سرویس تاریخ «انتخاب»؛ امروز باید برویم به «حاجیآقا» که «چمن اوجان» است. راه پنج فرسنگ بود. صبح برخاستیم، هوا خیلی سرد بود، اما صاف و آفتاب خوبی بود، هوا یک لکه ابر نداشت. حرم رفته بودند، عزیزالسلطان هم رفت، ما هم رخت پوشیده بیرون آمدیم. همین اول منزل یک گردنه بدی است، کالسکه بد میرفت، عزیزالسلطان هم سواره رفت. ما هم سوار اسب شده راندیم بالای گردنه، کالسکهها را نگاه داشته بودند، آنجا سوار کالسکه شده راندیم.
راه کالسکهاش بد نبود، اما به یک بغلهای رسیدیم که نساخته بودند راهش خیلی بد و پرتگاه بود، من پیاده شدم، پیاده رد شدم. عزیزالسلطان و ولیعهد هم عقب ما بودند، آدم فرستادم که آنها هم پیاده بشوند. عزیزالسلطان و ولیعهد سواره با اسب آمده بودند، پای اسب ولیعهد لیز خورده بود، دو سه دفعه خوابیده بود و برخاسته بود، کم مانده بود پرت بشود، اما عیب نکرد. ما هم سوار کالسکه شده راندیم.
ده «تیکمهداش» طرف دست چپ خیلی دور از جعده [جاده]در دامنه کوه نرمانی واقع شده است. ده معتبر بزرگی است، ملکی مجتهد تبریز است. بالای کوه نزدیک ده برف داشت. از دور که نگاه کردم، درختهای تبریزی تیکمهداش سفید بود هیچ برگ نداشت، هنوز بوی بهار نشنیده است. در حقیقت بالای کوه است، خیلی مرتفع است. زمین اینجا هم خیلی ارتفاع دارد بلند است. یک شب باید در تیکمهداش میماندیم خوب شد که منزل شکستیم نماندیم و الا آدم از سرما میمیرد. یک چمنی طرف دست راست بود خواستیم برویم آنجا ناهار بخوریم توی چمن آب داشت راندیم قدری بالاتر یک رودخانهای میآمد پنج شش سنگ آب داشت چمن خوبی هم بود، آفتاب گردان زدند، افتادیم به ناهار. همه پیشخدمتها بودند، باز اعتمادالسلطنه پیدا نبود. ناهار خوردیم. بعد از ناهار سوار اسب شدیم تا خودمان را به کالسکه برسانیم، یک باد سردی میآمد که آدم گریه اش میگرفت، به عینه سرمای سر کوه البرز صورت آدم را میسوخت، به یک طوری رفتیم تا خودمان را انداختیم به کالسکه. کوه سهند هم طرف دست چپ پیدا بود، آنقدر برف داشت که مثل تخممرغ سفید بود.
خلاصه راندیم از تیکمهداش که گذشتیم راه همه سرازیر است، اما سرازیری مالیدهای بود کالسکه خوب میرفت. خیلی راندیم تا از کاروانسرای مشهور به دواتگر گذشتیم بعد از یک قراولخانه تازهای هم که نصرتالدوله ساخته است گذشتیم، در یکی از درههای «اوچ دره لَر» دیشب تگرگ زده است و باران آمده است، خودش که منجلاب هست از این باران و تگرگ منجلابتر شده بود. اما خدایی بود که این گِل بیشتر از پنجاه شصت قدم بیشتر نبود، یک گِل چسبیده داشت که تا گوش یابو فرو میرفت. من پیاده شده سوار اسب شدم، عزیزالسلطان هم عقب سر ما بود، او را هم پیاده کردم دادم بغل یک سوار نظام پیاده او را از گل گذراند بعد سوار اسب شد. گفتم برود آفتابگردانش ناهار بخورد، این اتفاق از گل گذشتن قبل از ناهار شد.
خلاصه خیلی راندیم همه سرازیری بود تا وارد چمن اوجان شدیم که حاجی آقای منزل هم در چمن اوجان واقع است، چمن اوجان خیلی خوب سبز و خرم بود، اما آب داشت، سراپرده ما را هم توی چمن جای خوب خشکی زده بودند، رعیتهای بهنامی که مولودگاه ما است همه آمده بودند گوسفند آورده بودند، اما آنها را درست ندیدم، انشاءالله فردا آنها را درست میبینیم.
سه ساعت و نیم به غروب مانده وارد منزل شدیم هوا خیلی سرد بود، «چمن اوجان» با این سرما چهارصد ضرع از تیکمهداش گودتر است اگر امشب تیکمهداش منزل کرده بودیم همه مالها یخ میکرد. وارد منزل که شدیم ابر شدید و رعد و برق شد و بنا کرد به باریدن به قدر یک ساعت متصل باران آمد، هوا به طوری سرد شد مثل زمستان، امینالسلطان، امینالسلطنه، پیشخدمتها آمدند، میرزا محمد خان هم آمد، امروز نوبه اش را گذرانده بود احوالش خوب بود، باشی هم آمد، احوالش خوب بود، امروز صاحب منصبهای فوج ششم تبریزی ابواب جمع شجاع السلطنه که بعضی شان اینجایی هستند از جاهای دور آمده بودند، امروز آمده بودند سر راه جلو شجاع السلطنه، امین السلطان فرمان و برات زیادی نوشته بود آورد، خواند و نوشتیم بعد امین السلطنه رختهای گلابتون پیش خدمتها و امرا را که شهر دوخته بود با پست آوردند بعضی را آورد حضور همه را خیلی خوب دوخته بودند، رخت حاجی حیدر که باید فرنگ بپوشد اسمش را روی شانه اش نوشته بودند، پوشاندیم به حاجی حیدر، به عینه حکیم فرنگی یزید شد که توی تکیه میآید، خندیدیم، بعد رخت باشی را هم تنش کردیم خیلی لباسهای خوبی است. هوا خیلی سرد شد فرستادیم هیزم آوردند توی چمن جلو چادر آتش کردیم، غروبی هم از سراپرده رفتیم بیرون، پیش خدمتها آمدند توی چمن، خیلی گردش کردیم، میخواستیم برویم بالاها چمن آب داشت نمیشد رفت، از دور هم دوربین انداختیم عمارتی که در چمن اوجان ساخته بودند سالهای سابق منزل کرده بودیم تمام خراب شده است. پسر قهوه چی باشی قدیم ما اینجاها دهات دارد خودش هم نوکر ولیعهد است، امروز آمده بود حضور خیلی چاق و گردن کلفت شده است، امروز دهاتی که طرفین راه بود گذشتیم از این قرار است: زیلوجه از موقوفات ظهیریه است، داش آتان، عین الدین، قزل جان، احمد آباد، بنه کهول و ... و ... خیلی دهات بود.