پس از انتشار خاطرات روزانه آیت الله هاشمی رفسنجانی، «انتخاب» قصد دارد این بار بخش های گزیده ای از خاطرات دیگر شخصیت های مهم و تاثیرگذار کشور را روزانه، مرور و منتشر کند
به گزارش «انتخاب»، در خاطرات علم در پنجشنبه ۲۳ بهمن ۱۳۵۴ آمده است:
صبح سفیر آمریکا به دیدنم آمد. برنامه شرفیابی [نلسون] راکفلر، معاون رئیسجمهوری، را در کیش با او ترتیب دادم. بعد اوامر مطاع مبارک را درباره مراکش با او در میان نهادم و به او گفتم: «شما گفتهاید، حال واشینگتن مناسب با این تقاضا نیست.» (تقاضای موافقتِ دادن اسلحه از طرف ما و اردن به مراکش) گفت: «بلی، ولی حالا که امر میفرمایند، شدیدا دنبال میکنم و اطلاع دارم که ملک حسین هم به فورد در این باره فشار آورده است.» قدری در مورد نفت صحبت کردیم. گفتم: «کمپانیهای آمریکایی خیلی سختگیری بیجا میکنند.» گفت: «ما کنترلی روی آنها نداریم.» البته بیربط نمیگوید، ولی به نظر من آنها هم دارند روی ما و عربستان سعودی بازی میکنند، ولی به او چیزی نگفتم. قرارداد نهایی آمریکاییها با سعودی بسته نشده، بنابراین این کمپانیهای آمریکایی میخواهند ما و عربستان هرکدام را به عنوان اهرم علیه دیگری به کار ببرند. بعد یک نفر دیگر را دیدم که این مطلب مرا اتفاقا تایید میکرد.
بعد شرفیاب شدم. گزارش سفیر آمریکا را عرض کردم. فرمودند: «درباره نفت میخواستی به او بگویی اگر کمپانیهای آمریکا موافقت نکنند، ما عذر آنها را خواهیم خواست.» عرض کردم: «چطور ممکن بود بدون کسب اجازه از پیشگاه مبارک چنین مطلبی بگویم؟»
قدری راجع به مراکش و ارتش آنجا صحبت فرمودند. فرمودند: «ملک حسن خیال میکرد بسیار مرد عاقلی است که ارتش را تضعیف کرد، تا دیگر خطر کودتایی در بین نباشد. وزیر دربارش به من گفت، ملک هرگز خیال نمیکرد که در عالم عربیت، الجزایر ممکن است به او حمله کند.»
قدری راجع به خرید اسلحه از طرف عربستان سعودی صحبت فرمودند: و خندیدیم. [فرمودند] «اسلحه مدرن را برای کی میخرد؟ جز آنکه بخواهد کمپانیهای آمریکایی [ناخوانا] باشد. این اسلحه را چه کسی میتواند استعمال کند؟ آن هم نزدیک چهار میلیارد دلار خرید فقط امسال.» فرمودند: «حالا وقت کم است، بعدازظهر بیا کارهای جاری را بگو.»
بعدازظهر شرفیاب شدم. کارهای جاری را به عرض رساندم. دو ساعت طول کشید. مطلب مهمی که باز صحبت شد، این نامه [کرمیت]ر وزولت بود که به نظر مبارک رساندم. [...] روزولت کسی است که در زمان کودتای زاهدی علیه مصدق بنا به فرمان شاهنشاه، مامور سیا در ایران شده بود خیلی به این مسئله کمک کرد؛ و باز مقدار زیادی راجع به بیسروسامانی آمریکا صحبت شد که واقعا جای نگرانی برای تمام دنیای آزاد باید باشد. عرض کردم: «دیشب باز کیسینجر مصاحبه مطبوعاتی کرده بود و شدیدا به کنگره حمله کرده بود که با فاش کردن اسرار مگوی سیا، سیاست خارجی آمریکا را به خطر انداختهاند.»
دعوت رئیسجمهور پاکستان رسیده بود، حضور شاهنشاه تقدیم کردم. فرمودند: «بوتو ادب شد. میخواست دعوتکننده خودش باشد و رئیسجمهور را به هیچ بگیرد.»
سفیر آمریکا عرض کرده بود: «دکتر سیمنز، رئیس انرژی اتمی آمریکا، حاضر است برای حل اختلافات به ایران بیاید (قرارداد اتمی ما با آمریکا منعقد نشده) آیا شاهنشاه [او را] خواهند پذیرفت؟» فرمودند: «بلی.»
شرحی که دکتر [محمد] باهری در مورد ملاقات با آیتالله خوانساری عرض کرده بود، به نظر مبارک رساندم. فرمودند: «خوب، پس آخوند بدبخت میترسد. پس وظیفه اینها در قبال منافع اسلام چیست؟ همین که زحمتش را ما بکشیم، آرغش را آنها بدهند؟» عرض کردم: «آخوند همین است. تازه این خوبشان است که ضرری از او نمیرسد.»
عرض کردم: «والاحضرت همایونی پیامی برای غلام فرستادهاند که به علت سختگیری این مادموازل ژوئل در زحمت هستند. حتی نمیگذارد که با دخترهای همسن خودشان یک slow dance بکنند.» فرمودند: «عجیب است! من خودم با او صحبت کردم که تو حالا باید با دخترها هم معاشرت بکنی. گفت، نه من حالا وقت و فرصت این کارها را ندارم.» عرض کردم: «لابد از اعلیحضرت همایونی خجالت کشیدهاند.» فرمودند: «فکر نمیکنم و سعی میکنم با او خیلی صریح و بیتکلف صحبت کنم.» عرض کردم: «با وصف این قطعا خجالت کشیدهاند.» فرمودند: «به هر حال او را ببین و بگو که مطالب خودت را با من بگو و خجالت نکش.» دو ساعت شرفیاب بودم، باز هم کارها تمام نشد. فرمودند: «فردا صبح بیا منزل، کارها را تمام کنم.» خجالت کشیدم عرض کنم «آخر فردا جمعه است».