سید حمزه صالحی*: فرایند پذیرش در مقاطع تحصیلات تکمیلی در دانشگاههای ایران مخصوصا در دوره روزانه دانشگاههای سراسری بسیار پیچیده و به اصطلاح چیزی شبیه هفت خان رستم است. زیرا افراد بعد از رنج عبور از یک کنکور طاقت فرسا و مصاحبه های نفس گیر و مواجهه غم انگیز با رانت های تحصیلی، تازه وارد مقطع دکتری می شوند که متاسفانه نه حمایتی از آنها می شود و نه چشم انداز مثبتی برای آینده در پیش رو دارند. قطعا کسانی که با تحمل سختی و مرارت های زیاد وارد مقطع دکتری می شوند در کمترین حالت توقع دارند که یک دگرگونی هرچند اندک در زندگی علمی و شخصی آنها رخ بدهد، اما واقعیت در ایران چیز دیگری است زیرا متاسفانه توجه کمی به دانشجویان مقطع دکتری (مخصوصا دانشجویان دکتری زیر مجموعه وزارت علوم) می شود و همچنین امکانات تحصیلی متناسب با این مقطع در کشور وجود ندارد و حمایتی هم از طرحهای پژوهشی دانشجویان دکتری صورت نمی گیرد و یا حجم حمایت ها بسیار کم است به طوری که زمینه مساعدی برای عملیاتی شدن ایده ها و نظرات دانشجویان در رشته های مختلف وجود ندارد که همین مساله از بُعد روانی احساس نادیده انگاری را در بین دانشجویان ایجاد کرده است. علاوه بر آن اکثرا دانشجویان از لحاظ مالی در مضیقه هستند که همین دغدغه مالی باعث پایین آمدن کیفیت تحصیلی دانشجویان و کاهش انگیره و تلاش آنان برای ادامه تحصیل شده است. برهمگان آشکار است که در کشورهای دیگر تحصیل در مقطع دکتری برای افراد شغل محسوب می شود و آنها با حقوقی که دریافت می کنند یک زندگی مطلوب و متناسب با شان و جایگاه خود پیدا می کنند و بنابراین با تمام تمرکز و تعهد به ادامه تحصیل و انجام کارهای پژوهشی خود می پردازند. اما این مساله در ایران کاملا برعکس است و حتی دانشجویان دکتری در این مقطع بیمه هم نمی شوند. تنها مبلغی که در ایران به طور منظم در اختیار دانشجویان دکتری قرار می گیرد مبلغ ماهانه 600 هزارتومان وام از طرف صندوق رفاه دانشجویان است که آن هم با معرفی دو ضامن معتبر انجام می شود و پرداخت آن به صورت هر سه ماه یکبار صورت می گیرد که در نوع خودش جالب توجه است. نیاز به گفتن ندارد که چنین مبلغ ناچیزی آن هم به صورت وام در شرایط امروز به هیچپوجه کفاف زندگی دانشجویان را نمی دهد و دانشجویان مجبورند برای گذران زندگی خود در بیرون کار کنند که متاسفانه کار متناسب با شرایط و شان دانشجویان در بیرون هم وجود ندارد و یا به ندرت گیر می آید به همین دلیل بسیاری از آنها مجبورند علیرغم میل باطنی به انجام کارهایی مثل پایان نامه نویسی و مقاله نویسی برای دیگران بپردازند و یا کسانی که سعی می کنند به این فساد علمی دامن نزنند مجبورند به کارهای پیش پا افتاده دیگری همچون پخش تراکت روی آورند. در اینجاست که برای این حجم مصیبت در جامعه ای که عده ای به علت آقازادگی با استفاده از رانت های اقتصادی و اطلاعاتی اختلاس های کلان می کنند ولی نخبگان دکتری در بهترین دانشگاههای کشور مجبور به پایان نامه نویسی یا پخش تراکت هستند می توان و باید خون گریست.
متاسفانه وضعیت دانشجویان مقطع دکتری در ایران به حدی وخیم است که شاید این نوشته هرگز نتواند بازتاب شرایط سخت آنان باشد زیرارسیدگی و امکانات موجود به هیچ وجه با حداقل شرایطی که برای دانشجویان دکتری در کشورهای دیگر وجود دارد همخوانی ندارد. نتیجه این حجم بی توجهی و نادیده گرفتن نخبگان کشور در آمار تکان دهنده فرارمغزها از کشور به خوبی قابل مشاهد است. الان هم اگر سری به کتابخانه ها و خوابگاههای دانشگاههای برتر کشور زده شود به وضوح آشکار است که درصد زیادی دانشجویان مقطع تحصیلات تکمیلی مخصوصا دانشجویان دکتری با هر اندیشه و دیدگاهی در فکر یافتن راهی برای خروج از کشور هستند.
این نوشته یک درددل بود ولی قبل از آن یک هشدار بود تا شاید کسانی که در موقعیت تصمیم گیری قرار دارند اندکی با احساس مسئولیت نسبت به دانشجویان مقطع دکتری و آینده کشور تفکر کنند و تصمیم بگیرند تا هم یک تحرک و انگیزه در بین دانشجویان ایجاد شود و هم اینکه جلو خروج سرمایه های انسانی از کشور گرفته شود زیرا عده ای علیرغم میل باطنی خود به دلیل شرایط نامطلوب شغلی و چشم انداز غیرشفاف از آینده به نوعی مجبور به خروج از کشور هستند.
* دانشجوی دکترای روابط بین الملل دانشگاه تربیت مدرس