سرویس تاریخ «انتخاب»: در نتیجه برگزاری رفراندوم برای ابقا یا انحلال مجلس هفدهم شورای ملی که نخست در تهران (۱۲ مرداد ۱۳۳۲) و یک هفته بعد در شهرستانها برگزار شد، از مجموع دو میلیون و چهل و پنج هزار و پانصد و نود و شش رای، دو میلیون و چهلوچهار هزار و سیصد و هشتادونه نفر رای در موافقت، و هزار و دویست و هفت نفر به مخالفت با انحلال مجلس هفدهم رای دادند. فردای روز برگزرای رفراندوم در تهران آیزنهاور رئیسجمهور وقت آمریکا با لحنی شدید به آن تاخت و عنوان کرد که دکتر مصدق بالاخره خود را از دست مجلس خلاص کرد، و البته نتیجه رفراندوم را حاصل تلاش کمونیستها دانست و تلویحا تهدید کرد که آمریکا دست روی دست نخواهد گذاشت و حتما جلوی نفوذ کمونیسم در خاورمیانه را خواهند گرفت. بسیاری از منتقدان دکتر مصدق هم انحلال مجلس هفدهم را یکی از نقاط ضعف کارنامه ایشان میدانند، اما استدلال خود او برای این کار چه بود؟
دکتر مصدق در دو جای کتاب خاطرات (خاطرات و تالمات دکتر محمد مصدق، به کوشش ایرج افشار، تهران: انتشارات محمدعلی علمی، چاپ پنجم، صص ۲۵۴ و ۲۵۵ و ۲۶۷-۲۷۰) خود درباره اینکه چرا میخواست مجلس هفدهم منحل شود توضیح داده است، این توضیحات را در پی میخوانید:
... چون سیاست خارجی از مراجع بینالمللی و توطئه داخلی نتیجه نگرفت زمینه سقوط دولت را به دست مجلس فراهم کرد، به این معنا که عدهای از نمایندگان موافق با دولت حاضر شدند بر علیه دولت رای بدهند و دولت را در مضیقه بگذارند که خود استعفا دهد و اگر نداد استیضاح کنند و آن را به واسطه نداشتن رای کافی ساقط نمایند.
مدت ماموریت دو نفر از نمایندگان مجلس در هیات نظارت اندوخته اسکناس منقضی شده بود و مجلس به جای آن دو میبایست دو نفر دیگر انتخاب کند که یکی از نمایندگان طهران و مخالف دولت به عضویت هیات مزبور انتخاب گردید و کافی بود یک جلسه در هیات اندوخته اسکناس حاضر شود و بعد گزارشی راجع به انتشار ۳۱۲ میلیون تومان اسکناس که جزو همین ۵۵۳ میلیون تومان بود به مجلس تقدیم کند و گرانی زندگی سبب شود که دولت دست از کار بکشد.
طرز دیگر سقوط دولت این بود که دولت را استیضاح کنند و رای منفی بدهند و آن را ساقط نمایند. استیضاح را هم یکی از نمایندگان دیگر طهران در موضوع غیرمهمی به مجلس تقدیم کرده بود و با چنین پیشآمدها نه دولت میتوانست آن نماینده طهران را برای حضور در هیات نظارت اندوخته اسکناس دعوت نکند و نه بیش از یک ماه که نظامنامه مجلس شورای ملی برای استیضاح تعیین وقت نموده است از حضور در مجلس خودداری نمایند.
سقوط دولت به هر یک از این دو طریق سبب میشد که نهضت ملی ایران به خودی خود خاموش شود و هدف ملت ایران به دست دولتی که حتما رهبر نهضت ملی نبود از بین برود و دیگر هیچ وقت کسی دم از آزادی و استقلال نزدند و ملت ایران برای همیشه زیر بار استعمار بماند. این بود که تصمیم گرفتم کاسه از آش گرمتر نشوم و سرنوشت مملکت را به دست مردم بسپارم. اگر با بقای دولت موافقاند رای به انحلال مجلس بدهند تا دولت بماند و کار خود را تمام کند و الا دولت از کار برکنار شود و دولت دیگری روی کار بیاید که هر طور صلاح مملکت باشد بدان عمل نماید.
برای تعیین این سرنوشت رفراندوم عملی شد و چون مردم طهران بیش از سایر نقاط در سیاست واردند اول رفراندوم در شهر طهران صورت گرفت تا آرای مردم طهران بتواند رهبر سایر نقاط شود و در هر شهر هم دو محل برای اخذ آرا تعیین شد که در یکی موافقین با مجلس و در دیگری مخالفین موافقین مجلس رای بدهند.
رفراندوم در یک روز آن هم در ظرف سه ساعت خاتمه یافت و فاصله بین دو محل و کوتاهی مدت مجال نداد که یک نفر بتواند در دو محل رای بدهد.
در مرکز رفراندوم زیر نظر عالیترین قضات دادگستری و در ولایات نیز زیر نظر قضات و روسای ادارات صورت گرفت و مامورین دولت در هر ردیف و هر مقام نتوانستند در آن کوچکترین دخالتی بکنند.
با اینکه رفراندوم فقط در شهرها صورت گرفت و کسی هم دواطلب وکالت نبود که ساکنین دهات را به دادن رای مجبور و یا تطمیع کند متجاوز از دو میلیون نفر رای به انحلال مجلس دادند که در هیچیک از انتخابات ادوار تقنینیه این عده رایدهنده سابقه نداشت و احساسات بینظیر ساکنین مرکز و ولایات دلیل قاطعی است که ملت ایران یکی از اصول آزادی و دموکراسی را از صمیم قلب پذیرفته بود.
...
از نه اسفند به بعد من به دربار نرفتم و چند مرتبه هم که آقای ابوالقاسم امینی، کفیل وزارت دربار، مذاکره نمود یا شرفیاب شوم یا اعلیحضرت همایون شاهنشاهی به خانه دکتر غلامحسین پسرم که بین خانه من و کاخ اختصاص واقع شده بود تشریففرما شوند، موافقت ننمودم.
به کاخ سلطنتی از این جهت نرفتم که ممکن بود سربازان گارد شاهنشاهی روی همان تعصب بیجا که من میخواستم اعلیحضرت همایون شاهنشاهی از مملکت تشریف ببرند تیربارانم کنند و مخالفین هم مرا به حق شماتت نمایند که چرا بر خلاف حزم و احتیاط عمل کردم. تشریففرمایی شاهنشاه را هم به خانه خود یا به خانه پسرم دون شأن آن مقام دانستم.
با این حال وظایف خود را با نهایت ادب و احترام انجام میدادم و با اینکه مملکت در محاصره اقتصادی بود و به دولت هیچ کمکی نمیرسید کارها میگذشت و یقین داشتم که اختلاف ما با شرکت نفت انگلیس و ایران به خوبی حل خواهد شد و ما خواهیم توانست نفت خود را با هر یک از دول غرب که مشتری بود معامله کنیم، چون که نفت غیر از جنبه اقتصادی جنبه سوقالجیشی هم داشت و حاضر نمیشدند نفت زیر زمین بماند و از آن استفاده نکنند.
مذاکرات من با سفیرکبیر آمریکا به بنبست رسید و مستر راس یکی از مدیران سابق شرکت نفت انگلیس و ایران از بغداد نامهای نوشت و تقاضای شروع مذاکرات کرد که من جواب نوشتم و به توسط آقای فواد روحانی مشاور حقوقی شرکت ملی نفت برای او فرستادم. مستر راس با نظر من که مذاکرات در طهران شروع شود موافقت ننمود و میخواست مذاکرات در یکی از شهرهای اروپا صورت گیرد.
سپس مستر لوی متخصص معروف نفت که در تیرماه ۱۳۳۰ با آقای هریمان به طهران آمده بود همین تقاضا را نمود و پیشنهادی هم برای حل اختلاف توسط آقای اللهیار صالح سفیرکبیر ایران در واشنگتن داد که مفهومش این بود:
کشور مکزیک هم صنعت نفت را ملی نمود و صاحب امتیاز که یک شرکت انگلیسی بود سالها با آن دولت راجع به مبلغ غرامت اختلاف داشت و بالاخره کار به اینجا رسید که دولت مکزیک هشتاد میلیون دلار به شرکت صاحب امتیاز تادیه نمود و رفع اختلاف کرد.
نظر به اینکه موقع ملی شدن صنعت نفت در مکزیک شرکت صاحب امتیاز در حدود چهار میلیون تن نفت استخراج مینمود و شرکت نفت انگلیس و ایران هم مقارن ملی شدن صنعت نفت در حدود سی و دو میلیون تن یعنی هشت برابر نفت مکزیک استخراج میکرد دولت ایران هم ۶۴۰ میلیون دلار یعنی هشت برابر مبلغی که دولت مکزیک به آن شرکت داد از بابت اصل و یکصدوشصت میلیون دلار هم از بابت سود در مدت بیست سال که هر سال چهل میلیون دلار میشود به شرکت نفت انگلیس و ایران تادیه کند و حساب خود را تصفیه نماید.
من تا آن وقت پیشنهادی به این صراحت ندیده بودم و یقین داشتم که موفقیت نصیب ملت ماست و این هم یک خیال واهی نبود، چونکه هر ملتی در راه آزادی و استقلال خود فداکاری نمود به مقصود رسید.
ولی بعد از فرستادن این پیشنهاد معلوم نشد چه پیش آمد و با چه اشخاص مذاکره نمودند که اوضاع ناگهان تغییر کرد و یقین حاصل نمودند به هر طریق میتوانند دولت را ساقط نمایند و نتیجه این شد آقای فواد روحانی مشاور حقوقی شرکت ملی نفت که برای مذاکره به سوئیس رفته بود مستر راس برای ملاقات وی حاضر نشد. مستر لوی هم برای آمدن به ایران عذر آورد.
اگر بتوانند مالی را به ثمن بخس و نامشروع ببرند چرا حاضر شوند به نرخ عادلانه معامله کنند. تا هستند کسانی که میتوانند اینطور داد و ستد بکنند چرا با کسانی که غیر مصالح مملکت نظری ندارند معالمه نمایند. نامشروع از این جهت که مقدار مهمی نفت به وسیله لوله از زیر آب به خارج میرفت که از آن کسی اطلاع نداشت و نامه آقای دریادار شاهین که عینا نقل میشود دلیل صحت این معناست.
جناب آقای امیرعلائی نماینده فوقالعاده دولت و استاندار استان ششم
محترما به استحضار میرساند در اجرای تحقیقاتی که استعلام فرمودهاند اینک گزارش شده است که طبق اطلاعات و تحقیقات معموله دو لوله یکی برای نفت سفید یا بنزین و دیگری نفت سیاه از کنار جاده آبادان و خرمشهر عبور و در مجاوز مزرعه نمونه موسوم به «دیری فارم» از شطالعرب به خاک عراق میرود. دریادار شاهین
با اینکه آقای وزیر خارجه انگلیس در پیام به ملت ایران چنین اظهار نمود: «درباره شرکتهای آمریکایی نیز میخواهم به طور محکم و خیلی مختصر صحبت کنم و امیدوارم کسی نگوید که آمریکاییها از این قرارداد سوءاستفاده کردند زیرا چنین خبری عاری از حقیقت است» تردید نیست که دولت انگلیس مایل نبود غیر از شرکت نفت انگلیس و ایران شرکتهای دیگری در نفت ایران دخالت کنند و به همین جهت هم تا دولت آمریکا در کار نفت دخالت مینمود پیشنهاد صریحی به دولت ایران نداد و بعد معلوم نیست چه پیش آمد که دولت آمریکا که خود در دو قرن پیش به درد ما گرفتار بود، آزادی ملتی مثل ملت ایران را فدای چهل سهم از صد سهم کنسرسیوم نمود.
نظر به اینکه مرحله اول شکست ملت ایران تغییر جریان مجلس بود [...] لذا دولت صلاح نمیدانست برای جواب استیضاح به مجلس حاضر شود و یقین داشت آن عده از وکلا که آن نماینده طهران و مخالف دولت را برای نظارت در هیات اندوخته اسکناس انتخاب کردند در مورد استیضاح نیز به دولت رای اعتماد میدهند و دولت را ساقط مینمایند.
و با نظر به اینکه هیچکس غیر از خود مردم بیشتر به صلاح مردم عمل نمیکنند دولت به وسیله رفراندوم به خود مردم رجوع نمود که تکلیف کشور را تعیین نمایند، چنانچه با بقای دولت موافقاند رای به انحلال مجلس بدهند و الا دولت برود و مجلس به آنچه صلاح میداند عمل کند.
من از کسانی که غیر از خیر مملکت نظری ندارند سوال میکنم که غیر از این طریق دولت چه وسیلهای داشت که افکار مردم را نسبت به ادامه کار و یا کنارهجویی از کار استنباط کند.
خوشبختانه با رفراندوم غیر از عمال بیگانه کسی مخالفت ننمود و مخالفت آنها هم به این استناد بود که مجلس موسسان دوم حق انحلال مجلسین را به شاه مملکت داده است.
بر فرض اینکه مجلس موسسان روی ابتکار ملت ایران سر گرفته بود و باز به فرض اینکه اعضای آن را ملت انتخاب کرده بود مجلس موسسان نمیتوانست از مردم سلب حق کند و در یک موقع حساسی ملت نتواند عقیده خود را در ابقای مجلس و یا انحلال آن اظهار نماید. مجلس موسسان که مدعی نمایندگی مردم بود چطور میتوانست مردم را از این حق محروم کند.
رفراندوم در صلاح مملکت و صلاح اعلیحضرت بود. اگر دولت انحلال مجلس را از پیشگاه ملوکانه درخواست مینمود چنانچه موافقت میفرمودند در محظور سیاست خارجی قرار میگرفتند و در صورت عدم موافقت با ملت خود مخالفت فرموده بودند.
رفراندوم ثابت نمود که ملت با دولت موافق است و به انحلال مجلس رای داد و این بزرگترین خدمتی بود که دولت به مملکت و شاهنشاه نمود.