سرویس تاریخ «انتخاب»: اول اسفند ۱۳۵۸، آیتالله دکتر بهشتی، عضور شورای انقلاب، در اجتماع گروهی از بازاریان تهران شرکت کرد و پس از سخنرانی کوتاهی به سوالات حضار پاسخ گفت. پرسشها بیشتر درباره شایعاتی بود که در مورد ایشان وجود داشت، از جمله سرمایهدار بودن، تماس با سران نظامی آمریکایی، اختلافات حزب جمهوری اسلامی با نهضت آزادی و... اهم این پرسش و پاسخها را که در روزنامه کیهان مورخ ۲ اسفند ۵۸ منتشر شد در پی میخوانید:
آیا این صحت دارد که شما با هایزر آمریکایی تماس داشتهاید؟
با هرگونه ارتباط با شرق و غرب و این اشخاص که جنبه کمکخواهی از آنها یا جنبه تبانی و سازش با آنها داشته باشد، همیشه مخالف بوده و خواهم بود و هیچ وقت هم نداشتهام. اما اگر آنها بخواهند با ما ارتباط بگیرند و تقاضای ملاقات کنند مطالعه میکنیم، اگر دیدیم این ارتباط لازم یا مفید یا لااقل جایز است خودداری نکرده و میپذیریم. اگر دیدیم مضر و یا در مظان زیان و ضرر است نخواهیم پذیرفت و، اما آن مقدسمآبی سیاسی که ما با هیچ خارجی تماس نگیریم مبادا مردم بگویند که اینها با خارجیها حرف میزنند، من این را یک ضعف میدانم و هیچ فرد و گروهی را که به این ضعف دچار باشد دارای عزت و توانایی و قدرت برخاسته از توحید و ایمان به خدا نمییابم. چون مواردی پیش آمده که دیگران تقاضای دیدار کردهاند. ما باید با مردم روابط باز و روشن برقرار کنیم و به آنها بگوییم که اینها تقاضای ملاقات کردهاند و ما هم به نظرمان آمد میتواند مفید باشد، بنابراین پذیرفتیم و در این ملاقات هم با آنها از موضع قدرت برخورد داشتیم. از جانب دوستان به من پیشنهاد شد که در جمعیت حقوق بشر شرکت کنم گفتم که «نه، من در مسیر مبارزات این خط را ندارم. این جمعیت متکی به فضای باز سیاسی کارتری به وجود آمده و به درد من نمیخورد.»
به چه دلیل شما چند مسئولیت قبول کردهاید؟
من از اول یک مسئولیت را قبول کردم و آن عضویت در شورای انقلاب است که شروع آن سه ماه قبل از پیروزی انقلاب بوده به صفت شورایی انقلاب نزدیک به ۲ ماه قبل از پیروزی بود، چون قبل از آن به عنوان یک هسته روحانی متشکل از مرحوم استاد مطهری، آقای هاشمی رفسنجانی، آقای باهنر و بنده، بعد هم آقای مهدوی، مرحوم طالقانی و آقای خامنهای. منتها پس از اینکه دولت آقای بازرگان استعفا دادند، ما یک عده کمی در شورای انقلاب بودیم و خود را با ۲۵ مسئولیت زمینمانده روبهرو دیدیم، به ناچار هرکدام چند مسئولیت قبول کردیم و از همان اول کوشش کردیم که این مسئولیتها را به دیگران واگذار کنیم. به دوش بنده دو مسئولیت افتاد یکی جهاد سازندگی و دیگری دادگستری که دادگستری تقریبا یک هفته به عهده من بود و بعد از آن رفع مسئولیت کردم و از طرف شورای انقلاب مقدمه شورای عالی قضایی دادگستری مرکب از رئیس دیوان عالی کشور، دادستان کل و یکی از قضات که در قانون اساسی به آن اشاره شده است فراهم گردید و همین شورا عهدهدار وزارت دادگستری نیز گردید. همچنین مسئولیت دبیری شورای انقلاب بنا به مصلحت انقلاب و مردم از دوشم برداشته شد و به آقای بنیصدر واگذار شد.
نظر شما و حزب راجع به افشاگری دانشجویان پیرو خط امام چیست و خطمشی شورای انقلاب چه خواهد بود؟
نظر ما این است که مدرک سیاسی در یک کشور به اطلاع ملت برسد، منتها آن شیوهای که تا حالا عمل شده بود سه تا عیب داشت: یک عیبش این بود که همه اوراق و اسناد مربوط به یک فرد یا یک موسسه باید ارائه بشود تا مردم بتوانند جمعبندی کامل کنند. در برخی موارد گفته میشود که همه اوراق یکجا ارائه نمیشود. خوب اگر قرار است مردم درباره یک فرد یا موسسه چیزی بدانند باید همه اوراق آنجا را بخوانند تا بتوانند جمعبندی کنند. نقص دوم این بود که باید همان شب که این اوراق از رادیو تلویزیون و روزنامهها پخش میشود آن فرد یا گروه هم بتوانند بیایند توضیح بدهند. تنها به قاضی رفتن درست نیست و ملت قاضی است. فرمولی را هم که برای این کار در نظر گرفته و پیشنهاد کرده و انشاءالله امیدواریم که به زودی مطرح بشود و رویش بحث بشود، این است دانشجویان کلیه اسناد مربوط به فرد یا گروه را فتوکپیاش را در اختیار او بگذارند – اگر هم میترسند که فرار کند قبلا بگویند تا یک ترتیبی داده شود که فرار نکند – تا او مطالعه کند و توضیحات خود را بدهد و از توضیحاتش نوار صدا و تصویر برداشته شود و از افشای دانشجویان هم نوار اسلاید و صدا و فیلم گرفته شود و بعد هر شبی که اینها میخواهند نشان بدهند قبلا اعلام کنند که افشاگری میشود با طرف مقابل که مردم وقتی افشاگری تمام میشود تلویزیون خود را خاموش نکنند و بدانند که طرف مقابل هم بعد صحبت خواهد کرد تا همه را یکجا گوش کنند، ببینند و قضاوت کنند و از نظر ما این با عدل اسلامی سازگار است. عیب سومی که در کار دانشجویان وجود دارد این است که تا حالا جز در یک مورد که در رابطه با روزنامه جمهوری اسلامی بوده، در بقیه موارد همه اسناد مایوسکننده و منفی پخش شده اگر راجع به افراد گروهها و موسسات دیگر اسناد مثبت وجود دارد اینها را هم نشان دهند که مردم به سمت بدبینی و یاس کشانده نشوند. سوق دادن به بدبینی خطر بزرگی است برای جامعه با وجودی که برادران دانشجو معایبی هم در کارشان بوده، ولی اگر این سه اصل را رعایت کنند و کلیه اسناد را هم یکجا جمع کنند و در عرض یک دو هفته افشا کنند، چون مردم را در انتظار گذاشتن تزلزلی در روحیهشان به وجود میآورد و این به نفع انقلاب نیست.
آیا شما سرمایهدار هستید؟
الحمدالله ثروت و سرمایهای ندارم و به سهم خود اجازه هم نمیدهم که در آینده جامعهام به سرمایهداری کشانده شود.
حزب چه ضرورتی درباره درج مقاله «رجعت به سوی فطرت الهی» ۱ انسان حس میکرده و میکند تا عدهای به راهپیمایی بپردازند؟
همانطور که میدانید روزنامه جمهوری اسلامی یک روزنامه خبری مستقل است که ارگان حزب هم است یعنی اگر حزب مطالبی داشته باشد موظف است منتشر کند؛ بنابراین ما به این ارگانه یک نوع استقلال نسبی دادهایم و این مقاله قبل از چاپ مثل خیلی مقالات دیگر در حزب مطرح نشده که میپرسید آیا ضرورت دارد یا خیر. البته این روزنامه درصد بالایی در خط حزب حرکت میکند، اما نه صددرصد، ولی درباره این مقاله باید دید که در این مقاله باید دید که در این مقاله چه موضوعی مطرح شده. غیر از یک بحث سیاسی که یک پاسخ و توضیح سیاسی هم میتوانست آن را جواب بده، آیا از اینگونه موضعگیری و بحثها خود این کسانی که راهپیمایی و سروصدا راه انداختهاند خودشان در نشریاتشان صد برابر آن را نکردهاند که حالا یک ضربه به آنها وارد شده این سروصدا را درباره این مقاله راه انداختهاند. به هر حال فطرت نظرم این است که اگر اسم اشخاص در مطلب نبود چه بسا بهتر در جامعه جا میافتاد و این جنجالآفرینی را هم کمتر به دنبال داشت، ولی منهای این نکته مطالب آن اساسی بوده و مسئله خط امام مطرح است مبنی بر اینکه نه سازش با غرب و نه سازش با شرق.
نوع همکاری شما با رئیسجمهور در چه حدی است؟
به آقای بنیصدر قبل از انتخابشان و بارها گفتهام چه در شورای انقلاب و چه در سخنرانیها اختلاف نظر با آقای بنیصدر ما داشتیم و داریم و به همین دلیل هم حزب نتوانست ایشان را به عنوان نامزد حزب جمهوری معرفی کند، اما این اختلاف نظر، اختلاف نظر کسانی است که میخواهند به این انقلاب خدمت کنند بنابراین به ایشان گفتم همانطور که در شورای انقلاب علیرغم اینکه اختلاف نظر داشتیم، ولی تعاون هم داشتیم بدانند که پس از این هم با حفظ مواضع فکری – سیاسی و اسلامیمان سعی میکنیم در همه مواردی که میشود به شما کمک کرد تا این جامعه یک روز هم که شده زودتر به امنیت و آسایش و تکامل معنوی برسد مطمئن باشند که این همکاری را خواهیم کرد و نه تنها هیچگونه کارشکنی از جانب حزب و دوستان من نخواهد بود (که معلوم است) حتی هیچگونه کوتاهی در کمک و همکاری هم از جانب ما نخواهد شد. در طول این مدت آقای مهندس بازرگان در شورای انقلاب چند بار قهر کردند و گفتند اگر نمیخواهید من استعفا میدهم. ما همین مسئله بیاعتنایی به آمریکا، استقلال هرچه سریعتر جامعه را مکرر مطرح میکردیم و معتقد بودیم جامهمان حاضر است یک مقدار سختی تحسیل کنند، ولی زودتر روی پای خودش بایستند. جامعه بالاخره یک دوره مشقت میخواهد، انقلاب بدون زحمت که نمیشود. ایشان میگفتند: «لزومی ندارد ما میتوانیم روابطمان را با آنها به طور حسنه حفظ کنیم و دفاع جامعه را هم تامین کنیم.» این دو سلیقه بود و اختلاف. ایشان هم گاهی میآمدند در تلویزیون و میگفتند که نمیگذارند من کارم را بکنم و خلاصه بر سر مسائل مختلف با ایشان درگیریهایی داشتیم، بارها به آقای مهندس گفتم که: «شما که همیشه پیشتاز بودید، با مردم بودید و مبارز بودید به چه حقی از انقلاب قهر میکنید؟! مگر شما احساس مسئولیت نمیکنید؟!» سر مسئله آقای امیرانتظام ماههای اول به ایشان گفتیم که ایشان یک چهره شناختهشدهای برای ما نیست و این درست نیست که ایشان معاون و سخنگوی شما باشد حتی امام هم فرمودند: امام یک بار به من فرمودند: بگویید به ایشان که یک نفر دیگر را انتخاب کنند. آقای بازرگان گفتند: «نه اگر قرار است ایشان برود همه ما خواهیم رفت.»
آقای میناچی گفتهاند، استاد شهید مطهری لیست شورای سلطنت را تهیه کردهاند، آیا صحیح است؟ اگر نه همرزمان شهید مطهری باید از او دفاع کنند.
ایشان کجا گفتند، من چنین چیزی نشنیدهام. این مسئله شورای سلطنت و چی و چی چیه. از این حرفهای ماست را خیلی در آن موقع میآمدند به ماها میزدند به اعتبار کسانی که با امام تماس دارند و میتوانند مطالب را به امام منتقل کنند و ما در هر موردی اگر مسئله برایمان روشن بود که خودمان میگفتیم نه اگر احتمال میدادیم که در خط انقلاب تاثیری داشته باشد خدمت امام پیغام میدادیم و امام جواب میدادند. ولی در پیغامها تا آنجا که من یادم هست خود این آقای سید جلال تهرانی پیامش را برداشت یو رد و من یادم نمیآید نمیتوانم بگویم که آقای میناچی دروغ میگویند، چون در جریان این مطلب نبودم و نمیتوانم این مطلب را نسبت به برادر مرحوم استاد مطهری بپذیرم هیچکدام به هر حال در این باره اطلاعی ندارم.
اختلاف حزب با نهضت آزادی چیست؟
اختلاف حزب با نهضت آزادی بر سر همان مواضع فکری و سیاسی است حزب معتقد است یا ابرقدرتها باید مثل یک قدرت کامل که از این ابرقدرتها بینیاز است برخورد کرد این نظر حزب است و نهضت آزادی معتقد است که باید گام به گام و آرام آرام مطلب را حل کرد.
پینوشت:
۱- مطلبی به قلم شخصی با نام مستعار ع. مهزیار، که در روز ۲۷ بهمن ۵۸ در روزنامه جمهوری اسلامی منتشر شد و خشم گروهها سیاسی بسیاری را برانگیخت و موجب تظاهرات خیابانی شد. این مقاله با نام آوردن از اشخاصی از دو جناح سیاسی، آنها را به سازشپذیری با غرب و شرق متهم کرده بود، از جمله افرادی، چون مهندس بازرگان، میناچی، امیرانتظام و... را در پی سازش با غرب و در خطر افتادن به دامان کفر غرب دانست و از آنها به عنوان ادامه جریان تفاهم با غرب شروع شده از زمان مصدق یاد کرد. در جناح چپ نیز از سردمداران مجاهدین خلق از جمله مسعود رجوی، موسی خیابانی و... به عنوان سردمداران سازش با شوروی و در خطر سقوط در کفر شرق نام برد. متن این مطلب جنجالبرانگیز که روزنامه جمهوری اسلامی حتی فردای آن روز یعنی ۲۸ بهمن ۵۸ نیز برای ثابت کردن حقانیت خود دوباره آن را منتشر کرد به شرح زیر بود:
رجعت به سوی فطرت انسان
انقلاب اسلامی اگرچه با موانع شگفتانگیزی روبهروست - که با حمایت مرئی و نامرئی ابرقدرتها بر سر راه آن سبز میشود –، ولی از همه شگفتانگیزتر مقاومت انقلابی تودههایی است که بار دیگر رو به سوی خدا کرده و خدا را آهنگ کردهاند، مسلم است که تا زمانی که تودههای ما به راه خدا و در جهت خدا گام برمیدارند، هیچ قدرتی در روی زمین نمیتواند از حرکت انقلابی آنها جلوگیری نماید.
این واقعیتی است که تمام مستکبرین جهان را بر آن داشته که هریک به نحوی سعی در تخریب مواضع اصولی این انقلاب و نفوذ در نیروهای آن نموده و بدینوسیله از حرکت شتابنده آن علیه منافع خود در سطح منطقه و جهان بکاهند؛ و در این رابطه است که هریک از ابرقدرتها سعی در کشف و شناخت سر پلی در میان تودهها برای نفوذ فراگیرنده خود در میان آنها دارند.
نیروهایی که از نظر اصولی به سازش و تفاهم با یکی از این دو ابرقدرتها معتقدند، در این مرحله تاریخی به عنوان آخرین برگ برنده مورد تمسک قدرتهای سلطهجو قرار میگیرند.
نیروهای سازشپذیر اگرچه ممکن است در حرکت خود به حدی از صداقت و مبارزه و مقاومت نیز رسیده باشند، ولی به خاطر عدم شناخت صحیح از ماهیت انقلابی اسلام که در یک کلمه نفی همه قدرتهای غیرالهی و حرکت در جهت الله است، از نظر دید مکتبی و سیاسی و اجتماعی به ضعف رقتانگیزی دچار شدهاند که آنها را به سازش و تفاهم در مقابل قدرتهای شیطانی وامیدارند.
بزرگترین ویژگی انقلاب اسلامی ایران در این است که این انقلاب در یک لحظه همه نیروهای مختلف و احیانا متضادی که در جهت حرکت الهی انسان نیستند را نفی و طرد میکند و بدینگونه دریچه تازهای به روی انسان زمانه ما میگشاید.
طبیعی است اگر معتقد باشیم که هریک از نیروهای سازشکار و سازشپذیر که با یکی از ابرقدرتها در پی تفاهم و تصالحاند، گذشته از اینکه نمیتوانند در خط سرخ تشیع علوی و اسلام راستین حرکت کنند، بلکه به طور ناخودآگاه گاهی در صف مقابل آن نیز قرار میگیرند؛ و خط امام بدینگونه است که از سایر خطوط متمایز و جدا میگردد.
خط امام اگرچه یک اصطلاح جدید در فرهنگ سیاسی است، ولی ریشهای به قدمت «وحی» در تاریخ انسان دارد و آن خط حرکت توحیدی همه نیروهای خدایی است که در یک لحظه به تمام نیروهای شیطانی زمانه خود «نه» گفتهاند.
به عنوان نمونهای تردیدناپذیر در تاریخ اسلام، زمانی که پیامبر در یک زمان با پیامهای همانند امپراطوران روم و حبشه و ایران را به اسلام میخواند و بدینگونه خطمشی سیاسی – ایدولوژیک و اجتماعی آنها را رسما مردود اعلام میکند، شیوه نگرش انسانهای الهی به مسائل سیاسی را دقیقا تبیین مینماید. شاید از نظر پارهای سیاستپیشگان – به معنی عرف کلمه – در آن مقطع تاریخی چنین مصلحت بود که با یک ابرقدرت – فرض کنید ایران ساسانی – کنار میآمدند و با ابرقدرت دیگر به ستیزه برمیخاستند و یا بالعکس، ولی این موضعگیری قبل از اینکه از نظر علم سیاست صحیح یا غلط باشد از یک زمینه اعتقادی شرکآمیز سرچشمه میگیرد. کسی که در نبرد با کفر به یک نیروی دیگر کفر یا شرک به طور اصولی تکیه میکند یا به اصل انقلابی توکل توجه نکرده و در نهضت خود هنوز به قدرت خدا ایمان نیاورده و یا خدا را نشناخته و جمع بین قدرت خدا و قدرت آن ابرقدرت را برای مبارزه خود لازم میبیند و در این التقاط است که به سراشیبی شرک سقوط میکند.
این است که پیامبر در یک لحظه با یک حرکت تمام ابرقدرتهای شرقی و غربی زمانه خود را نفی میکند و بدینگونه یک بار دیگر خطمشی همه پیامبران و نیروهای توحیدی و الهی را تایید مینماید.
در انقلاب اسلامی ایران که با شعار «نه شرقی، نه غربی، حکومت اسلامی» علیه همه قدرتهای مستکبر حرکت تاریخ تاریخساز خود را شروع کرد دقیقا همین ویژگی کفرستیزی آن است که بدان خصوصیت برتری میدهد وگرنه در سدههای اخیر، جهان شاهد انقلابات متعددی بوده، ولی هیچکدام آنها انقلاب اسلامی نبودهاند. خط تفاوهم با غرب - ... میناچیها... انتظامها و... - نیز به دلیل شناخت ابعاد و برنامه این انقلاب و عدم درک صحیح اسلامی از مسائل سیاسی است که تصور میکنند میتواند در ایران انقلاب اسلامی جریان داشته باشد در حالی که این انقلاب اساسا با کفر حاکم بر آمریکا در ستیز قرار نگیرد کما اینکه خط تفاهم با شرق - ... رجویها...، خیابانیها... و... – نیز به دلیل عدم شناخت هویت اسلامی این انقلاب و دقیقا عدم درک اسلامی مسائل سیاسی است که رابطه با شرق را یک ضرورت شناخته و بدینگونه به دامن کفر حاکم بر شرق میغلطند و در اینجاست که این هردو خط که از خط اسلام و خط امام و خط حرکت الهی انسان فاصله میگیرند، در نهایت به یک نتیجه همانند منتهی میشوند و آن تثبیت کفر – یا شرقی یا غربی – و جلوگیری از سقوط بتهای شرق و غرب است.
وگرنه از دیدگاه فلسفه سیاسی اسلام چه فرقی است بین تفاهمجویی و سازشپذیری و احیانا همآوایی و همسازگاری با کفر حاکم بر غرب و کفر حاکم بر شرق؟
کفر، کفر است، بیگانه، بیگانه است و ارتباط، ارتباط.
اگر ما ارتباط با دیپلماتهای آمریکایی در زمینهای از تفاهم و سازگاری را شدیدا و قویا محکوم میکنیم، درست بدین دلیل است که ما هرگونه ارتباط و تفاهم و همداستانی و همدستی با کفر حاکم بر شرق را نیز محکوم کرده و آن را نیز مخالف با جهت اسلام انقلاب دانستهایم.
میناچیها، رجویها، بازرگانها... خیابانیها، انتظامها و... به علت عدم شناخت فرهنگ سیاسی اسلام است که تصور کردهاند میتوانند هریک با یکی از این ابرقدرتها به تفاهم برسند و این تفاهمجویی را با ماهیت انقلاب در تضاد نمیدیدهاند؛ و هریک از این دو خط: تفاهم با غرب و تفاهم با شرق، نتیجهای جز یکی از این دو حالت نخواهد داشت: یا تثبیت حاکمیت غرب بر ایران و یا تجدید حاکمیت شرق بر ایران و در هر حال جلوگیری از انقلاب اسلامی به عنوان نیرویی که علیه همه مستکبرین، برای نجات مستضعفین برخاسته است.
خط تفاهم با غرب، ادامه جریانی است که حرکتی در زمان مصدق آغاز شده بود را از توده مردم جدا کرد و آن را در حصار سیاستبازان غربزده محصور نمود و خط تفاهم با شرق ادامه جریانی است که در مقابل مصدق جبهه گرفت و زیر پایش را در کارخانهها، دانشگاهها و خلاصه در هرجا که میتوانست خالی کرد (حزب توده و چپیهای انگلیسی و روسی زمان مصدق را میگوییم) منتهی به خاطر قوتی که ایدئولوژی اسلام در زمانه ما پیدا کرده است آن هردو جریان هماکنون با شعارهای اسلامی به حرکت خود ادامه میدهند. این یکی با دیپلماتهای آمریکایی لاس میزند، آن یکی با دیپلماتهای روسی. این یکی در پی سر عقل آوردن آمریکاست و آن یکی در پی استفاده انقلابی کردن از نیروهایی است که در افغانستان و کردستان به روی اسلام اسلحه کشیده و از نخستین قدرتهایی است که اسرائیل صهیونیست را به رسمیت شناخته است. این است که هردو خط احترام یکدیگر را نیز دارند. به یکدیگر زیاد نمیپرند و هردو خط به عنوان کوبیدن ارتجاع سعی در کوبیدن هرکسی دارند که میگوید: نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی. خط اول با حسن نزیهها و متیندفتریها و... همصدا میشود و خط دوم با چریکهای فدایی و حزب دموکرات کردستان... و یادمان نرود که این دو خط پس از پیروزی انقلاب اسلامی بر مزار مصدق یکدیگر را صمیمانه ملاقات کردند. وقتی که پس از سخنرانی مجاهد نستوه آیتالله طالقانی که از انحراف همه این گروهها وحشت داشت و میفرمود: «راستروی و چپروی هردو حرکت به سوی گمراهی است» یکی یکی سخنرانی کردند و به اصطلاح جبهه دموکراتیک ملی (قابل تامل است) اعلام موجودیت کرد.
به هر حال نیروهای اصیل اسلامی چارهای ندارند جز اینکه به مبارزه خود ادامه دهند، اگرچه مسیر آنها با خون و باروت و تهمت و افترا پوشیده شده است، ولی کسانی که خدا را آهنگ کردهاند باید در هر حال به سوی او حرکت کنند. هرچند مرتجعین شرق و غرب حرکت انقلابی آنها را ارتجاعی بخوانند که به تعبیری ارتجاعی نیز هست: رجعت به سوی فطرت الهی انسانی. ع. مهزیار
پیش از آنکه نظم و مدیریتی از طرف وزرات فرهنگ و آموزش عالی برقرار شود و تعلیمات و مقررات به راه افتد گروههایی از دانشجویان ظاهرا وابسته یا مورد پشتیبانی حزب جمهوری اسلامی – و خالصتر از حملهکنندگان اولیه به سفارت آمریکا – با نقشه قبلی و اطلاع یا تشویق بعضی از مقامات شورای انقلاب دست به اشغال انقلابی دانشگاه تهران و دانشگاههای دیگری در مرکز و شهرستانها زدند و اعلام «انقلاب فرهنگی» نمودند.
یا اینکه مصر در چه زمانی و به چه شیوه ای تسخیر شد !!!
نامه را پیامبر فرستاد حمله به ایران را عمر انجام داد .