محمود افغان قرار داشت و روس‌ها نیز قلمروی ایران در قفقاز را مورد تاخت و تاز قرار داده بودند.

کمتر از دو ماه بعد از تدارکات حملۀ عثمانی به ایران، اصفهان سقوط کرد و پایتخت ایران توسط محمود افغان فتح شد. (رویمر، ۱۳۸۹: ص ۱۳۵) اندکی پس از سقوط اصفهان تهماسب میرزا (ولیعهد شاه سلطان حسین) با نام شاه تهماسب دوم در قزوین اعلام سلطنت کرد و بلافاصله فرستاده‌ای به باب عالی اعزام داشت و از عثمانیان برای دفع افغانیان درخواست کمک نمود. عثمانیان که از چند ماه پیش، مقدمات حمله به ایران را فراهم کرده بودند، در پاسخی گستاخانه اعلام کردند که اگر تهماسب کلیه نواحی مورد ادعای عثمانیان را به ایشان واگذار نماید، آن‌ها به وی برای بازپسگیری بقیه ایران کمک خواهند کرد! (لاکهارت، ۱۳۶۴: ۲۶۱) با بی‌توجهی تهماسب دوم به این درخواست بی‌شرمانه، عثمانیان تحرکات نظامی خود را شدت بخشیدند و تهاجم همه جانبه به سوی ایران را آغاز کردند.

لشکر عثمانی به فرماندهی عبدالله پاشا با ورود به آذربایجان، ابتدا شهر کوچک و بی‌دفاع سلماس را به اشغال خود در آورد و سپس به سوی خوی حرکت نمود. به دنبال مقاومت جانانۀ مردم و سربازان خوی به فرماندهی شهباز خان (حاکم شهر) سیلی از نیرو‌های کمکی از شهر‌ها و نواحی مختلف عثمانی به جانب خوی روانه شد. لشکر عظیم عثمانی شبانه روز به حملات خود ادامه دادند تا سرانجام پس از پنجاه و هفت روز جنگ و محاصره در هجده شعبان ۱۱۳۶ هجری شهر خوی به اشغال قوای عثمانی در آمد. به گزارش اسماعیل عاصم افندی چلبی‌زاده (متوفی ۱۱۷۳ هجری) مورخ، شاعر و عارف اهل عثمانی (سامی، ۱۳۱۶ ق: ۹۴۴-۹۴۵) در کتاب تاریخ چلبی‌زاده، پس از استیلای عثمانیان بر خوی، شهباز خان به همراه سه هزار نفر از سربازان و فرماندهانش قتل‌عام شدند، عثمانیان شهر را غارت نموده و اموال مردم را به یغما بردند و نوامیس خوی را به اسارت در آوردند. (منصوری، ۱۳۹۰: ۱۷۳ / ایروانی، ۱۳۹۳: ۶۵-۶۶)

در شرایطی که حکومت صفویان از هم پاشیده بود و ایران از فقدان حکومت مرکزی رنج می‌برد، چشم طمع روسیه و عثمانی به خاک ایران باعث پیشروی تجاوزکارانه آنان در آذربایجان و قفقاز شده بود. سودای تصاحب سرزمین‌های ایرانی توسط روسیه و عثمانی احتمال رویارویی دو کشور و بروز جنگ میان آن‌ها را تشدید می‌کرد، سرانجام با وساطت فرانسه در شوال ۱۱۳۶‌هجری معاهده تقسیم اراضی ایران، میان روسیه و عثمانی در استانبول منعقد گردید و ایران به صورت رسمی در جهت مطامع همسایگانش مورد تقسیم قرار گرفت. (لاکهارت، ۱۳۶۴: ۲۶۸-۲۷۱ / برازش، ۱۳۹۲: ۹۹۷ / سیوری، ۱۳۹۲: ۲۵۱) به این ترتیب حکومت متجاوز عثمانی که به نام «جهاد در راه اسلام» و «احیای دین»، حمله به خاک همسایۀ مسلمان خود و قتل‌عام مردم و غارت خانه‌ها و به اسارت بردن زنان و کودکان شهرهایِ فتح شده را حلالِ شرعی قلمداد می‌کرد، پس از نخستین فتوحات در غرب آذربایجان (اشغال سلماس و خوی) با دولت مسیحی روسیه همراه شد (!) و با آن دولت برای تقسیم شهر‌های آذربایجان و اران معاهده بست. (منصوری، ۱۳۹۰: ۱۷۴) مهم اینجاست حکومت عثمانی که خود را «پرچمدار اسلام» و «خلافت سنیه» می‌دانست و تجاوزات و جنایات خود را به نام «احیای اسلام» انجام می‌داد بر اساس این معاهده سرنوشت تعداد زیادی از مسلمان در داغستان و شروان را به دست تزار عیسوی سپرد! (لاکهارت، ۱۳۸۴: ۲۷۲)

عبدالله پاشا با خروج از خوی به جانب طسوج حرکت کرد و در ذیحجه ۱۱۳۶ هجری پس از گذشت دو سال از آغاز تهاجمات عثمانی، به حاشیۀ شهر تبریز رسید. شهر تبریز در این ایام استحکامات و برج و بارو نداشت، اما حاکم تبریز به همراه ده هزار قزلباش در محله‌های سرخاب و شتربان در شمال شهر سنگربندی کردند و در اطراف قلعۀ مخروبه شنب غازان درگیری میان طرفین صورت گرفت. بر اثر جانفشانی و مقاومت سرسختانۀ ایرانیان، قوای عثمانی موفقیتی در فتح شهر به دست نیاورد و پس از ۲۹ روز محاصره با وارد شدن تلفات زیاد در ۱۲ محرم ۱۱۳۷ هجری مجبور به عقب‌نشینی به سمت طسوج شد. در این اثنا مردم شبستر بر علیه عوامل عثمانی شورش کردند، تعدادی از عساکر عثمانی را به هلاکت رساندند و به تدارکات آنان آسیب زدند. عثمانی‌ها در مسیر عقب نشینی از تبریز به شبستر عزیمت کرده و آنگونه که چلبی‌زاده گزارش داده است ضمن سرکوب شورش مردم شبستر، همۀ مردان شهر را کشتند و زنان و اطفال را به اسارت بردند. (منصوری، ۱۳۹۰: ۱۷۳-۱۷۶)

قشون عثمانی زمستان ۱۱۳۷ هجری را در طسوج سپری کردند و به جمع‌آوری نیرو از آناتولی و تامین تجهیزات و تدارکات جنگ پرداختند. در همین احوال گروه‌های زیادی از نیرو‌های محلی گرگر و چورس و خوی در زنوز گرد آمدند و به مردان جنگی زنوز ملحق شدند. فرماندهی این افراد با مرتضی قلی خان فرزند شهباز خان، حاکم کشته شده خوی بود. همچنین بیست هزار نفر قزلباش به فرماندهی محمد خان از تبریز به آنان پیوستند و به این ترتیب ایرانیان در نبود حکومت مرکزی و فرماندهی واحد، خودشان آمادۀ مقابله با متجاوزان عثمانی شدند. عبدالله پاشا در بهار سال ۱۱۳۷ هجری به سمت زنوز حرکت کرد. در جنگی که در روز دهم رمضان ۱۱۳۷ هجری میان طرفین به وقوع پیوست عثمانیان پیروز شدند، زنوز را غارت و زنان را به اسارت بردند و قلعه شهر را ویران ساختند. (منصوری، ۱۳۹۰: ۱۷۶)

عثمانیان پس از سرکوب قیام زنوز بار دیگر متوجه تبریز شدند. قزلباشان در فرصت پیش آمده استحکامات مناسبی در محلات سرخاب و شتربان ایجاد نموده و تفگنداران مازندرانی را در آنجا مستقر کردند. تبریز به محاصرۀ عثمانیان در آمد و زیر آتش سنگین توپخانه عثمانی قرار گرفت. با تضعیف استحکامات دفاعی شهر، فرمان حمله به شهر صادر شد. جنگ میان طرفین در روز هفدهم ذی‌القعده ۱۱۳۷ هجری آغاز گردید و نهایتا پس از پنج روز نبرد خونین و بی‌وقفه مقاومت شهر درهم شکست و عثمانیان تبریز را به اشغال خود در آوردند. بسیاری از اهالی به قتل رسیدند و تعداد بیشتری به اسارت در آمدند، خانه‌ها ویران و شهر غارت شد. (منصوری، ۱۳۹۰: ۱۷۶-۱۷۷) آزار و اذیت اهالی تا مدت‌ها ادامه یافت و سرانجام یک بیماری کشنده میان عثمانیان شیوع پیدا کرد. آبراهام ایروانی (میانۀ قرن ۱۲ هجری) مسئلۀ شیوع بیماری در میان لشکریان عثمانی را چنین تشریح می‌کند: «.. بیماریِ همه‌گیرِ کشنده در میان عثمانیان شیوع یافت، گویا که این خشم خداوند برای تنبیه آن‌ها به خاطر اعمال شریرانه‌شان بود که آن‌ها بدون رحم و شفقت مرتکب می‌شدند. سپاه عثمانی تلفات زیادی را متحمل شد. بسیاری مردند در حالی که برخی دیگر مخفیانه گریختند و در اطراف متفرق شدند.» (ایروانی، ۱۳۹۳: ۶۶-۶۷)

چلبی‌زاده با اشاره به ثروت اندوزی قوای عثمانی از غارت و چپاول شهر‌های آذربایجان، بیان می‌کند که مناسب نبود قوم تاتار از این خوان یغما بی‌بهره بمانند! بنابر این مقرر شد تا ده هزار نفر سوار تاتار به خدمت عثمانیان در آیند. از این تعداد پنج هزار نفر به سرکردگی قلقای سلطان به تبریز اعزام شدند تا اهالی شهر‌هایی که حاضر به بندگی عثمانی نیستند توسط آنان سرکوب شده و در مقابل این خدمت خانه‌های مردمِ آذربایجان توسط تاتار‌ها چپاول شود! (منصوری، ۱۳۹۰: ۱۷۷-۱۷۸) گزارش چلبی‌زاده از یکسو بیانگر مقاومت سرسختانۀ مردم آذربایجان در برابر ترکان است و از سوی دیگر ظلم و جور عثمانیان در آذربایجان را روایت می‌کند.

تا اوایل سال ۱۱۳۸ هجری ارومیه نیز به اشغال عثمانیان در آمد. عبدالرزاق بیک حاکم قراداغ با مشاهدۀ شرایط موجود، با عثمانیان صلح کرد و توسط عبدالله پاشا در حکومت قراداغ ابقاء گردید. ابراز اطاعت عبدالرزاق بیک قلبی نبود و بعد‌ها وی به همراه دیگر سرداران آذربایجان، زحمت فراوانی برای عثمانیان ایجاد کرد. در ادامۀ تحولات شخصی به نام محمدآقا به حکومت اردبیل منصوب شد و اینگونه اردبیل نیز تحت اشغال عثمانیان در آمد. (منصوری، ۱۳۹۰: ۱۷۸-۱۷۹)

عثمانیان با غارت و تخریب خانه‌ها و قتل‌عام گستردۀ مردم و به اسارت در آوردن زنان و کودکان آذربایجانی، برای در هم شکستن مقاومت آذری‌ها تلاش کردند. ابعاد جنایت ترکان عثمانی در آذربایجان چنان بود، که در اوایل سال ۱۱۳۸ هجری، باب عالی فرمانی خطاب به نیرو‌های خود صادر کرد و به آنان دستور داد: «از این پس در شهر‌های تسخیری فقط مردان مخالف و مبارز را قتل و قمع نموده و از به اسارت در آوردن اطفال و نسوان اهل ایران خودداری نمایند». (منصوری، ۱۳۹۰: ۲۰۵)

دیری نپایید که با وجود فقدان حاکمیت مرکزی در ایران، سرداران و امرا و خوانین آذربایجانی و گروه‌های مختلف مردمِ آذربایجان به مقابله با دشمن متجاوز پرداختند و تا سال‌ها ضربات سنگین و سهمگینی بر عثمانیان وارد آوردند و تا مدت‌ها از آسودگی عثمانیان در آذربایجان جلوگیری کردند.

در رمضان سال ۱۱۳۸ هجری اردوی عثمانی جهت سرکوب اهالی آذربایجان که تابعیت عثمانی را قبول نمی‌کردند حرکت نمود و در منطقه ارش و مغان درگیر‌های گسترده‌ای با عشایر شاهسون و شقاقی پیدا کرد. همزمان اهالی اردبیل سر به شورش گذاشتند و تعدادی از عوامل عثمانی را به هلاکت رساندند. عثمانیان پس از برقراری آرامش در شهر جهت تحقیر مردم و زهر چشم گرفتن از آنان بیست نفر از بزرگان و محترمین اردبیل را اعدام کردند. در روستا‌های اطراف گرمرود نیز مردم بر علیه عثمانیان قیام کرده و عده‌ای از آنان را کشتند، اما به زودی آن‌ها نیز سرکوب و به سختی تنبیه شدند. جنگ میان قوای عثمانی با نیرو‌های محلی ادامه پیدا کرد، مخالفان عثمانی و در راس آن‌ها شاهسون‌ها در اهر تجمع نمودند و قوای عثمانی در ذی‌الحجه ۱۱۳۹ هجری جهت سرکوب آنان به اهر وارد شد. با رسیدن قوای عثمانی بسیاری از شورشی‌ها از اهر خارج گشته و به مغان گریختند. عثمانیان به تعقیب آنان پرداختند و در سکونتگاه عشایر اموالِ مردم را غارت کردند و نهایتا به تبریز بازگشتند. در جریان این عملیات حدود دو هزار نفر از جنگجویان آذری کشته و ششصد نفر دستگیر شدند. (منصوری، ۱۳۹۰: ۱۹۶-۱۹۸)

در مجموعۀ تاریخی «توپکاپی» در شهر استانبول کتیبه‌ای به زبان عثمانی وجود دارد که حاوی اطلاعات بسیار مهمی است. بخش مورد بحث این کتیبه، مربوط به دوران سلطنت سلطان احمد سوم بوده و در سال ۱۱۳۹ هجری همزمان با اوج عملیات نظامی عثمانیان در آذربایجان و مقاومت سرسختانۀ آذری‌ها کتابت گردیده است. در متن این کتیبه که بصورت شعر نوشته شده است آمده: «آلوب ایران زمین سرخ سردن سیف قاطعله / کیمین قتل و کیمین دین مبینه ایلدی ارشاد...» برگردان فارسی این بیت چنین است: «ایران زمینِ سرخ سر را با شمشیر قاطع گرفته است / چه انسان‌ها را به قتل رسانده و چه انسان‌ها را به دین مبین ارشاد نموده است...» *

ترکان عثمانی که در آغاز پنجمین سال از تجاوز به آذربایجان، همچنان شاهد مقاومت مردم بودند و در عمل هنوز بر مناطقی از آذربایجان تسلط نداشتند، با هدف آرام کردن اوضاع و جلب نظر مردم، علی پاشا فرماندۀ عساکر عثمانی در تبریز را به علت ظلم فراوانی که بر مردم وارد کرده بود از سمت خود عزل نموده و فرماندۀ عساکر اردبیل به نام یوسف پاشا را به جای او منصوب کردند. با این وجود آتش قیام‌ها بر علیه متجاوزان عثمانی فروکش نکرد و در همین اثنا شخصی به نام اسماعیل قلندر بر علیه عثمانیان قیام نمود. اسماعیل قلندر افراد زیادی را گرد خود جمع کرد و ابتدا موفق شد موقتا گرمرود را به تصرف خود در آورد، اما در ذی‌الحجه ۱۱۴۰ هجری به دنبال جنگ‌هایی که در نزدیکی کیوی و ماسوله داشت نهایتا از عثمانی‌ها شکست خورد. (منصوری، ۱۳۹۰: ۱۹۸-۱۹۹)

عبدالرزاق بیک حاکم قراداغ که همزمان با تصرف آذربایجان به دست قوای عثمانی بر خلاف میل باطنی نسبت به عثمانیان ابراز اطاعت نموده و به همین جهت توسط عبدالله پاشا در حکومت آن منطقه ابقا گردیده بود سرانجام نیت خود را بروز داد و بر علیه متجاوزان عثمانی قیام کرد. او در آغاز قیام حدود دویست نفر از عوامل عثمانی را به هلاکت رساند و به علت شهرت بالایی که داشت ایلات شاهسون و شقاقی و نیز اسماعیل قلندر همسو با او حملات خود به مواضع عثمانی را افزایش دادند و به این ترتیب روح جدیدی بر کالبد گروه‌های مقاومت آذربایجانی دمیده شد. فرماندهان نظامی عثمانی جهت سرکوب ایرانیان به حرکت در آمدند، اما در برخورد‌های پراکنده که میان قوای عثمانی و ایرانیان رخ داد، عثمانی‌ها شکست خوردند و حتی قوای مشترک اسماعیل قلندر، شاهسون و شقاقی در یک پیروزی بزرگ موفق به فتح خلخال شدند. آزادسازی اردبیل، خاستگاه صفویان، به دلیل اهمیت مذهبی و سیاسی این شهر به یکی از مهمترین اهداف گروه‌های ایرانی تبدیل شده بود. عبدالرزاق بیک به همراه شاهسون‌ها و با حمایت اهالی اردبیل این شهر را تصاحب کرد و قلعۀ اردبیل را به محاصره در آورد. در پانزدهمین روز محاصره، مصادف با هشتم محرم ۱۱۴۱ هجری، با رسیدن قوای کمکی عثمانی از تبریز محاصره قلعۀ اردبیل شکسته شد و عبدالرزاق بیک به همراه یاران خود به سمت قراداغ عقب‌نشینی کرد و تعدادی از اهالی اردبیل که با عبدالرزاق بیک همراهی کرده بودند به مجازات رسیدند. در حدود ده روز پس از این واقعه قوای اسماعیل قلندر به همراه گروه‌هایی از عشایر شاهسون، مغانلو وغیره به نیرو‌های عبدالرزاق بیک پیوستند و با سپاهی که شمارشان بالغ بر بیست هزار نفر گزارش شده است، به سمت اردبیل تاختند، اما سرانجام به دنبال جنگ خونینی که با تلفات سنگینی برای طرفین همراه بود، ایرانیان شکست خوردند و عقب‌نشینی کردند. همزمان با این رویداد‌ها کاظم سلطان در قراداغ حملات خود بر علیه مواضع عثمانی را آغاز کرده بود که او نیز نهایتا توسط قوای عثمانی سرکوب شد. (منصوری، ۱۳۹۰: ۲۰۰-۲۰۱)

قیام‌های گسترده و دامنه‌دار مردم آذربایجان علیه اشغالگران عثمانی، که حتی به آزادسازی مقطعی برخی از شهر‌ها نیز انجامید، تلفات و هزینه‌های سنگینی برای عثمانیان به همراه داشت. از اینرو عثمانیان در آغاز هفتمین سال تجاوز به آذربایجان، با فراخواندن قوای کمکی، نیروی عظیمی برای سرکوب نهایی شورشیان فراهم آوردند. در اواخر ربیع الاول ۱۱۴۱ هجری سپاه بزرگ و مجهز عثمانی به محل تجمع گروه‌های مقاومت آذربایجان یورش بردند و تا نزدیکی‌های مشکین به تعقیب آنان پرداختند. سرانجام با شکست مبارزان ایرانی سکونتگاه عشایر به دست عثمانیان افتاد و هزار خانه به تاراج رفت و زنان و کودکان به غنیمت گرفته شدند و اکثر مردان به قتل رسیدند؛ در همین احوال در اطراف گرمرود و مراغه گروه‌هایی به فرماندهی علی سلطان دنبلی و جعفر خان و منصور خان بر علیه عثمانیان قیام کردند، سپاهیان عثمانی با تمام قوا جهت سرکوب آنان حرکت کردند و موفق شدند ضمن پیروزی بر ایرانیان جعفرخان و منصورخان را به قتل رسانده و علی سلطان را به اسارت در آورند. علی سلطان به تبریز منتقل گردید و با شکنجه و عذاب بسیار به قتل رسید. در این هنگام شاهسون‌ها در نزدیکی شماخی در قفقاز اسکان داشتند. عثمانیان به علت معاهدۀ صلح با روسیه (۱۱۳۶ هجری) از ورود به سرزمین‌های تحت اشغال روسیه و برخورد مستقیم با شاهسون‌ها خودداری کردند و منتظر فرصت مناسب برای حمله به شاهسون‌ها شدند. حدود یک ماه بعد، عشایر شاهسون با گذر از رودخانۀ کُر به یکباره مورد هجوم لشکر عظیم عثمانی قرار گرفتند. عثمانیان با حملۀ ناگهانی به کاروان‌های در حال کوچ تعداد بی‌شماری از شاهسون‌ها را قتل‌عام کرده و زنان و اطفال شاهسون را به غنیمت گرفتند. شاهسون‌ها که طی سال‌ها از شکست‌های متعدد لطمات فراوانی دیده بودند و توان نظامی‌شان به میزان قابل‌توجهی تحلیل رفته بود، ضربۀ هولناک دیگری را تجربه کردند که امکان هرگونه مقاومت بیشتر در برابر عثمانیان را برای آنان ناممکن می‌ساخت. به این ترتیب پس از مدتی کوتاه عبدالرزاق بیک نیز ناچار خود را تسلیم عثمانیان کرد و سرانجام پس از هفت سال جانفشانی و فداکاری، قیام اهالی آذربایجان در برابر عثمانیان به شکست انجامید. (منصوری، ۱۳۹۰:۲۰۲-۲۰۴) شکستی که برگ زرینی از تاریخ قطور فداکاری و میهن‌پرستی اهالی آذربایجان بود.

در طی این سال‌ها و در خارج از آذربایجان، شاه تهماسب دوم در جریان تلاش‌های خود برای احیای سلطنت صفوی متوجه نادرقلی از امرای قدرتمند، لایق و پرآوازۀ خراسان شد. تهماسب دوم با کمک نادرقلی (نادرشاه بعدی) اوضاع را سامان بخشید و حتی در ربیع‌الثانی ۱۱۴۲ هجری موفق به فتح دوبارۀ اصفهان و بازگشت به پایتخت شد. (افشار نادری، ۱۳۸۴: ۱۵۴-۱۵۶ / سیوری، ۱۳۹۲: ۲۵۳)

شاه تهماسب دوم پس از بازپسگیری اصفهان سفرایی به روسیه و عثمانی اعزام کرد و خواهان خروج آن‌ها از سرزمین‌های ایرانی شد. روس‌ها که بخش‌های وسیعی از سواحل دریای کاسپین را به اشغال خود در آورده بودند و به علت بدی آب و هوا تلفات سنگینی را متحمل شده بودند طبق توافقی با نمایندگان ایران در سال ۱۱۴۵ هجری همۀ مناطق به استثنای باکو و دربند را به حکومت ایران واگذار کردند و تخلیه باکو و دربند را موکول به زمانی کردند که ایران مناطق تحت اشغال عثمانی در قفقاز را آزاد سازد (این اتفاق در سال ۱۱۴۷ هجری و پس از فتح شماخی و داغستان توسط نادر افتاد). همزمان در سوی دیگر، عثمانیان که به شدت مشغول سرکوب قیام مردم آذربایجان بودند، در یک بی‌اخلاقی دیگر سفیر اعزامی ایران را دستگیر کردند و حاضر به خروج از ایران نشدند. (ایروانی، ۱۳۹۳: ۹۳-۹۵ / افشار نادری، ۱۳۸۴: ۱۵۶-۱۵۷)

مردم آذربایجان از اوایل سال ۱۱۳۵ هجری تا میانه‌های سال ۱۱۴۱ هجری به مقاومت جانانه در برابر قوای متجاوز عثمانی ادامه دادند. سرخوشی عثمانیان از کامیابی موفقیت‌آمیز -اما دشوار و پرهزینه- در سرکوب نهایی گروه‌های مقاومت آذربایجان چندان به درازا نکشید. پس از سامان یافتن اوضاع ایران، در گام نخست امرای نادرقلی با پیروزی‌های برق‌آسا نهاوند و همدان و کرمانشاه را از لشکر عثمانی پاکسازی کردند. عملیات کوبندۀ فرماندهان تحت امر نادرقلی موجب شد عثمانیان از دیگر نواحی غربی نیز عقب‌نشینی نمایند. نادر سپس به سمت آذربایجان حرکت کرد و پس آزادسازی ساوجبلاغ و مراغه و دهخوارقان در ۲۸ محرم ۱۱۴۲ هجری تبریز را از اشغال عثمانیان خارج ساخت. به این ترتیب ترکان عثمانی پس از هفت سال ویرانی و کشتار و غارت مجبور به خروج از آذربایجان شدند.

* تصویر کتیبۀ «آیا ایرینی» واقع در مجموعۀ تاریخی توپکاپی در شهر استانبول:

ماجرای مقاومت دلیرانۀ آذری‌ها در برابر عثمانیان (۱۱۳۵ تا ۱۱۴۲ هجری)
ماجرای مقاومت دلیرانۀ آذری‌ها در برابر عثمانیان (۱۱۳۵ تا ۱۱۴۲ هجری)*حجت یحیی‌پور؛ کارشناس ارشد تاریخ

منابع و ماخذ:

افشار نادری، غلامرضا (۱۳۸۴)، نقد و بررسی تاریخ ایران در دوره صفوی، تهران: پندار نو.
ایروانی، آبراهام (۱۳۹۳)، تاریخ جنگ‌ها، ترجمۀ دکتر فاطمه اورجی، تهران، پژوهشکده تاریخ اسلام.
برازش، امیرحسین (۱۳۹۲)، روابط سیاسی دیپلماتیک ایران و جهان در عد صفویه، تهران: امیرکبیر.
رویمر، هانس روبرت (۱۳۸۹)، تاریخ ایران دانشگاه کمبریج (دوره صفویان)، ترجمه دکتر یعقوب آژند، تهران: جامی.
ریاحی خویی، محمدامین (۱۳۶۸)، سفارتنامه‌های ایران، تهران: توس.
سامی، شمس‌الدین (۱۳۱۶ ق)، قاموس الاعلام، ایکنجی جلد، استانبول: مهران مطبعه سی.
سامی، شمس‌الدین (۱۳۱۱ ق)، قاموس الاعلام، دردنجی جلد، استانبول: مهران مطبعه‌سی.
سیوری، راجر (۱۳۹۲)، ایران عصر صفوی، ترجمه کامبیز عزیزی، تهران، نشر مرکز.
لاکهارت، لارنس (۱۳۶۴)، انقراض سلسله صفویه، ترجمۀ مصطفی قلی عماد، تهران: مروارید.
منصوری، فیروز (۱۳۹۰)، مطالعاتی دربارۀ تاریخ زبان و فرهنگ آذربایجان، تهران: هزار کرمان.

نظرات بینندگان