آیت الله هاشمی رفسنجانی (ره) در خاطرات خود جزئیات قابل تاملی از حادثه ۷ تیر سال ۶۰ ذکر کرده است.
به گزارش «انتخاب»، در زیر خاطرات او در فاصله روزهای هفتم تا پانزدهم تیر ماه سال ۶۰ را مرور میکنیم:
۷ تیر
ساعت شش ونیم به بیمارستان قلب رفتم. حالآقای خامنهای، رضایت بخش بود. من را شناختند. کمی راحت شدم. از دفتر امام، آقای صانعی تلفن کرد و خبر داد که در دفتر حزب جمهوری اسلامی، بمبی منفجر شده و عدهای شهید شدهاند، وحشت کردیم. جلسه مشترک نمایندگان و مسئولان اجراییحزب بود. در تلفنهای بعدی اطلاع رسید که بمب در همان سالن در حال سخنرانی آقای بهشتی منفجرشده. در حالی که نزدیک به یکصدنفر از افراد مؤثر مملکت حضور داشتهاند و ساختمان ویرانشده و همگی زیر آوار رفتهاند و مشغول بیرون آوردن شهدا و مجروحان هستند. با تلفنها، خبرها در همه شهر منتشر شد. تا ساعت دو بعدازنصف شب بیدار ماندم و مرتبا خبرمیگرفتم. خبرها وحشتناک بود و حاکی از شهادت دهها نفر و بالاخره خبر شهادت آقای دکتربهشتی کمرم را شکست گرچه خبرهای ضد و نقیض روزنهای برای امید باز میگذاشت. فاطی تا صبح بیدار بود و جواب تلفن میداد و گریه میکرد. عفت هم کم خوابید. طلوعفجر، نماز صبح را خواندم و برای تصمیمگیری درباره بحران موجود به نخست وزیری رفتم. آقایان رجائی، مهدوی، باهنر، موسوی اردبیلی و بهزاد نبوی هم بودند.
۸ تیر
ساعت هشت ونیم صبح با آقایان [محمدرضا]مهدوی [کنی [اکبر]پرورش، رجائی وموسوی اردبیلی خدمت امام رسیدیم. امام متأثر بودند و ما را دلداری دادند. رئیس دیوان عالیکشور و دادستان را تعیین کردند و از ما خواستند زودتر کابینه را ترمیم و مجلس را فعال کنیم، که کارها عادی باشد.
قرار شد، آقای رجائی برای ریاست جمهوری کاندیدا شود. من پیشنهاد کردم دولت بماند و آقای خامنهای کاندیدای ریاست جمهوری شوند. امام صلاح ندانستند و معتقد بودند، روحانی نباشد، بهتر است؛ در گذشته هم به همین دلیل نامزد روحانی برای ریاست جمهورینداشتیم. البته وضع جسمی آقای خامنهای در اثر سوءقصد هم، مانع دیگری بود
خبری دادند که حادثهانفجار بمب، میتواند به دست یکی از عوامل ضدانقلاب که در حزب نفوذ کرده، انجام شدهباشد. او فعلا متواری است. ده دقیقه قبل از انفجار به بهانهای از دفتر حزب به طور مرموزبیرون رفته است. مهندس [میرحسین]موسوی آمدو جریان مفقود شدن [محمدرضا]کلاهی و احتمال عامل انفجار بودنش را مطرح کرد. به عنوانبستنی خریدن قبل از انفجار فرار کرده است. روزها و ساعات و بلکه لحظات سختی رامیگذارنیم و صبر و متانت و اتکاء به خدا سرمایه مهمی است. حضور مؤثر امام وراهنمائیهای به موقع، کار گشا است
۹ تیر
آقای محمد رضا بهشتی [فرزند شهید دکتر بهشتی]به دفتر من آمد و پس از بحثزیاد، بالاخره تصمیم گرفته بودند که ایشان را در بهشت زهرا دفن کنند. نه به اصفهان ونه به قمببرند. تصمیم عاقلانهای است. مهندس [عزتالله]سحابی آمد و درباره تغییر موضع نهضت آزادی و از تمایل آقایان دکتر [یدالله]سحابی و مهندس [مهدی]بازرگان به مجلس صحبت کرد. قرار شد امنیت و احترامشانرا تأمین کنم و آنها فردا به مجلس بیایند و قهر را بشکنند. سپس بهعیادت مجروحان در بیمارستان طرفه و عیادت از آقای خامنهای رفتم، حالشان خوبتر شده،ولی اطمینان بخش نیست و به خصوص که نمیدانم، ضربه سنگین روحی و عاطفی خبرشهادت آن همه همسنگر را چگونه تحمل خواهند کرد. خدا رحم کند. هنوز از شهادتدوستان خبر ندارد و توصیه میکردند که تحفظ کنند .
۱۱ تیر
بهملاقات آقای خامنهای به بیمارستان رفتم. برخلاف انتظار، ایشان را بی حال دیدم. معلوم شد دیشب ریههای ایشان را مایعات ناشی از تزریق خون، زیاد ناراحت کرده و تنفس مصنوعی بهایشان میدهند، دکترها اطمینان دادند که خطری در پیش نیست و در این گونه موارد، چنینوضعیتی طبیعی است. برای شهدای انفجار بمب در دفتر مرکزیحزب رفتم. گفته شد که تعداد شهدا دو سه نفر بیشتر از هفتادودو نفر است، ولی قرار شد بهخاطر اعتبار و ارزش عدد هفتادودو و شباهت آن با شهدای کربلا و جا افتادن آن، عوض نشود.
۱۳ تیر
آقای [احمد]بهشتی نماینده فسا برای پسرش ـ. کهمحافظ ایشان بوده و به اتهام همکاری با منافقان بازداشت شده ـ. کمک خواست. آقایانصاری نماینده نیشابور هم استعفایش را آورده بود. علت آن فشار بعضی از مردم حوزهانتخابیهاش، علیه ایشان به خاطر عدم حضورش در جلسه رأیگیری، برای عدم کفایت سیاسیبنیصدر میباشد. همه جا مردم، این گونه افراد را تحت فشار گذاشتهاند و محیط بر اینها تنگشده.
بعدازظهر مهندس [مهدی]بازرگان، دکتر [یدالله]سحابی و دکتر [کاظم]سامی آمدند، برایچارهجویی در همین زمینه و کم کردن فشار اجتماعی. توقع داشتند امام چیزی بگوید و یا مناز آنها تعریف کنم. من گفتم امام راه را باز گذاشتهاند و پیشنهاد کردم موضعشان را در مقابلضدانقلاب، صریحا اعلان نمایند. قرار شد چیزی بنویسند. جنایت هولناک انفجار دفتر حزبجمهوری اسلامی و شهادت این همه نیروهای انقلاب که مورد علاقه آنها هم بودهاند، وجدانشان را تحت فشار قرار داده.
۱۴ تیر
اول صبح آقای محسن رضائی به منزل آمد و گزارشی از وضع مبارزه با گروهکها داد. معلوم شد که عامل انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی، (منافق فراری [محمدرضا]کلاهی) از [نیروهای سازمان]مجاهدین خلق است. از پروندهای که قبلا انجمن اسلامی دانشگاهشبرایش تشکیل دادهاند، چنین مشخص میشود.
آقای مهندس میرحسینموسوی، سردبیر روزنامه جمهوری اسلامی، وزیر خارجه شد. از اول کار، آقای رجائی ایشانرا معرفی کرده بود. بنیصدر قبول نمیکرد. آقایان [دکترحسن]آیت و احمد کاشانی مخالفتکردند و عکسالعمل بدی داشت؛ مخصوصا از آقای آیت که عضو شورای مرکزی حزب است. احمد آقاخمینی تلفن کرد وخبر [ارسال]نامهای از نهضت آزادی به امام را که مجاهدین را محکوم کردهاند [رساند]و پیشنهاد پخش آن را داد.
۱۵ تیر
نزدیک غروب به عیادت آقای خامنهای به بیمارستان رفتم. حالشان بهتر است. خبرانفجار دفتر حزب را با شهادت جمعی به ایشان گفتم، ولی گفته شد که آقای بهشتی مجروحند. قرار شد بعدا همه چیز را به ایشان بگویند. آقای [علی]لاریجانی مدیر عامل صداوسیما هم آمد و گله از ناسازگاری آقایان [علی]جنتیو [حسن]روحانی دو عضو شورای سرپرستی داشت.