arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۵۷۵۷۵۱
تاریخ انتشار: ۳۰ : ۱۷ - ۳۱ شهريور ۱۳۹۹
روایتی تکان‌دهنده از اردوگاه آشویتز ۲۱ سال پس از جنگ دوم جهانی؛

از اطاق گاز تا دیوارِ مرگ

اطاق گاز زیرزمینی به طول ۲۰ و عرض ۵ متر است. بر بالای سقف آن دریچه‌های مشبکی‌شکل وجود دارد. زنان، کودکان، جوانان و مردان کهن‌سال با ملیت‌های مختلف را به عنوان آن‌که دوش بگیرند و تمیز شوند روانه این اطاق‌ها می‌کردند. هنگامی که سرباز اس. اس درِ آهنی بدون منفذ اطاق را می‌بست به جای آب گاز‌های کشنده از سوراخ‌های دوش در اطاق پخش می‌شد و بیست دقیقه بعد دیگر فریاد ناله و ضجه در آن بلند نبود. / در پنجاه متری دیوار مرگ و در درون یکی از بنا‌ها انباری از موی سر زنان در پس ویترین بزرگی از شیشه دیده می‌شود. در کنار آن یک توپ از پارچه گونی‌مانند وجود دارد. نازی‌ها با موی سر زنان چنین آثاری خلق می‌کردند.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

سرویس تاریخ «انتخاب»: در شهریور ۱۳۴۵، منصور تاراجی خبرنگار اطلاعات که برای گزارش سفر شاه به لهستان در این سفر حضور داشت، در فردای ورود به شهر کراکو روانه آشویتز شد؛ مقر اردوگاه جهنمی نازی‌ها در جنگ دوم جهانی، جایی که هزاران نفر در اطاق‌های گازش آرام خفه شدند و بعد هم اجسادشان در کوره آدم‌سوزی خاکستر شد. تاراجی ۲۱ سال پس از سقوط هیتلر آشویتز را چنین روایت کرد:


فردای پس از ورود به کراکو میدان بزرگ شهر را که صد‌ها کبوتر در آن مشغول دانه خوردن بودند به سوی آشویتز ترک کردیم. در برابر هر دهکده کودکان، جوانان و بزرگسالان در حالی که پرچم‌های ایران را در دست داشتند ایستاده بودند. جنگل‌ها و مزارع سرسبز این احساس را در ما به وجود می‌آورد که گویا از میان جنگل‌های گیلان عبور می‌کنیم. یک ساعت از حرکت اتوبوس حامل روزنامه‌نگاران، عکاسان و فیلمبرداران ایرانی گذشت ناگهان در برابر ما تابلوی زردرنگی نمودار گردید: «آشویتز»

لحظه‌ای [را]به یاد آوردم که طی جنگ اخیر وقتی سرنشینان اتومبیل این تابلو را در برابر خود می‌دیدند چه افکاری از مغز آن‌ها می‌گذشت. آن‌ها می‌دانستند به دروازه جهنم رسیده‌اند.

غرق در اندیشه بودم که سوت ممتد یک لکوموتیو توجه مرا به ایستگاه بزرگ راه‌آهن آشویتز جلب کرد. خطوط آهن این ایستگاه به اکثر کشور‌های اروپایی وصل می‌شود و به همین جهت نازی‌ها به راحتی شکار‌های خود را از کشور‌های مختلف اروپایی با واگن‌های باری به آشویتز می‌فرستادند.

کارگران مشغول تخلیه کالای واگن‌های یک قطار باری هستند، اما زمانی از در‌های این واگن‌ها زنان، کودکان و مردان یوگوسلاوی، شوروی، یونان، فرانسه و سایر کشور‌های جهان در حالی که مسلسل سربازان اس. اس در پشت آن‌ها لمس می‌شد پیاده می‌شدند تا پس از آن‌که آخرین رمق آن‌ها در اردوگاه‌های کار اجباری کشیده می‌شد در کوره‌های آدم‌سوزی به خاکستر تبدیل شوند و بدین ترتیب اثری از وجود آن‌ها باقی نماند.

اردوگاه آشویتز در ۲ کیلومتری ایستگاه راه‌آهن و در ۱۰۰ کیلومتری مرز لهستان و چک‌اسلواکی قرار دارد. بیست و یک سال است که نازی‌ها شهر آشویتز را ترک کرده‌اند معذلک چهره شهر هنوز آن‌چنان است که انسان احساس می‌کند باید جنایتی بزرگ در آن روی داده باشد: قلیل مردمی از ساکنین شهر که به طور معجزه‌آسا از این دوزخ روی زمین جان سالم به در برده‌اند هنوز وحشت‌زده به بیگانگان نگاه می‌کنند.

جنایات نازی‌ها در این شهر وحشت ابدی در دل‌شان به وجود آورده و روان و اعصاب سالم را از آن‌ها گرفته است.

مجموع اردوگاه‌های آشویتز در زمینی به مساحت ۴۲ کیلومتر مربع برپا شده. آلمان‌ها تصور می‌کردند دورافتادگی و جنگل‌های آشویتز پوششی بر جنایات آن‌ها می‌گذارد در حالی که امروز آشویتز به صورت موزه‌ای درآمده که روزانه صد‌ها جهانگرد از کشور‌های مختلف جهان از آن دیدن می‌کنند.

اردوگاه اصلی آشویتز را دو ردیف سیم‌های خاردار از جهان خارج جدا می‌سازد. بر بالای درِ ورودی آن هنوز این جمله آلمانی دیده می‌شود: «کار آزادی می‌آورد.»

یک روزنامه‌نویس لهستانی که در کنار من قرار دارد با دیدن این جمله سری تکان می‌دهد و می‌گوید: «در روز‌های اول زندانیان تصور می‌کردند اگر در اردوگاه‌های کار اجباری بیش‌تر کار کنند آزاد خواهند شد غافل از آن‌که پس از چندی که رمق آن‌ها خوب کشیده شد رهسپار اطاق گاز و سپس کوره آدم‌سوزی می‌شوند.»

روزنامه‌نویس لهستانی این جمله را تمام کرد و دستش را روی سیم‌های خاردار قرار داد. تا چشم کار می‌کرد در دور ردیف موازی و به فاصله یک متر سیم و پایه‌های سیمانی دیده می‌شد. آن‌چه من در عکس و فیلم‌ها دیده بودم اینک در برابرم واقعیت یافته بود. سیم‌ها با مقره‌های چینی به پایه‌های سیمانی وصل شده است.

از این‌که همکار لهستانی من سیم‌های خاردار را در میان دست‌هایش فشار می‌داد، متعجب هستم. نزدیکش می‌روم و به آرامی علت را جویا می‌شوم. بیهوده تلاش می‌کند تا اشک‌هایش را از من پنهان کند. او گویی جمله‌ای را زمزمه می‌کند: «پدر من روی این سیم‌ها جان سپرد. آن‌ها پنج نفر و جزء نخستین زندانیان آشویتز بودند. شبی به خیال فرار می‌افتند. با زحمت فراوان خود را پای این سیم‌ها می‌رسانند با وسایلی که در دست داشتند به بریدن سیم‌ها مشغول می‌شوند. ناگهان نورافکن پست دیده‌بانی نورش بر آن‌ها می‌افتد، پدرم و چهار دوست او وحشت‌زده در صدد فرار از نور برمی‌آیند بی‌اراده با دست لخت سیم‌ها را در دست می‌گیرند؛ شش هزار ولت برقی که از سیم‌ها می‌گذشت آن‌ها را کشت و تا چند روز نازی‌ها جسد آن‌ها را درحالی که به سیم‌ها آویزان بود به زندانیان نشان می‌دادند تا کسی هرگز به فکر فرار نیفتد.»

دست‌هایش را از روی سیم‌ها برداشتم و در حالی که وارد اردوگاه می‌شدیم پرسیدم: «آیا کسی موفق شد از این اردوگاه فرار کند؟» در پاسخ گفت: «بسیار اندک، زیرا اگر کسی می‌توانست به نحوی از اردوگاه فرار کند ساعتی بعد سگ‌های پلیس در اطراف اردوگاه به سهولت او را که در حال دویدن بود یا جایی مخفی شده بود می‌یافتند. آن وقت سربازان آلمانی در همان جا فراری را تیرباران کرده و تمام کسانی را که در یک سلول با او بودند نیز اعدام می‌کردند. معذلک چند نفری موفق شدند به طور معجزه‌آسا از آشویتز فرار کنند و جهان را از جنایاتی که در پس این سیم‌ها می‌گذشت باخبر سازند.»

بلوک‌های مختلف

در آشویتز بلوک‌های مختلف ساختمانی دیده می‌شود که هر یک از آن‌ها مخصوص زندانیان یک کشور بوده است: یوگسلاوی، شوروی، چک – اسلواکی، فرانسه، یونان و غیره. پس از پایان جنگ هر کشوری غرفه خود را به صورت موزه‌ای که نمودار جنایات نازی‌ها است حفظ کرده است. اما زندانیان چهار چیز مشترک داشتند: اطاق گاز، کوره آدم‌سوزی، اطاق مرگ و دیوار مرگ.

اطاق گاز

اطاق گاز زیرزمینی به طول ۲۰ و عرض ۵ متر است. بر بالای سقف آن دریچه‌های مشبکی‌شکل وجود دارد. زنان، کودکان، جوانان و مردان کهن‌سال با ملیت‌های مختلف را به عنوان آن‌که دوش بگیرند و تمیز شوند روانه این اطاق‌ها می‌کردند. هنگامی که سرباز اس. اس درِ آهنی بدون منفذ اطاق را می‌بست به جای آب گاز‌های کشنده از سوراخ‌های دوش در اطاق پخش می‌شد و بیست دقیقه بعد دیگر فریاد ناله و ضجه در آن بلند نبود.

اجساد موجودات انسانی روی هم انباشته شده بود.

در یک اطاق گاز به طور متوسط روزانه چهار هزار نفر بدین ترتیب قربانی می‌شدند تا پرچم آلمان هیتلری زودتر در تمام پایتخت‌های جهان به اهتزاز درآید.

آن وقت بشر هنوز از جنایات قرون وسطی سخن می‌گوید. در حالی که جنایات قرن بیستم مخوف‌تر از عملیات گلادیاتور‌ها و فرستادن مسیحیان و اسرا به جنگ با حیوانات وحشی بود.

کوره آدم‌سوزی

پس از آن‌که در اطاق گاز حیات به کلی خاموش می‌شد اجساد با واگن‌های مخصوصی در برابر کوره‌های آدم‌سوزی قرار می‌گرفت. در‌های کوره مانند درِ فر از آهنِ سنگینی توسط متخصصین تهیه شده بود. در این کوره‌ها مجموعا روزی ۱۲ هزار نفر سوزانده می‌شدند. برای آن‌که کوره‌های آدم‌سوزی راندمان بیش‌تری داشته باشد هیتلر چندین متخصص و کارشناس را مامور تهیه آن‌ها کرده بود و این متخصصین در اواخر جنگ کوره‌هایی ساخته بودند که رضایت هیتلر و ایشمان به دست آمده بود.

اطاق مرگ

در منتهی‌الیه اردوگاه آشویتز ساختمانی با آجر قرمز وجود دارد که اطاق مرگ نام آن است. اگر به اطاق گاز زندانیان به امید گرفتن دوش وارد می‌شدند، در اطاق مرگ آشکارا هرکسی می‌دانست ۲۴ ساعت بعد در برابر دیوار مرگ تیرباران می‌شود.

نازی‌ها زندانیان سیاسی را به این اتاق می‌فرستادند و آن‌ها شب را به صبح پیوند می‌دادند تا یک سرباز اس. اس درِ سلول آن‌ها را باز کند سپس زندانی به محوطه‌ای که دو ضلع آن ساختمان و یک ضلعش دیوار مرگ و ضلع دیگرش در ورودی است هدایت می‌شد.

پنجره اطاق‌هایی که بر روی این محوطه «۲۰۰ متر مربع» باز می‌شد از چوب بود تا زندانیان فقط صفیر گلوله مسلسل سربازان اس. اس را بشنوند و از تعداد قربانیان آگاه نگردند.

دیوار مرگ

دیوار مرگ از بتون و به طول پنج در عرض چهار متر بنا شده. زندانیان در برابر این دیوار می‌ایستادند و لحظه‌ای بعد طنین شلیک گلوله سربازان آلمانی مرگ آن‌ها را در سراسر اردوگاه اعلام می‌کرد.

دیوار مرگ از شلیک گلوله مشبک شده است.

در پنجاه متری دیوار مرگ و در درون یکی از بنا‌ها انباری از موی سر زنان در پس ویترین بزرگی از شیشه دیده می‌شود. در کنار آن یک توپ از پارچه گونی‌مانند وجود دارد. نازی‌ها با موی سر زنان چنین آثاری خلق می‌کردند.

اما وحشت‌انگیزترین منظره در آشویتز سلول‌های یک متر در یک متر است. در زیرزمین یکی از بنا‌ها چهار سلول به این ابعاد دیده می‌شود. درون هریک از این سلول‌ها چهار زندانی جای می‌گرفتند. سوراخی به باریکی یک لوله آفتابه از خارج به آن‌ها هوا می‌داد. ۴ زندانی در هر یک از این سلول‌ها فقط جا داشتند که کیپ هم بایستند تا مرگ به سراغ آن‌ها بیاید.

اما بعضی از زندانیان خوش‌شانس بودند و مزایای بیش‌تری داشتند. سلول آن‌ها بزرگ‌تر بود و می‌توانستند لااقل در درون سلول تاریک دراز بکشند.

در بعضی از سلول‌ها پتو‌های مندرس، کفش‌های پاره و لباس‌های سیه‌چرده‌ای دیده می‌شود که زندانی پس از مرگ به جای گذاشته.

کمی بالاتر ازکوره آدم‌سوزی و اطاق گاز یک دار چوبی و چند قطعه عکس دیده می‌شود. عکس‌ها رودلف هوس، فرماندار آشویتز، را در دادگاه نشان می‌دهد.

قبل از آن‌که سربازان ارتش سرخ در‌های آشویتز را بگشایند رودلف هوس فرار کرد. او فقط توانست یکی از کوره‌های آدم‌سوزی را خراب کند. متفقین رودلف هوس را بازداشت کرده به دولت لهستان تحویل دادند ولهستانی‌ها دژخیم آشویتز را در سال ۱۹۴۷ به این دار آویختند.

دار جایی قرار دارد که رودلف هوس در موقع اعدام تمام آشویتز زیر نظرش بود تا بدین وسیله در لحظات مرگ به یاد آورد طی چهار سال در این اردوگاه چه جنایتی صورت گرفته است.

آشویتز در جنگ بین‌الملل اول سربازخانه سربازان اتریشی بود، اما رودلف هوس از این سربازخانه بزرگ‌ترین کارخانه آدم‌کشی در طول تاریخ را به وجود آورد.

او ضمنا ترتیبی داده بود تا در آزمایش‌گاه‌های آشویتز پزشکان هیتلری از زنان و کودکان به عنوان حیوانات آزمایشگاهی استفاده کنند یعنی آزمایشی که باید روی خرگوش و موش‌ها انجام گیرد مستقیما روی زنان و کودکانی که در پس سیم‌های خاردار آشویتز به سر می‌بردند انجام می‌گرفت.

در آشویتز فیلمی نشان داده شد که در آن گودالی از اسکلت انسان‌ها دیده می‌شد. در این گودال‌ها «شکنجه گرسنگی» رایج بود بدین معنی که زندانیان را در گودال‌هایی می‌ریختند و آن‌ها آن‌قدر در این گودال‌ها به سر می‌بردند تا از گرسنگی تلف شوند.

آن‌چه در آشویتز به عنوان مدارک موجود از یک جنایت بزرگ علیه بشریت وجود دارد چنان وحشت‌انگیز است که انسان هر لحظه در ماهیت وجود اردوگاهی به نام آشویتز شک می‌کند. معذلک آشویتز وجود داشته و در‌های آن امروز برای همگان باز است تا نسل کنونی ماهیت نبرد برای صلح پایدار و سیاست همزیستی مسالمت‌آمیز را بهتر درک کند. (اطلاعات، پنجشنبه ۳۱ شهریور ۱۳۴۵).

نظرات بینندگان