خاطرات مرحوم آیت الله هاشمی رفسنجانی را از سال ۱۳۷۱ تا ۱۳۷۵، هر شب منتشر میکند. پیشتر، خاطرات «آیت الله» از سال ۵۸ تا ۷۱ در «انتخاب» منتشر شده بود
به گزارش «انتخاب»؛ متن خاطرات آیت الله هاشمی در روز ۲۶ آذر 1371 تا 1375 در زیر آمده است
سال ۱۳۷۱
صبح زود به سعدآباد رفتیم و با چند هلیکوپتر به سوی قم پرواز کردیم. مهدی و محسن هم همراهم بودند، به اضافه جمعی از دفتریان و اعضای دولت. نزدیک ساعت نُه و نیم در گلزار شهدای قم در کنار مقبره علیابن جعفر (س) فرود آمدیم.
همانجا سالن عظیمی برای مراسم شهدا و دیگر مراسم ساختهاند. خانوادههای ایثارگران جمع بودند. استقبال گرمی نمودند. در کنار ضریح امامزاده، نماز زیارت خواندم. برای شهدا نیز ضمن گشتی در بین قبور، فاتحه خواندم، ولی ازدحام مردم نگذاشت درست ببینم.
در سالن مراسم، سرود و خیرمقدم و دکلمه بود. سپس صحبت کوتاهی کردم.[۱] بعضی از مدرسین خواسته بودند که اولین برنامه در حرم باشد و نه در جای دیگر که عمل به این توصیه مقدور نشد. به سوی صحن [حضرت معصومه (س)] حرکت کردیم. ازدحام مردم در خیابان مانع حرکت ماشین شد. خیلی معطل شدیم. بالاخره با عوض کردن مسیر استقبال، از خیابانهای دیگر خود را به حرم رساندیم. آقای [علیاکبر] مسعودی [خمینی] و نمایندگان قم در مدخل ساختمان موزه استقبال کردند. جمعی از مدرسین، برای استقبال در آنجا اجتماعی داشتند. آقای مسعودی خیرمقدم گفت و تابلویی هدیه دادند. حرم را زیارت کردیم. نماز تحیت خواندم و قبور علمای مسجد بالاسر را زیارت کردم.
پس از تجدید وضو، برای شرکت در مراسم اجتماع مردم و طلاب، به صحن بزرگ رفتیم. اجتماع باشکوهی بود. علاوه بر پُر بودن صحن، در میدان آستانه ازدحامی عظیم بود. به احترام ورود من به صحن، نقارهخانه نواخت. اعلان کردند که اولین بار است که در مراسم استقبال نقاره برنامه اجرا کرده است. بعد از شعارهای مردم، آقای [محمدعلی] شرعی، [نماینده قم]، خیرمقدم گفت و من در مورد فضیلت شهر قم و مردم قم و حوزه علمیه و نقششان در انقلاب و حقوق زیادشان بر نظام
صحبت کردم.[۲]
از آنجا به مدرسه فیضیه رفتیم. صحن مدرسه را به دستور و هزینه رهبری، خاکبرداری کردهاند که زیرزمین بزرگی بسازند. در سالن جنب کتابخانه، اعضای جامعه مدرسین [حوزه علمیه قم] و علمای دیگر منتظرم بودند. کمی صحبت و احوالپرسی کردیم. نماز ظهر و عصر را به امامت آیتالله مشکینی خواندیم.
برای صرف نهار رفتیم. سپس کمی استراحت نمودم و در جلسه جامعه مدرسین [حوزه علمیه قم] شرکت کردم. آقایان [ابراهیم] امینی، [محمد] مؤمن، [محمد] فاضل [لنکرانی] و [ناصر] مکارم [شیرازی] صحبت کردند. بیشتر خوشامدگویی و مطرح کردن خواستهها بود که چیز تازهای هم نداشت؛ آب و فاضلاب قم و مسکن طلاب و تأکید بیشتر بر ارزشها و رسمیت دادن به بخشی از تحصیلات طلاب قم. من هم صحبت کوتاهی مناسب با مطالب مطرحشده نمودم.
باز کمی استراحت کردم. سپس برای شرکت در مراسم «روز وحدت طلبه و دانشجو و حوزه و دانشگاه»، به سوی مدرسه دارالشفاء حرکت کردیم. بعد از تلاوت قرآن و ایراد شعار، خیرمقدم گرمی توسط مدیر برنامه داده شد. من هم در صحبتهایم، ضرورت تفاهم جدیدی برای وحدت حوزه و دانشگاه را مطرح کردم.[۳]
به مقر برگشتیم که حجرهای در کنار کتابخانه بود. با مسئولان شهر و نمایندگان جلسه داشتیم. خواستههای قم را مطرح کردند. آب، فاضلاب، مسکن و یکسره کردن تکلیف طرح اطراف حرم و توسعه مدارس. نظر آقای [محمدعلی] شرعی، [نماینده قم]، این است که مراکز تجاری را در دو طرف اتوبان و رودخانه قرار دهیم.
نماز مغرب را با فرماندهان لشکر و تیپ [امام صادق (ع)] سپاه خواندیم. بعد از نماز، صحبت کوتاهی برای آنها کردم.[۴] سرشب، به ملاقات آیتالله [سیدمحمدرضا] گلپایگانی رفتیم؛ جلسه خوبی بود. از ایشان خواستم که خواستهها و نظراتشان را بگویند. فقط توصیه به رفع مشکلات فقرا نمودند و گفتند نان را ارزانتر کنیم. وقتی که شنیدند نان، نسبت به قیمت تمام شده، چقدر ارزان است و اینکه دولت، آرد را با کمتر از قیمت حمل و نقل به نانواییها میدهد، منفعل شدند و بقیه حرفها به تعارفات بود. روی تخت نشستهاند و بهزحمت، با عصای زیربغل قادر به راه رفتن هستند. درس و بحث را تعطیل کردهاند، ولی حال عمومیشان با این سن بالا خوب است.
بعد از مذاکرات با آقاسیدجواد و آقاسیدباقر، فرزندان ایشان، خواستههایی مطرح کردند؛ از قبیل پرداخت بهای واقعی زمینهای وقفی بیمارستانشان در تهران که شرکت مترو آن را تصرف کرده است.
از آنجا به منزل آیتالله [محمدعلی] اراکی رفتیم. در کوچههای تنگ، زنان و مردان قم در مسیر اجتماع کرده و ابراز علاقه میکردند. آقای اراکی خیلی فرسوده است؛ کمی خم و کم تحرک یا بیتحرک روی صندلی در یک اتاق بسیار کوچک. کنار صندلی ایشان نشستم و ایشان را بوسیدم. آقای گلپایگانی را هم بوسیده بودم؛ خیلی آرام، مطالب محبتآمیز گفتند.[۵] به زحمت شنیده میشد؛ ضبط نشد. به سئوالات خوب جواب میدادند؛ بیش از صد سال سن دارند.
به مقر برگشتیم و پس از کمی استراحت، مدرسه دارالشفا رفتیم. تجدید بنا شده است. سه طبقه، با سالنهای مجهز و متعدد و حجرههای خوب دارد. هنوز طلبه نگرفته اند.
در یکی از سالنها، در اجتماع انبوه بزرگان و فضلای حوزه شرکت کردم. مدیریت جدید حوزه، میزبان بود. اول آقای مشکینی صحبت کرد؛ حرفهای محبتآمیز و تمجیدوار نسبت به من و طرح بعضی از خواستهها که بیشتر تأکید بیشتر بر ارزشهاست.[۶] سپس من صحبت مفصلی کردم و انتظاراتم از حوزه را گفتم.[۷]
سپس در ضیافت شام شرکت کردیم. جمع کثیری از علما و طلاب بودند. در بین راه به آیتالله موسوی اردبیلی برخورد کردم که داشت به دیدن من میآمد. گفت
با عجله از سفر تهران مراجعت کرده است. توقع داشت حالا که بناست فردا مجتمع آموزش عالی قضایی تربیتی را مورد بازدید قرار دهم، به مجتمع ایشان هم بروم؛ گفتم برنامه را نمیتوانیم به هم بزنیم.
به مقر رفتیم. اول اخبار ساعت دهونیم شب کانال دو را گرفتم. سپس فرزندان آیتالله گلپایگانی به عنوان بازدید آمدند. فهرستی از خواستهها را آورده بودند که به خاطر خستگی گفتم به تهران بیایند تا مفصلاً صحبت کنیم.
نزدیک ساعت یازده شب، با خستگی، با قرص مُسکن خوابیدم؛ به خاطر سرماخوردگی شدید.
سال ۱۳۷۲
در منزل بودم. با پیادهروی در خانه و تنظیم کتابخانه و انجام کارهایی که به خانه آورده بودم و مذاکره با بچهها و بستگان، وقتمان گذشت.
ظهر محسن [هاشمی، رئیس دفتر بازرسی ویژه رئیس جمهور]، گزارشهایی در مورد اختلاف شرکت مترو با استاندار اصفهان بر سر برداشت از حوضچههای مازوت[۱] و همچنین هزینههای فاینانس و شرکت مترو در مناقصه اجرای طرح کانال هدایت آبهای سطحی تهران داد و نظرم را گرفت؛ هر سه مورد را در بازرسی ویژه با دستور من رسیدگی میکند.
سال ۱۳۷۳
پیش از ظهر به مانِژ اسبسواری[۱] رفتیم. برای اولین بار، مقداری اسبسواری کردم. ابتدا چهار نعل دواندم. توصیه این بود که در دفعات اول، از یورتمه استفاده شود؛ چون از سابقه الاغسواری زیاد در دوران کودکی برخوردار بودم، مشکل حفظ تعادل در حال سواری را نداشتم؛ شیرین و دلپذیر و ورزش خوبی است.
دکتر میلانیان هم آمده بود و توصیه داشت، هفتهای یکی دو بار بروم. خیلی عرق کردم. عضلات بدن خسته و کوفته شد. مدیر مانژ، سرهنگ بازنشسته کرمانی، به نام آقای افاضاتیان، راهنمایی کرد و در مورد اهمیت پرورش اسب و اصالت اسب ایرانی و اینکه اسب اصیل ایرانی به نام اسب عربی شهرت یافته، مطالبی گفت و برای احیای پرورش اسب در ایران و استفاده از این سرمایه ملی و بومی، حمایت خواست.
به نخلستان سابق کیش رفتیم و محل پلاژ زنان در جنوب جزیره را دیدیم. آقای [مرتضی] الویری، [رییس شورای عالی مناطق آزاد]، در مسیر و در پاویون، مشکلات و نیازهای مناطق آزاد را گفت: ضرورت همکاری بیشتر بانکها و گمرک، عدم سماجت وزارت اطلاعات، برای اجرای قانون حراست، اصلاح آییننامه مناطق حراستشده، اجازه استقرار سیتی بانک در کیش و رسیدگی به اختلاف هیأتمدیره و مدیرعامل منطقه آزاد چابهار.
عصر، محسن [هاشمی، رییسدفتر بازرسیویژه رییسجمهور] آمد. در مورد مشکل خودمحوری آقای ابراهیمی در متروی تهران و عدمپذیرش ضوابط مجمع عمومی و متفرقکاری او گفت. قرار شد در جلسه مجمع عمومی، در حضور من مطرح شود.
گفتم به هر یک از پاسدارانمان، به مناسبت میلاد حضرت امیرالمؤمنین علی (ع) دوهزار تومان عیدی داده شود. مقداری وقت را صرف اصلاح زندگینامهام کردم؛ محسن پیگیری میکند. ساعت هشت و نیم شب به خانه رسیدیم.
سال ۱۳۷۴
با عفت خداحافظی کردیم؛ عازم سفر عُمره بود. تا ساعت ده صبح کارها را انجام دادم. جلسه ستاد تنظیم بازار داشتیم. نیازهای ارزی صنایع را تأمین کردیم. عصر هیأت دولت، جلسه با چند مصوبه داشت. قرار شد، طلبهای سازمانتأمیناجتماعی و سازمانبازنشستگی را با واگذاری کارخانجات بپردازیم.
شب میهمان رهبری بودم. دربارة سفرشان به قم صحبت کردیم. راضیاند، ولی در مورد هدف اصلی که اصلاح وضع تحصیلات حوزه است، معتقدند که در حد صحبت و توصیه بوده و فرصت پیگیری و اجرای آنها را ندارند. آقایان منتظری، وحید [خراسانی] و آشیخ جواد تبریزی، به دیدن ایشان نیامدهاند. دربارة شنود و انتخابات مجلس و نامزدهای جامعه روحانیت مبارز، امامجمعه تبریز، کتاب تاریخ شفاهی بنیاد تاریخ و مسألهگرانی، مذاکرهکردیم. شب در دفترم ماندم. حدود ساعت دوازده شب خوابیدم. عفت، تلفنی خبر سلامتی داده بود.
سال ۱۳۷۵
به مناسبت سالگرد همکاری حوزه و دانشگاه، از منزل به دانشگاه علم و صنعت رفتیم. از نمایشگاه طرحهای تحقیقاتی بازدید کردیم و در جلسه توجیه، توضیحات شنیدیم؛ حدود ۷۰۰۰ دانشجو و ۳۰۰ کادر علمی دارند. از دانشکده در دست ساختمان راهآهن بازدید کردیم. در اجتماع دانشجویان و اساتید، گزارش [آقای سیدمحمدرضا هاشمی گلپایگانی]، وزیر [فرهنگ و آموزش عالی] و رییسدانشگاه و آقای [سیدهاشم] حمیدی، نماینده نهاد نمایندگی رهبری را شنیدیم. جوایز اولین فارغالتحصیلان دکتری را دادم و سخنرانی مفصلی در رابطه با همکاری حوزه و دانشگاه و جمع تخصص و تعهد و پیشرفتهای کشور نمودم.[۱]
به دفترم رفتم. آقای [سیدرضا] زوارهای، [رئیس سازمان املاک و اسناد کشور] آمد. از آزار [سازمان] بازرسی [کلکشور] و [وزارت] اطلاعات و دادگستری، نسبت به او و اهلبیت شکایت داشت. راجع به نامزدی ریاستجمهوری مشورتکرد؛ توقع دارد، من تأییدشکنم. گویا تصمیم گرفته نامزد شود.
عصر آقای [مصطفی] پورمحمدی، [معاون خارجی وزارت اطلاعات] آمد و وضع پ.ک.ک. [= حزب کارگران کردستان ترکیه] را گفت. [آقای غلامرضا آقازاده]، وزیر نفت آمد. در مورد برنامه بهرهبرداری از مخارج نفتی مشترک با شارجه، نظراتم را خواست. از آزارهای دیوان محاسبات گله داشت و گزارش ساخت دکل دوم حفاری برای دریای خزر را داد.
شب شورای عالی امنیت ملی جلسه داشت. درباره شایعات اخیر مبنی بر احتمال حمله آمریکا به ایران به بهانه انفجار ظهران و فرضهای مختلف و عکسالعمل احتمالی بحث شد.