حجت الاسلام والمسلمین محمد جواد حجتی کرمانی از شاگردان برجسته امام خمینی به حساب میآید. وی به دلیل سابقه طولانی در مبارزه با رژیم پهلوی و همراهی با نهضت، و همچنین به خاطر تألیفات و مسئولیتهای مختلف از جمله نمایندگی مجلس خبرگان رهبری چهرهای شناخته شده است. حجتی کرمانی این روزها در کنار نویسندگی، به عنوان معاون حقوقی روزنامه اطلاعات مشغول به کار است.ایشان و مرحوم آیتالله ربانی املشی از دوستان صمیمی و همرزم یکدیگر بودهاند و در این گفتوگو مثل همیشه ساده و بیآلایش به تناسب حال و حوصلهای که داشت برایمان از مرحوم ربانی سخن گفت.
ظاهراً رفاقت شما با آیتالله ربانی املشی، رفاقتی دیرینه بود؟
بله. دوستی بنده با مرحوم آقای ربانی املشی به سال 1333 که جوانی 20 ساله بودم، برمیگردد. من و مرحوم آقای هاشمی رفسنجانی از دوستان صمیمی ایشان بودیم. یادم هست آقای هاشمی توپی خریده بود و در روزهای تعطیل دستهجمعی با دیگر رفقا فوتبال میرفتیم.
در کجا فوتبال بازی میکردید؟
زمینهای خاکی اطراف قم بود. آنجا میرفتیم. خلاصه عرض کنم رفاقت ما از همان موقع با آقای ربانی املشی شکل گرفت و با ایشان مأنوس شدیم.
وجه امتیاز ایشان بر سایرین چه بود؟ چون در جایی دیدم که شما فرموده بودید ایشان از ما بهتر بود.
آقای ربانی خصوصیتی داشت که به تبع آن در بسیاری از امور دیگر ممتاز و برجسته بود و آن این بود که در هر کاری که وارد میشد، به بهترین وجه ممکن از عهده آن کار برمیآمد و لذا در درس و بحث بسیار جدی، باهوش و مصمم بود. شجاعت او بهگونهای بود که دوستان مبارز ما را تحت تأثیر قرار میداد و به آنها روحیه میداد؛ بنابراین شجاعتی عجیب داشت. به قدری مؤدب، متین، بخشنده و جذاب بود که همه را جذب خود میکرد. بنده خودم را از مریدان ایشان میدانستم و میدانم.
از دوران تبعید و زندان با ایشان خاطرهای دارید؟
بنده در ایام مبارزه چند جایی تبعید بودم؛ از جمله در سنندج. قرار بود از سنندج به جیرفت منتقل شوم. آقایان معادیخواه و سید هادی خامنهای هم به آنجا تبعید شده بودند؛ چون تحت الحفظ نبودیم، خودمان باید میرفتیم. عازم کرمان بودیم که در میدان مهدیه تهران بازداشت شدیم و پس از چهل روز زندانی شدن ما را به جیرفت فرستادند. در آنجا با آقای ربانی املشی و آقای ربانی شیرازی تبعیدی بودیم؛ چون این آخرین تبعیدی من در زمان شاه بود و با دو ربانی همراه شده بود. خاطره آن کاملاً در ذهنم هست. 10 روزی در جیرفت بودیم که از طریق مرحوم آقای زوارهای که آن موقع وکیل زندانیان سیاسی بود، باخبر شدیم که بقیه ایام تبعید بخشیده شده است.
بنده شیرینترین و بهترین خاطرات دوران مبارزه با شاه را از ایشان دارم. خاطره شیرین مهرماه سال 1354 را هرگز فراموش نمیکنم. در زندان بودیم که آقای ربانی املشی را برای ملاقات با همسرش به سالن ملاقات بردند. وقتی برگشت دیدم خیلی خوشحال است. پرسیدم: «چه شده؟» گفت: «خبر خوشی برایت دارم. مژدگانی بده تا بگویم.» خیلی مشتاق بودم که ببینم چه میخواهد بگوید. عرض کردم: «هر چه بفرمایید، میدهم.» ایشان فرمود: «خداوند به شما پسری مرحمت فرموده است.» بنابراین خبر تولد فرزند بزرگم (ابوذر) را از زبان مرحوم ربانی املشی شنیدم.