سرویس تاریخ «انتخاب»: ساعت ۸ شامگاه چهارشنبه ۲۵ تیر ۱۳۳۱ دکتر مصدق که در مذاکرات همان روزش با شاه بر سر کابینه جدید به توافق نرسیده بود استعفانامه خود را به این شرح به حضور شاه تقدیم کرد:
«پیشگاه مبارک اعلیحضرت همایون شاهنشاهی.
چون در نتیجه تجربیاتی که در دولت سابق به دست آمده پیشرفت کار در این موقع حساس ایجاب میکند که پست وزارت جنگ را فددوی شخصا عهدهدار شود و این کار مورد تصویب شاهانه واقع نشد البته بهتر آن است که دولت آینده را کسی تشکیل دهد که کاملا مورد اعتماد باشد و بتواند منویات شاهانه را اجرا کند. با وضع فعلی ممکن نیست مبارزهای را که ملت ایران شروع کرده است پیروزمندانه خاتمه دهد. فدوی دکتر محمد مصدق».
بیشتر بخوانید:
اما چرا دکتر مصدق اصرار داشت که همزمان با نخستوزیری، وزارت جنگ را نیز خود بر عهده گیرد؟ این پرسشی است که حسین مکی نماینده اول تهران در مجلس شورای ملی و از یاران دکتر مصدق در ماجرای ملی شدن صنعت نفت - که البته نزدیک به یک سال بعد از این تاریخ در جبهه مقابل مصدق قرار گرفت – فردای روز استعفا، یعنی روز پنجشنبه ۲۶ تیر ۱۳۳۱ طی یادداشتی در روزنامه «باختر امروز» به آن پاسخ داد. یادداشت حسین مکی را در پی میخوانید:
امروز صبح ناگهان خبری مانند صائقه در شهر منتشر شد که دیشب ساعت هشت بعدازظهر دکتر مصدق کتبا استعفا کرده است. این خبر برای همه غیرمنتظره بود، زیرا قرار بود دکتر مصدق ساعت ۵ بعدازظهر دیروز یا ساعت نه صبح امروز کابینه خود را معرفی کند.
با این وصف هرگز تصور نمیشد که دکتر مصدق استعفا کند مگر آنکه با جریان غیرعادی و پافشاری مافوق تحمل خود روبهرو شده باشد.
اتفاقا همینطور هم بوده است، زیرا به قرار اطلاع در شرفیابی دیروز راجع به وزرا و پستهای آنها صحبت شد درباره پست وزرات جنگ، نخستوزیر مایل بود وزارت جنگ را خود به عهده بگیرد به قرار مسموع مورد تصویب شاهانه قرار نگرفت. دکتر مصدق هم حاضر نشد با مسئولیت مشترکی که وزرا طبق قانون اساسی دارند مسئولیت وزارت جنگ را در مقابل پارلمان و ملت ایران عهدهدار شود، ولی کوچکترین اختیار قانون و یا نظارتی در وزارت جنگ نداشته باشد.
این بود جریان استعفای آقای دکتر مصدق که قطعا در متن استعفانامه هم بدان اشاره شده است.
استعفای آقای دکتر مصدق متکی بر یک اصل از قانون اساسی و مبنی بر تجربیاتی که در دوران حکومت خود به دست آورده بود، زیرا اصل ۶۱ قانون اساسی میگوید: «وزرا علاوه بر اینکه به تنهایی مسئول مشاغل وزارت خود هستند به هیات اتفاق نیز در کلیات امور در مقابل مجلسین ضامن اعمال یکدیگرند.».
اما تجربیاتی که در دوران حکومت خود کسب کرده بود:
در کابینه دکتر مصدق دو نفر از افسران عالیمقام شرکت داشتند که هردو دارای شخصیت و از افسران درستکار و وطنپرست بودند، ولی هیچیک نمیتوانستند جلوی اخلالگری ستاد را بگیرند و یا هیچیک از مفاد تعالیم رمز ستاد ارتش مسبوق نمیشدند گویی که وزرا دولتی جداگانه بود و ستاد ارتش هم دولتی جداگانه.
از طرفی دیگر دکتر مصدق هرچه خواست جلوی تحریکات بعضی فرماندهان لشکرهای خارج را بگیرد نه تنها موفق نمیشد بلکه به واسطه تحریکاتی که میشد یک هرج و مرجی مصنوعی به وجود میآوردند و بلافاصله یک لایحه حکومت نظامی، جلوی دکتر مصدق میگذاشتند و وانمود میکردند که اگر اعلام حکومتنظامی نشود زمین به آسمان میرود یا آسمان به زمین میآید. دکتر مصدق هم نمیتوانست در چند جبهه خود را مشغول سازد وی ناچار بود برای پیش بردن مبارزه مقدس ملت رشید ایران دندان روی جگر گذارد و با سکوت خود تن در بدهد.
طی این چند ماه زمامداری دکتر مصدق دهها نامه نوشته است که مثلا فرمانده لشکر خوزستان یا فرمانده فلان لشکر باید عوض بشود یا فلان اقدام لازم است به عمل آید هیچ یک از آن دستورها جامه عمل نمیپوشید. چرا؟
برای اینکه دولت جداگانه بود و ستاد ارتش هم دولت دیگر! این امر با اصل شصتویکم و چهارم قانون اساسی مغایرت دارد.
دکتر مصدق نمیتوانست در چنین موقع بحرانی و در عین حال حساس که نزدیک است مبارزه شرافتمندانه ملت ایران به پیروزی قطعی منتهی گردد مسئولیت وزارت جنگ را ظاهرا عهدهدار شود، ولی معنا هیچ حق نظارتی در کارهای وزارت جنگ و یا اعمال فرماندهان لشکرها و یا رئیس ستاد ارتش و یا یکی از دوایر کوچک ستاد ارتش نظارت داشته باشد.
نگارنده از چندی قبل که تحریکات برای سقوط دولت دکتر مصدق میشد، بیخبر نبودم و به نقشه پشت پرده هم تا اندازهای وارد شده بودم. انگلیسها تصور میکنند که رشد ملت ایران به همان اندازه است که در کابینه هژیر یا رزمآرا متوقف بوده است، چون تصور غلط و اشتباه بزرگی را میکنند میخواهند با بستن مجلسین و روی کار آوردن حکومت قلدری که چکمه دیکتاتوری را بپوشد و یکی دو سال مردم را خفه سازد مجلسی موافق آمال و آرزوی خود بر سر کار آورند. اگر سیاسیون انگلستان دچار اشتباه نبودند در مورد مصر هم اشتباه نمیکردند. خوانندگان اطلاع دارند که در مصر کودتا کردند کابینه نحاس پاشا را ساقط نمودند، ولی از این عمل هیچ نتیجهای حاصل نشد برای اینکه هنوز انگلیسها نمیتوانند تصور کنند که آسیا و شرق عوض شده و دیگر ملل آسیایی حاضر نیستند که شانه زیر بار استعمار بدهند.
در مورد ملت ایران این دماغهای فرسوده دچار همین اشتباه هستند که خیال میکنند با دیکتاتوری یا روی کار آوردن حکومتی موافق میل خود میتوانند یک بار دیگر زنجیر استعمار را بر گردن ملت شرافتمند و در عین حال حساس و هوشیار و مبارز بیندازند.
اگر انتلیجنت سرویس در پستخانه و یا تلگرافخانه راهی داشته باشد و از سیل نامهها و تلگرافاتی که از شهرستانها به تهران میرسد مسبوق میشد میتوانست به ماهیت رشد فکر ملت ایران پی برد و دریابد که در حال حاضر هر نوع اقدامی بشود نه تنها به جایی نخواهد رسید بلکه ایران را دچار انقلاب خواهد کرد و از این انقلاب نه تنها هیچ نتیجهای نخواهد گرفت بلکه خاورمیانه را هم به سرنوشت شوم ملت ایران انداخته و بالمآل سرنوشت امپراطوری بریتانیا هم بهتر از سرنوشت ایران و خاورمیانه نخواهد بود.
ملت ایران زیر بار هیچ حکومت تحمیلی نخواهد رفت و اگر واقعا مفهوم حکومت دموکراسی یعنی حکومت مردم بر مردم حقیقت و دنیا هم این روش را اتخاذ کرده است ایران ناچار است از این اصل کلی و جهانی پیروی کند. ملت ایران اظهار اعتماد خود را به دکتر مصدق ابراز داشته و زیر بار هیچکس نخواهد رفت، زیرا این دسته که تاکنون امتحان خود را دادهاند همه را ملت ایران سنجیده است که هیچکدام قادر نیستند در مقابل دسایس و تحریکات اجانب ایستادگی کنند و مبارزه شرافتمندانه ملت ایران را تا مرحله نهایی خاتمه دهند.
اکنون بر نمایندگان شرافتمند مجلسین است که موقعیت حساس کشور را درک کرده و به نوع فکر و رشد دموکراسی که ملت ایران در ظرف این دو سال تحصیل کرده پی برده مملکت و ملت را از یک ورطه خطرناک نجات بدهند، زیرا مسلما ملت ایران جز دکتر مصدق دیگری را انتخاب نخواهد کرد و هر حکومتی روی کار بیاورند به خلاف میل ملت ایران و علیرغم مبارزه مقدس ملت ایران است و معلوم نیست که در آن موقع سرنوشت ملت ایران به کجا منتهی خواهد شد و مسئولیت مملکت و تشنجات حاصله را کی به عهده خواهد گرفت؟
من اطمینان دارم نمایندگان وطنپرست بهتر از اینجانب به حقایق پشت پرده پی بردهاند و میدانند که صدای ملت صدای حق است و اگر بخواهند به ندای ملت ایران پاسخ مثبت ندهند مملکت و ملت ایران را به گرداب خطرناکی انداختهاند که معلوم نیست عاقبت آن به کجا منتهی خواهد شد امیدوارم قبل از آنکه کار به جای باریکی بکشد علاج واقعه را قبل از وقوع بکنند و مسئولیت نمایندگی ملت و بار سنگینی که بر دوش دارند عاقلانه به ساحل نجات برسانند.
در خاتمه این نکته مهم و اساسی را پیشبینی میکنم؛ با کیفیتی که پیش گرفته شده و مصدق مجبور به استعفا شده است آیا این استعفا در رای دیوان داوری لاهه تاثیر خواهد داشت و اگر تاثیر نمود و ملت ایران را محکوم ساخت مسئولیت این محکومیت تاریخی که اساس مبارزه ملت ایران را متزلزل نمود با کیست؟!
قطعا جواب این پیشبینی و پیشگویی در آینده روشن خواهد گشت و در آن موقع انگشت ندامت گزیدن دیگر فایدهای نخواهد داشت.