سرویس تاریخ «انتخاب»: صبح روز سهشنبه ۲۷ آذر ۱۳۵۸ دکتر مفتح، رئیس وقت دانشکده الهیات تهران و موسس مسجد قبا در تهران، هنگام ورود به دانشگاه مورد تهاجم یکی از اعضای گروه فرقان به نام کمال یاسینی قرار گرفت و به ضرب گلوله به شهادت رسید. یک سال بعد روزنامه کیهان مورخ چهارشنبه ۲۶ آذر ۵۹ در یادنامهای به مناسبت نخستین سالگرد شهادت دکتر مفتح، تاریخچهای از مبارزات انقلابی ایشان را از زبان همسرش روایت کرد:
من فاطمه جابری انصاری صبیه مرحوم حجتالاسلام حیدرعلی جابری انصاری از نوادههای جابربن عبدالله انصاری اولین زائر سرور آزادگان حسین ابن علی علیهالسلام و همسر آیتالله شهید دکتر مفتح مایه افتخار همه فامیل هستم. این افتخار بزرگ را من برای خود میدانم که مدت ۳۰ سال عمرم را در خدمت چنین مرد بزرگ و مجاهد و ارزشمند و واقعا مرد خدا بودم که زندگی را برای خدا میخواست و عاقبت هم در راه خدا و در راه عشقش و ایدهاش و امامش جانش را فدا کرد.
من، چون معمولا در خانه بودم، کمتر از کارهای ایشان خبر داشتم. از سالی که ترور حسنعلی منصور صورت گرفت، از فعالیتهای سیاسی ایشان خبردار شدم که مرتب در حال مبارزه هستند. در مسافرتهایی که به خوزستان میکردند سخنرانیهایی داشتند و فعالیتهایی میکردند که باعث شد در خوزستان ممنوعالورود بشوند و از آن پس نتوانستند علنا سخنرانی کنند، ولی ایشان باز هم سخنرانیهای پراکندهای داشتند تا جایی که عکسشان را چاپ کرده و به تمام خوزستان فرستادند که اگر ماموران او را دیدند بلافاصله تحویل زندان بدهند! این بود که ایشان دیگر نتوانستند برای ارشاد مردم به خوزستان بروند، ولی ساکت هم ننشستند و، چون دبیر دبیرستانهای قم بودند، فعالیتهای خود را به صورتی دیگر در دبیرستانها شروع کردند.
باز هم طولی نکشید که ایشان را به کرمان تبعید کردند و مدتی هم در کرمان مشغول فعالیت بودند تا وقتی که به تهران تبعیدشان کردند و فعالیت را در تهران شروع کردند. او در دبیرستان و بعد هم در دانشکده الهیات شروع به فعالیت نمودند. مدتی هم در مسجد الجواد فعالیت داشتند؛ ولی، چون امام مسجد جاوید بودند و حسینه ارشاد را بسته بودند، فعالیتهایشان را در مسجد جاوید متمرکز کردند و کلاسهای درس برای دانشجویان گذاشتند و کارهای دیگر هم میکردند تا جایی که دیگر رژیم نتوانست طاقت بیاورد و ایشان را گرفت و زندانی کرد و مسجد هم بسته شد. مدتی ایشان در زندان بودند، ولی بیکار نبودند و مشغول آگاه کردن زندانیها بودند.
بعد از مدتی از زندان آزاد شدند و مسجد قبا را تاسیس کردند و مجددا فعالیت را شروع نمودند و در آن دوره خفقان مسجد قبا را به صورت کلاسهایی که در مسجد جاوید بود درآوردند. با وجود آنکه خود ایشان ممنوعالمنبر بودند، به صورت تفسیر قرآن دوباره منبرهای خود را شروع کردند و اولین فریاد از مسجد قبا بلند شد و اولین بار که اسم امام امت برده شد در مسجد قبا بود. همزمان با این فعالیتها، در خارج کشور هم فعالیت داشتند و در لبنان و سوریه برای بازماندگان شهدای اسلام زمینی میخریدند و مدرسه شبانهروزی و دبیرستان درست میکردند که با شهادتشان کارهای خارج نیمهتمام ماند. در داخل کشور اولین نماز عید فطر چند میلیون نفری را مسجد قبا داشت و در سال ۵۶ بود. همینجور فعالیت را ادامه دادند تا ماه مبارک سال ۵۷ که در این ماه با اینکه مسجد در محاصره دشمن بود، ولی ایشان مبارزه را در سنگر مسجد قبا ادامه میدادند و باز هم نماز عید فطر سال ۵۷ و اولین راهپیمایی را در همان روز از مسجد قبا شروع کردند تا تپههای قیطریه؛ و بعد از نماز هم راهپیمایی از تپههای قیطریه شروع شد، راهپیمایی دوم را هم در روز پنجشنبه ۱۶ شهریور از تپههای قیطریه شروع کردند که در همان روز در محل قلهک ایشان را مزدوران رژیم کتک زدند و زخمی کردند و بعد هم در روز جمعه ۱۷ شهریور (جمعه خونین) دوباره ایشان را با همان حال مریضی و جراحت دستگیر و به زندان بردند.
مدتی در زندان بودند تا وقتی که دیگر رژیم نتوانست زندانیهای سیاسی را در زندان نگهدارد و ایشان را هم آزاد کرد. بعد از آزادی باز هم به فعالیت خودشان ادامه دادند. ایشان از موسسین جامعه روحانیت مبارز تهران بودند و در کمیته استقبال از امام سهم موثری داشتند تا امام از پاریس به ایران بازگشتند و بعد از چند روز انقلاب پیروز شد و ایشان همچنان در کمیتههای انقلاب بودند و بعد هم ریاست دانشکده الهیات را به عهده گرفتند و همراه با آن رئیس کمیته منطقه ۴ هم بودند.
ایشان برای خودشان راهی را انتخاب کرده بودند که راه خدا و راه امامش که همان راه حق است، بود. امیدوارم ما هم که خانواده او هستیم در همان راه باشیم و باقی بمانیم. در آخر دشمن دین و اسلام نتوانست که او را ببیند و در روز ۲۷ آذر سال ۵۸ زهرش را ریخت و ایشان را با دو پاسدارش شهید کرد.