پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
سرویس تاریخ «انتخاب»؛ امروز باید برویم حضرت عبدالعظیم(ع)، صبح سوار کالسکه خودمان شده از راه دولتآباد راندیم، گرد و خاک زیادی بود. هوا هم ابر و استعداد بارندگی داشت اما چیزی نمیآمد. وارد دولتآباد شدیم باغ دولتآباد بسیار باصفا بود، شکوفه آلبالو اینجا زیاد است و حال آنکه شهر تمام شده است. معلوم میشود هوای اینجا سردتر از شهر است. امینالسلطان [وزیر اعظم]، اعتمادالسلطنه [وزیر انطباعات همایونی]، پیشخدمتها بودند. ناهار را در بالاخانه خوردیم. عزیزالسلطان [ملیجک] بود. قبل از ما رفت حضرت عبدالعظیم(ع) بعد از ناهار امینالسلطان آمد کار زیاد داشتیم، خیلی حرف زدیم صحبت کردیم بعد سوار شده رفتیم حضرت عبدالعظیم(ع). میانه دولتآباد و باغ طغرل عزیزالسلطان را دیدیم برمیگشت و رفت شهر. وارد حضرت عبدالعظیم شدیم. زیارت کرده بالای سرِ حضرت نماز خواندم. در حقیقت این زیارت وداع است برای رفتن فرنگستان. زن و مرد و جمعیت زیادی حضرت عبدالعظیم بودند. بعد سوار شده از همان خیابان راست آمدیم رسیدیم به خیابان نجفآباد و رفتیم نجفآباد، خیابان نجفآباد بسیار سبز و خرم بود، وارد باغ شدیم باغ خیلی صفا داشت. سبز و خرم بسیار بسیار تمیز بود. قلعه طرف دست چپ را هم خراب کرده میخواهند باغ کنند. رفتیم عمارت بالا کاهو خوردیم، خیار خوردیم. گلهای شمعدانی زیادی از گرمخانه بیرون آورده چیده بودند، خیلی صفا داشت، گرمخانه خوبی ساختهاند، باغبان فرنگی خوبی اینجا دارد. حکیمالممالک، محمدجعفر خان قاجار اینجا دیده شدند، قدری گردش کرده سوار اسب شده آمدیم تا دمِ خیابان آنجا سوار کالسکه شده راندیم. در این بین یک ترن هم از حضرت عبدالعظیم آمد. جمعیت زیادی از زن و مرد همراه داشت، او را کشیدند قالمقال میکردند. خلاصه از دمِ گار راهآهن گذشته یک ساعت به غروب مانده وارد شهر شدیم. زنها در اندرون به واسطه رفتن ما به فرنگ خیلی اوقات تلخ میکنند و متصل عرض میکنند، کاغذ میدهند. بیرون هم که میآییم هرجا که میرویم خلوت باشد و راحت کرده قدری آسوده شویم دو آدم از زمین میجوشد و کاغذ میدهد. اوضاع غریبی است! میرزا محمدخان هم که مرخصی گرفته است برود قزوین، امروز صبح با ترن آمده بوده است زیارت و رفته است شهر که برود.