arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۴۶۰۰۹۹
تاریخ انتشار: ۵۷ : ۱۳ - ۲۹ بهمن ۱۳۹۷

برای مادری که فرزندش در کربلای ۴ جاماند

نویسنده: محسن هاشمی رفسنجانی
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

برای مادری که فرزندش در کربلای ۴ جاماند

خبر کوتاه و ناراحت کننده بود، خانم طیبه هاشمی بهرمانی ، خواهر آیت الله هاشمی رفسنجانی، به دیدار حق شتافت.

خبر درگذشت زنی است که آیت الله او را با اسم همشیره طیبه در خاطرات خود مکررا یاد کرده است و به صبر، مناعت طبع، شجاعت، ساده زیستی و شکیبایی او تقدیم احترام کرده است.

زنی است که با اینکه یکی از بردرانش نفر دوم کشور و دیگری برای مدتها رییس صداوسیما و معاون رییس جمهور بود، زندگی سخت، ساده و سرشار از معنویت خود را در روستای دورافتاده نوق از توابع بهرمان کرمان، یعنی زادگاهش رها نکرد.

زنی که مانند هزاران مادر فداکار این سرزمین ، فرزندش را در دوران دفاع مقدس به ایران اسلامی تقدیم کرد.

زنی که کار را افتخار می دانست وحاضر نشد زندگی دشوار و پرکار روستا را به شهرنشینی و رفاه وامکانات تغییر دهد.

آیت الله هاشمی رفسنجانی در خاطرات روزنوشت خود در موارد زیادی به دیدار با همشیره طیبه اشاره کرده اند و بمناسبت شهادت فرزند ایشان پیام مشروحی به خواهر و خانواده این شهید داده اند که در ادامه به آن اشاره می کنم:

16 اردیبهشت 1362

عصر حاجیه والده و طیبه همشیره آمدند. خوشحال شدیم و بچه‏ها همه جمع شدند.    در قریه بهرمان نوق رفسنجان زندگی می‏کنند و مایل نیستند وضع زندگیشان را تغییر بدهند و علی‏رغم نگرانی‏هایی که در مورد امنیت آنها وجود دارد، پاسدار محافظ هم قبول نمی‏کنند.

 12 تیر 1365

همشیره طیبه و محمد و معصومه آمدند. خبر داد که فرزندش مهدی در مهران جراحت برداشته و به نوق منتقل شده است. او آموزش ]غواصی[ برای عبور از اروند و شکست خط دیده است.

1 آذر 1365

شب همشیره طیبهآمد؛ برای ازدواج دختر وپسرش که می‌خواهند حضرت امام عقد آنها را ببندد. به احمدآقا گفتم،  قبول کردند. قرار شد روز دوشنبه عقد بسته شود

3 آذر 1365

  در منزل بودم. بیشتر وقتم به مطالعه گذشت. اول وقت همشیره طیبه و بستگانش آمدند. دخترش را عروس و پسرش را داماد می‌کند. از امام تقاضا شده بود که عقد ببندند. همراه آنها خدمت امام رسیدیم و عقدها بسته شد. عفت و من به آنها هدیه دادیم.

شنبه 13 دی 1365 

  عفت از رفسنجان تلفن کرد. گفت هنوز معلوم نیست جنازه شهید مهدی شریفیان ـ همشیره زاده‌ام ـ به نوق رسیده باشد. منتظر رسیدن خبر بودند که به نوق بروند. با آقای خامنه‌ای صحبت کردم و نتایج سفر را گفتم. احمدآقا آمد. نتیجه سفرم را به ایشان گفتم که خدمت امام بگویند. اظهار نظر کرد که بهتر است آقای سید هادی هاشمی آزاد شود. من هم موافقم. خبر دادند که سید مهدی هاشمی بعضی از اعترافات خود را پس گرفته است. بیشتر وقت را به انجام کارهای عقب مانده چند روز سفر و قرائت گزارش‌ها اختصاص دادم. نامه‌ای به همشیره طیبه در تسلیت شهادت فرزندش مهدی در کربلای چهار نوشتم.عصر آقای ]عبدالمجید[ معادیخواه برای کارهای بنیاد تاریخ آمد؛ ترمینال کامپیوتری گرفته و خرج ماهانه دارد. اول شب آقای محمدی عراقی آمد. گزارشی از وضع واحدها در جنوب داد و پیشنهادهایی داشت. در مورد جنگ رقم مفقودان کربلای چهار را تا امروز در حدود دو هزار نفر گفت. قبلا بیشتر گفته شده، مثل اینکه کم کم پیدا می‌شوند. معمولاً بعد از عملیات چنین است. 

24 تیر 1367

همشیره طیبه و محمد شریف و بستگان آمدند. مقداری گفت‌وگو و دیدار کردیم و از وضع والده در نوق پرسیدم و با همشیره طیبه به یاد فرزند شهیدش محسن شریفیان گریستم.

بخشی از پیام آیت الله هاشمی رفسنجانی به مناسبت شهادت فرزند خواهر ایشان در 13 دیماه 1365

"از فقدان مهدی عزیز خالی از تأثر نیستم و از لحاظ عاطفی دلم برای اندوهی که طبعآ خواهید داشت اندوهگین است، اما عمیقآ از سعادتی که نصیب خود او، شما و پدرش و سایر بستگان شده راضیم و از این که می‌بینم خواهر بزرگوارم لیاقت افتخار عظیم " مادر شهید بودن " داشته، خرسندم. چند ماه پیش را که در تهران شما و پدرش خبر آمادگی و اشتیاق مهدی را برای جهاد پس از شوکتش در صف شکنی عملیات والفجر 8 در گروه غواصان پیشتاز و شهادت طلب را دادید و دیدم در این وضع راضی به تهییج هستید خیلی خوشحال شدم و همان روز خبر مجروح شدنش را در جبهه شنیده بودید و آرامش روحی قابل تحسینی داشتید و بقیه اعضای خانواده هم با شما هماهنگ بودند و بیشتر از همه مادر سالخورده و ضعیفمان از این که خداوند به‌او این گونه فرزندانی عطا کرده، شاکر و شادمان بود. اینها همه برای من خیلی زیبا بود.

از اینکه می‌دیدم بستگان نزدیک من به جای اینکه به فکر ناروای استفاده از موقعیت فامیلی خود در جهت منافع مادی باشند، مثل بسیاری از مردم مستضعف مسلمان کشور راه جهاد و فداکاری و خدمت به‌اسلام و انقلاب را ترجیح داده‌اند، عمیقآ خوشحال و خدای را براین نعمت سپاسگزار شدم. چه شیرین است زندگی در جامعه‌ای که نزدیکان مسئولان طراز اول کشور، گمنام در کنار سربازان دیگر در سنگرهای جهاد شرکت کنند و در غم و شادی و رنج و رفاه با دیگران همراه و همساز باشند. همین حال و برداشت را هم در روزهایی که مهدی فرزند خودم در یکی از خطرناک‌ترین خطوط جبهه در عملیات کربلای 2 شرکت داشت و هر لحظه احتمال شهادتش می‌رفت، داشتم. هنوز جزئیات و کیفیت شهادت مهدی عزیزت را نمی‌دانم و نخواستم از فرمانده لشگرش آقای قاسم سلیمانی که پریروز در اهواز این خبر را به‌من داد، پیش از این که درباره سایر شهدا بپرسم سئوالی در باره مهدی بکنم.

چه مرگ شیرینی اگر بشود اسم آن را مرگ گذاشت. حالا خودم را مغبون می‌بینم که در حیات مهدی، او را کم می‌دیدم. دو سه ماه پیش یکبار او را اینجا دیدم. بعد از آن تاریخی که شما از شهادت طلبی و قهرمانیش گفته بودید در نظرم خیلی عمیق و وزین جلوه کرده است. حرف کم می‌زد، خجول و فکور و آرام و متین بود. بیشتر از شرایط و نیازهای جبهه گفت و کمتر از مسائل دیگر، وقت زیادی نداشتم که بیشتر با او صحبت کنم. وقتی که می‌رفت به فکرم رسید که ممکن است او را دیگر نبینم. احتمال اینکه او به زودی برود به ملاء اعلاء و به ملاقات خدا و من مثل گذشته در همین دنیای خودمان و با همین اشتغالات روزانه‌ای که زیاد هم بود، لحظه‌ای خواستم با این برداشت خداحافظی و از او قول شفاعت بگیرم، ولی منصرف شدم و با خودم گفتم درست نیست قبل از موعد، مسأله احتمال شهادت با رزمنده جوان مطرح شود.

از قدرت تحمل شما اطمینان دارم. گذشته‌ها را به یاد دارم و وضع زندگی فقیرانه امروز شما را هم می‌دانم. یاد دارم در دورانی که همگی در خانه پدری بودیم، شما چگونه زحمت می‌کشیدید. علاوه بر کارهای خانه با بافندگی و خیاطی و کارهای طاقت‌فرسا بخشی از جهیزیه مختصر و ناچیز خود را تهیه کردی و پس از رفتن به خانه شوهر با پای واریس گرفته از فشار بر چرخ خیاطی چگونه مخارج زندگی و تحصیل فرزندان فقیرت را کسب می‌کردی که امروز یکی از همان‌ها را تقدیم اسلام و انقلاب کردی و می‌دانم که پس از پنجاه سال کار طاقت فرسا و اداره خانه‌ای خالی همراه با فقر و محرومیت و بزرگ کردن هشت فرزند، هنوز هم نتوانسته‌ای خانه‌ای درست داشته باشی و در یک خانه مخروبه و نیمه ساخته به سر می‌بری. برای من، مهم این است که در تمام این مدت، ندیدم از مشکلات زندگی اظهار نارضایتی و شکوه کنی. با این که در گذشته در روستای " بهرمان " به نسبت مردم محروم آنجا که همگی کارگر و خرده مالک نیازمند بودند، خانواده ما رفاه بیشتری داشت و امروز خیلی از کسانی که محروم‌تر از شما بودند، امکانات و رفاه بیشتری از شما دارند، حتی بعضی از کارگرانی که برای خود ما کار می‌کردند، شما را راضی و قانع می‌یافتم و شیرین‌تر این که در این سال‌ها که برادرانت مسئولیت‌های مهمی در کشور اسلامی دارند، نخواستی که از موقعیت آنها در جهت رفاه، بهره‌گیری کنی و همیشه در خاطرم خواهد ماند که مهمترین خواست شما در سال گذشته این بود که بتوانی در مورد جبهه رفتن مهدی صابر و شاکر باشید و اکنون خدای را شاکر باش. آنچه برای ما می‌ماند رضایت خداست و مادیات ماندنی نیست."

بجاست که در آستانه روزمادر ، یاد وخاطره همه مادران رنج کشیده این سرزمین را گرامی بداریم، خانم پوران شریعت رضوی، همسر مرحوم دکتر شریعتی که او نیز افتخار خواهر شهید بودن را بهمراه داشت و خانم طیبه هاشمی بهرمانی، خواهر آیت الله هاشمی رفسنجانی، امیدواریم این زنان راست قامت سخت کوش وسرافراز الگوی بانوان ایرانی برای رقم زدن آینده بهتر برای فرزندانمان باشند

نظرات بینندگان