پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
سرویس تاریخ «انتخاب»: صبح شرفیاب شدم. عرایض جاری را عرض کردم. منجمله موضوع نگهداری هواپیمای شاهنشاه که در دست نیروی هوایی یا هواپیمایی ملی باشد. چون گزارش مبسوطی بر علیه هواپیمایی ملی، از طرف نیروی هوایی رسیده بود. فرمودند: «البته نیروی هوایی.» من به تفصیل له و علیه را که بررسی کرده بودم به عرض رساندم. فرمودند: «پس خودت یک کمیسیون تشکیل بده و موضوع را تمام کن. ممکن است مشترکا باشد.»
عرض کردم: «موضوع حقوق سالیانه والاحضرت اشرف را (بیست میلیون تومان) با نخستوزیر در میان گذاشتم و گفت چنین تفاهمی داریم.» فرمودند که: «مخارج سفر ایشان هم جزء آن باشد.» عرض کردم: «والاحضرت که میفرمایند خیر، این فقط مخارج دفتری ایشان است.» باز شاهنشاه عصبانی شدند و فرمودند: «کسی که چنین ادعاها و میلها دارد که اموال خودش را وقف نمیکند. تازه چه وقفی؟» خیلی عصبانی، خیلی عصبانی. دیگر من مصلحت ندیدم ادامه بدهم.
بعد عرض کردم: «وقتی با نخستوزیر صحبت میکردم گفت مدتی است تو را ندیدهام دلم تنگ شده، میخواهم یک ناهار دو نفری با تو بخورم. لابد باز از یک چیزی ترسیده و میخواهد مثل پاریس با غلام درد دل کند.» فرمودند: «فکر میکنم ترس خارجی او که ریخته باشد، ولی ما در کمیسیون شاهنشاهی خیلی به او پیچیدهایم و دائما هم غُر میزنیم. باید از این ترسیده باشد.»
فرمودند: «فردا از اینجا به سعدآباد میرویم. دیگر اینجا (نیاوران) گرم شده جای توقف نیست.» فرمودند: «برای پنجشنبه آینده برنامه برای ویزیت رضائیه درست کن که پنجشنبه جمعه را آنجا بگذرانیم.»
بعد مرخص شدم. قبلا فرمودند: «بعدازظهر گردش میرویم.» من سرم را پایین انداختم، یعنی ناراضی هستم. فوری احساس کردند که من اظهار عدم رضایت میکنم که دو روز پشت سر هم صحیح نیست. فرمودند: «تو همیشه در اشتباهی، اغلب به مذاکره میگذرد. این مهمان دیروزی بسیار خوب است. امروز میخواهم با او صحبت کنم و وقت بگذرانم.» وقتی مرخص شدم شاهنشاه پاشنههای پا را به هم کوبیدند و خوشحال بودند. من تمام بعدازظهر کار کردم. منجمله سفیر سومالی و سفیر شیلی را پذیرفتم. ولی دل [به] کار نیست. ادای تکلیف است، تا ببینم چه میشود.