سرانجام پس از کش و قوس های فراوان، محمدعلی افشانی و سمیع الله حسینی مکارم به عنوان دو گزینه نهایی شهرداری تهران انتخاب شدند و قرار است، در نهایت روز یکشنبه 23 اردیبهشت ماه، یکی از این دو شهردار تهران شود؛ اتفاقی شگفت انگیز که بی شک «پدرخواندگان خودخوانده اصلاحات» باید این افتضاح بزرگ را در سوابق مشعشعش خود، ثبت کنند!
به گزارش سرویس شهری «انتخاب»، اولین ویژگی مشترک هر دو گزینه نهایی، ناشناخته بودن آنها برای افکار عمومی و مردم است. بالاترین پستی که سید محمدعلی افشانی، آن را تجربه کرده معاونت عمرانی وزیر کشور و ریاست سازمان شهرداری ها و دهیاری های کشور است. عمر این انتصاب هم هنوز به 8 ماه نرسیده. او در مقطعی معاون عمرانی وزیر آموزش و پرورش نیز بود و به جز این، حداکثر سمت استانداری فارس و معاونت استانداری در برخی از دیگر استان ها را تجربه کرده است.
کارنامه سمیع الله حسینی مکارم، حتی از افشانی هم کمرنگ تر است. او در مقطع کوتاهی معاونت سازمان میراث فرهنگی، و نیز معاونت شهرداری تهران را تجربه کرده و به جز آن، در پست های میانی آموزش و پرورش و پست بانک، سابقه فعالیت دارد.
در میان ویژگی هایی که برای شهردار مطلوب تهران ذکر شده است، احتمالا پررنگ ترین آنها جمله ایست که از سیدمحمد خاتمی نقل می شود. افشین حبیبزاده، یکی از اعضای شورای شهر تهران پیشتر با اشاره به جلسه منتخبان شورا با خاتمی گفته بود: «آقای خاتمی گفتند شهردار آینده باید شخصیت ملی، برخوردار از عقبه روشن و توانمند در همکاری با کل نظام و نهادهای مختلف باشد.»
در نظر گرفتن این ویژگی به عنوان اصلی ترین معیار انتخاب شهردار، منطقی هم به نظر می رسد؛ چراکه جایگاه شهرداری تهران معمولا با چند وزارتخانه مقایسه می شود و از سویی، نوع مسئولیت های آن، می طلبد که شهردار، بتواند با ارکان مختلف نظام ارتباط برقرار کند وگرنه چه بسا مانند دوره های پیشین، در جذب اعتبار و پیشبرد امور، به مشکل برخورد کند.
اکنون سوالی که وجود دارد این است چگونه می توان دو گزینه نهایی شهرداری تهران را در زمره «شخصیت های ملی» قرار داد؟ افشانی و حسینی مکارم با کدام سابقه کاری اجرایی و نیز سیاسی خود، شایسته چنین عنوانی هستند؟ جز این است که این افراد، گزینه های فیکِ حزب اتحاد بودند تا با معرفی آنان در میان گزینه های اصلی خود، مانع معرفی چهره های موثر دیگر شوند! گرچه همین اتفاق نیز به ضرر آنان شد و گزینه های اصلی شان، یکی یکی کنار رفتند و فیک ها در میانه ی میدان ماندند!
پربیراه نیست اگر گفته شود، نام هر دوی این گزینه ها، صرفا در هفته های اخیر آن هم به عنوان گزینه شهرداری بر سر زبان ها افتاده بود وگرنه پیش از آن، هیچ گونه «وجهه ملی» در آنها قابل تشخیص نبود. بگذریم از اینکه نام یکی از این افراد پیشتر در موضوع حساسیت برانگیز «املاک نجومی» نیز شنیده شده بود که از قضا، جزء خط قرمزهای شورای شهر به شمار می رفت. این درحالیست که اهل فن می دانند، معنای اینکه یک شهردار موقتِ مستقرِ کم سابقه، بیشترین رای را از اعضای شورا از آن خود کند، یعنی چه؟!
از سوی دیگر، افشانی که با حمایت جریان موسوم به لُرها موفق به کسب حمایت های حزبی و سپس اعضای شورا شده بود، در دولت توسط وزیری حمایتی تام و تمام داشت که رییس جمهور تلاش می کرد او را به حاشیه براند!
بی تعارف باید بپرسیم کدام یک از این دو گزینه از قدرت سیاسی، توانایی رایزنی با ارگان های مختلف و مهارت های موردنیاز برای مدیریت امور شهر تهران برخوردارند؟
حتی اگر بپذیریم که برخی سمت های پیشین این افراد مانند معاونت وزیر کشور یا معاونت شهرداری تهران، اعضای شورا را مجاب کرده که آنها «شخصیت ملی» به شمار می روند و توانایی مدیریت شهر تهران را دارند، باید گفت احتمالا طرفداران این موضوع، دچار اشتباه در برداشت از مفهوم «شخصیت ملی» شده اند. چنانکه پیشتر نیز عبدالله ناصری، عضو تیم مشورتی سیدمحمد خاتمی هم به این نکته اشاره کرده و گفته بود: «برخی در برداشت از «شخصیت ملی» دچار اشتباه شدند و گمان کردند اینکه شهردار انتخابی، وزیر یا معاون اول یا مشاور رئیسجمهور باشد، کفایت میکند، در حالیکه منظور از شخصیت ملی این بود که فرد با تمام ارکان حکومت بتواند ارتباط برقرار و کار کند و همه ارکان حکومت هم فارغ از گرایش سیاسی خود با او همراهی کنند.»
اگر نتیجه چنین انتخابی آن باشد که پس از مدتی، شورای شهر تهران دوباره فکر شهردار دیگری بیفتد و یا شهردار منتخب، به همان دلایل پیش گفته، نتواند پایتخت را آن گونه که انتظار می رود اداره کرده و در حالت انفعال و روزمرگی، دوره مدیریت خود را به پایان برساند، آیا نباید منتظر رویگردانی مردم از اصلاح طلبان منتخب باشیم؟
واقعیت آن است که اخبار جسته و گریخته که هیچ یک از آنها مخفی و پنهان نیز نماینده اند، حکایت از آن دارد که برخی اصلاح طلبان اطراف آقای خاتمی، با اعمال نفوذ در تصمیمات شورای شهر، اجازه طرح گزینه های دیگری به جز هفت نفر اولیه برای شهرداری را ندادند. نتیجه این اعمال نفوذ و سهم خواهی های غیرقابل توجیه درون جناحی، در کیفیت دو گزینه نهایی شهرداری تهران، به خوبی مشهود است. جریانی که برخی اعضای شاخص آن، به عنوان «پدرخوانده خودخوانده اصلاحات» مشهور شده اند و برای رسیدن به اهداف خود، بی توجه به مشکلات شهر و تنها براساس منافع باندی و خودخواهی های حزبی، حاضرند هر بلایی را بر سر شهر تهران بیاورند! این جریان با تصور اقبال دائمی مردم و توهم جبر محتوم حاکمیت در همراهی یا احتیاج به آنان، براساس همان تئوری شکست خورده دهه 70 و اوایل دهه هشتاد، بار دیگر به دنبال اجرایی سازی «تصرف گام به گام سنگرهای قدرت» هستند!
طبیعی است که نمی توان صرفا در بزنگاه هایی مانند انتخابات، اطرافیان نسخه پیچ رهبرن اصلاحات به مردم رجوع و از اقبال آنان استفاده کنند و پس از آن، پشت پرده به مهره چینی و چپاندن نیروهای بیکار خود به شهرداری همت بگمارند و از توضیح آشکار به مردم فراری باشند؛ اگر قرار باشد با سوءاستفاده های اینچنینی، امیدوار به «تَکرار» پیاپی لیست ها در انتخابات باشند و حتی ابتدایی ترین ویژگی های مورد قبول شهردار تهران یعنی انتخاب او از میان «شخصیت های ملی» را به خاطر منافع و زیاده خواهی های خود نادیده بگیرند، نباید انتظار داشت بار دیگر مردم به اصلاح طلبان اعتماد کنند. چنین وضعیتی چه بسا نیازمند دخالت رهبران جریان اصلاحات و اعمال نظر صریح داشته باشد تا از خسارت های بیشتر جلوگیری شود.
نباید فراموش کرد که وقتی پدرخواندگان با سکوت احتمالاً رضایت آمیز رهبران اصلاحات، در لیست سازی مشکوک و مبهم شورای شهر، دست به ورود چهره های ناشناخته بردند و نیروهای درجه سه خود و بعضاً منشی و کارشناس خود را به عنوان لیست امید ، راهی شورای شهر کردند، تصور اینکه از چنان شورایی، چنین شهرداری برون آید، اتفاقی غیرقابل پیش بینی باشد! هرچند این اتفاق، به قیمت از بین رفتن عقبه ی اجتماعی رهبر اصلاحات توسط پدرخواندگان عقل کل باشد! نگارنده با شناختی که از درک دقیق رهبران اصلاحات نسبت به منافع مردم دارد، امیدوار است از چنین حوادث پشت پرده دردناکی بی اطلاع باشند و با ورود به موقع، مانع از پایان «اصلاح طلبان دوم خردادی» شوند.