موسیقیدان شناخته شده ایرلندی که برای مدت کوتاهی به ایران سفر بود، میگوید: وقتی بعد از جنگ بوسنی به این کشور رفتم و مدیریت ارکستری را برعهده گرفتم، به وضوح دیدم موسیقی چگونه زخمهای روحی آدمها را ترمیم میکند. پس موسیقی موثرتر از سازمان ملل در بهبود رابطه بین انسانها عمل میکند.
به گزارش ایلنا، "دارا مورگان (darragh mogan )" رهبر ارکستر، نوازنده ویولن، استاد دانشگاه و موسیقیدان شناخته شده ایرلندی است که سابقه برگزاری کنسرتهای بسیاری در سبکهای موسیقی کلاسیک و موسیقی مدرن در ایتالیا، هلند، چین، آمریکا، انگلستان، ایرلند، هنگ کنگ، کره جنوبی و بسیاری دیگر از نقاط دنیا را در کارنامه دارد و تاکنون بیش از 50 آلبوم بهعنوان سولیست با همکاری برندهایی چون «ان ام سی»، «نکسوز» و ... از او منتشر شده است.
این موزیسین 43 ساله چند روزی برای برگزاری مسترکلاس ویولن به ایران آمد. مسترکلاسی که به همت آموزشگاه ریشه در خاک ترتیب داده شده بود تا نسل جوان ویولن نوازان ایرانی از آن خوشهچینی کنند و همین حضور چند روزهاش در ایران فرصتی شد تا گفتگویی با او داشته باشیم.
مورگان قرار است در سال جدید میلادی "کنسرتو ویولن" ساخته آهنگساز ایرانی امیرمهیار تفرشی پور را که به سفارش ارکستر مجلسی اتحادیه اروپا ساخته شده، روی صحنه ببرد. این موزیسین ایرلندی با هماهنگی تفرشیپور میهمان خبرگزاری ایلنا بود که طی آن پیرامون موضوعاتی چون "سیطره موسیقیهای بیکیفیت و ستارهسازیهای پوشالی در دنیای موسیقی"، "نقش موسیقی در التیام زخمهای ناشی از جنگیهایی مانند بوسنی"، "ضرورت آموزش موسیقی به کودکان در مدارس"، "موسیقی به عنوان زبان مشترک تمامی انسانها" و برخی موضوعات دیگر گفتگویی داشتیم. او که پدرش از دوستان "بابی ساندرز" عضو ارتش آزادیخواه ایرلند بوده است، وقتی پس از مصاحبه متوجه شد ایلنا؛ خبرگزاری کار ایران است واکنشهای جالبی از خود نشان داد. در طول این گفتگو دکتر تفرشیپور زحمت ترجمه همزمان مصاحبه را نیز متقبل شد.
از بلفاست تا هالیوود
دارا مورگان (موسیقیدان، رهبر ارکستر و ویولنیست ایرلندی) درباره مسیری که از زادگاهش در بلفاست تا اجرای موسیقیهای فیلم در هالیوود طی کرده، گفت: «من در شهر بلفاست ایرلند متولد شدهام. نوازندگی ویلن را وقتی که سنم بسیار کم بود شروع کردم و بیشتر موسیقی ایرلندی اجرا میکردم. معلم موسیقی من در آن زمان نابینا بود و ساز ویلناش سه سیم بیشتر نداشت. من به سرعت جذب موسیقی کلاسیک و ویولن کلاسیک شدم و موقعی که 15 سالم بود، برای ادامه تحصیلم به آمریکا رفتم و در ارکستر فیلادلفیا مشغول به کار شدم. وقتی 18 سالم بود بورس تحصیلی 4 ساله برای دانشکده موسیقی گریت هوک لندن گرفتم. البته من تحصیلات موسیقیام را در هنگ کنگ به پایان رساندم و در همانجا به عنوان استاد آسیستان مشغول به کار شدم.
در مراحل اولیه کاریام از سال 1999 تا 2001 در ارکستر سمفونیک قبرس به عنوان کنسرتمایستر کار میکردم. یک زمانی هم با جان الیوت گاردنر رهبر مشهور در فرانسه کار کردم. بعد از آن در آنسامبل موسیقی مدرن در فرانکفورت همکاری کردم و موسیقیهای آهنگسازانی چون شرینو، فرانک لاپارت، هلموت لاخلمن، گوبلز و تمام آهنگسازان معروف موسیقی معاصر مانند هاینس هالیگر و اولیور ناسن اجرا میکردم.
بعد از آن به آفریقای جنوبی مهاجرت کردم و در ارکستر فیلارمونیک ناتال که اولین ارکستر به وجود آمده آفریقا محسوب میشود، شروع به کار کردم. در آفریقای جنوبی مدیر هنری آنسامبلی به نام باروک 2000 هم بودم. از سال 2005 به بعد هم دیگر کلا در انگلستان زندگی کردهام. در لندن؛ من استاد دانشگاه موسیقی ویلز هستم. همچنین مدتی استاد کنسرواتوار سلطنتی اسکاتلند بودم و همینطور در گیلت هال در رویال کالج تدریس میکنم. در تمام این دورانی که در لندن بودهام با کوارتتی به نام کوارتت زهی اسمیت کار کردهام. ما با این کوارتت آثار فلیپ گلس را ضبط کردیم، با استیو رایش کار کردیم و آثار او را نیز ضبط کردیم. تورهای زیادی نیز در آسیا داشتیم.
گروه دیگری نیز وجود دارد به نام فیدلیو که با تریوی پیانو است و من با آنها کار میکنم. با آهنگسازان معرفی چون مایکل نایمن، آوو پارت و جان تاونر کار کردیم. جان تاونر کنسرتویی برای من نوشت که با ارکستر سمفونی استامبل آن را اجرا کردیم. آووکورت نیز اثری برای دو ویلن برای من نوشت که آن را اجرا و ضبط کردیم. در کنار همه اینها کارهای ضبط بسیاری نیز انجام میدهم. در زمینه موسیقی فیلم نیز موسیقیهای بسیاری برای رادیو و تلویزیون در انگستان ضبط کردهام؛ همچنین موسیقی سریال و فیلم برای هالیوود ضبط کردهام. موسیقی فیلمهایی چون جیمز باند، دانتون ابی را ضبط کردهام و مدتها ما هر هفته برای ضبط موسیقی فیلم و سریال در استودیو ابیی رودز بودیم.»
نوازنده، مترجم اثر آهنگساز محسوب میشود/ برگزاری اجرایی به دعوت فلیپ گلس
مورگان همچنین درباره اینکه آیا نوازنده مترجم اثر آهنگساز محسوب میشود یا صرفا یک مجری محض، عنوان کرد: «چیزی حدود 300 تا 400 اثر از آهنگسازان مدرن امروز را اجرا کردهام. در واقع بیش از 50 سیدی تاکنون ضبط کردهایم. ما با آهنگسازان مدرن و معاصر نیز مانند امیرمهیار تفرشیپور کار میکنیم. با موتزارت نمیتوانید درباره نحوهی اجرای آثارش زنگ بزنیم و با او صحبت کنیم اما وقتی اثری از آهنگسازان معاصر را کار میکنیم اگر سئوالی در مورد تمپوی قطعه، تکنیک، نحوی اجرای موسیقی و حالات قطعه داشته باشیم با خود آهنگسازان صحبت میکنیم؛ البته این صحبتها رباتگونه نیست و به همین دلیل هم ارتباط خوبی را برای ما به وجود میآورد. در واقع همیشه مکالمه و دیالوگی بین ما وجود دارد که کار بسیار جذابی است و من بسیار احساس خوشبختی و خوشحالی میکنم که چنین ارتباطهایی را دارم. این کار جدیدی است و گاهی اوقات این نوع کار کردن سخت است و البته کار کردن با برخی آهنگسازان هم بسیار سخت است. اما همیشه امید و روشنایی در پایان کار وجود دارد. همانطور که میدانید آهنگسازان در مقایسه با نوازندهها، دنیا را طور دیگری نگاه میکنند.
البته این نکته را باید بگویم که آهنگسازان به من در شناخت موسیقی قدیم بسیار کمک میکنند. کار ما ترجمه و اجرای این آثار است و با کار آهنگساز تفاوت دارد. کار کردن با آهنگسازان معاصر، خلاقیتی به همراه دارد که در اجرای آثار آهنگسازان قدیمیتری که امروز نیستند برایمان به همراه ندارد.
تمام دنیا را سفر میکنم؛ امسال تور بزرگ اجرای آثار فیلیپ گلس را در آمریکا داشتم. در واقع برای چنین اجرایی خود فیلپ گلس ما را دعوت کرد که دو تریو از او را هم ضبط کنیم. ما ماه قبل نیز تور کنسرتهایی را در چین برگزار کردیم و اجراهایی را نیز امسال در ایتالیا، فرانسه، آفریقای جنوبی، انگلستان و ایرلند داشتیم (و با خنده ادامه میدهد) که همه این اجراها به علاوه تمرینات هر روزهای است که مدام در حال انجام آن هستیم صورت میگیرد.»
مسیری که به موسیقی مدرن میرسد
او همچنین درباره علاقهاش به اجرای موسیقی مدرن و تاثیر موسیقی فولک کشورهای دیگر و تکنیکها و دریافت عمیق ترش در اجرا گفت: «هر روز آثاری از آهنگسازان مختلف به دستم میرسد و این آثار بدون درخواست خود من ارسال میشود. در گذشته که اینترنت نبود از طریق پست چنین آثاری برایم ارسال میشد. این اتفاق خوبی محسوب میشود چون بعد از بررسی این آثار رسیده به این نتیجه میرسم برخی از آنها واقعا کارهای خوبی هستند و باید حتما آنها را اجرا کنم؛ برخی از این آثار را هم کنار میگذارم چون نمیشود آنها را اجرا کرد. از این رو فهرست بسیار زیادی از آثار آهنگسازی دارم که باید آنها را اجرا کنم.
موسیقی مدرن سبکی محسوب میشود که من عاشق آن هستم و زیاد در این زمینه کار کردهام؛ اما برای مثال سال گذشته گروه ما فقط برای اجرای شوبرت به فستیوالها دعوت شد. مثلا امسال برای اجرای آثار بتهون دعوت شدهایم. در کشورهای مختلف مرا با اجرای موسیقیهای دورههای مختلفی میشناسند. مثلا در آفریقای جنوبی مرا به عنوان نوازنده موسیقی دوره باروک میشناسند. در آسیا نیز تریوی پیانوی ما را با اجرای آثار دورژاک، اسمیتانا، شوبرت و امثال اینها میشناسند. در آمریکا مرا به عنوان نوازنده موسیقی مدرن میشناسند. در انگلستان و ایرلند نیز مرا به عنوان مایستر ارکستر میشناسند. من موسیقی فیلم هم کار میکنم و علاقه بسیاری به موسیقی مدرن دارم منتهی باید مسیر موسیقی کلاسیک را طی کنید تا به اجرای موسیقی مدرن برسید. من از تکنیکهایی استفاده نمیکنم که در کنارش از اجرای آثار پاگانینی برای ویولن ناتوان باشم. تمام ایدههای من روی سازهای قدیم برای نوازندگی ساخته شده است. دوست دارم شما و امیرمهیار تفرشیپور وقتی من اثر شوبرت را با ویولن اجرا میکنم؛ آن را بشنوید.
من موسیقی ایرلندی را به صورت گوشی شروع کردم و این با موسیقی کلاسیک خیلی تفاوت دارد. توانایی یادگیری آنگونه از موسیقی تاثیر بسیاری بر نوازندگی موسیقی کلاسیک در من گذاشت. مثلا خیلی از آهنگسازان معاصر هستند که موسیقی محلی را دوست دارند؛ نه آهنگسازان گذشته مانند بارتوک، منظورم آهنگسازان امروز است. برای مثال در انگلستان مایکل پنسی جزو این دسته است که موسیقی محلی برای او جالب است. خب سابقه من در موسیقی فولک ایرلندی بسیار به من کمک کرد تا در موسیقی کلاسیک نیز پیشرفت کنم.
یک مثال دیگر مورتون (فلدمان) و جان کیج هستند که به موسیقی باروک (بدون ویبراتو حتی با آرشه باروک) بسیار علاقمند بودند. مثلا موسیقی مورتون فلدمن را با موسیقی باروک اجرا میکردم منتهی با یک سکوت خاص و بدون حرکت؛ آثاری که شاید متجاوز از 90 دقیقه بود. اجرای چنین اثری از این آهنگساز از تجربه من نشات میگیرد. در واقع ماجرا به این صورت نیست که من فقط چنین سبکهایی را اجرا کردهام بلکه سبک خود این قطعات نیز روی من تاثیر میگذارد.
موسیقی مارسل مانند استیو رایش را در استودیو و در زمان ضبط موسیقی مینی مالیستی یاد گرفتم. خیلی با دقت در ریتم و زمان تمرکز دارد. برخی میگویند شاید نتهایش چندان سخت نباشد ولی در حقیقت کوک و استفاده بهینه از زمان کار را بسیار سخت میکند. این تجربه در استودیو و در هنگام ضبط برای من بسیار مثبت بوده تا بتوانم آثار آهنگسازان مینیمالیست را اجرا کنم. اینها تاثیرات مختلف از جاهای مختلف است که از موسیقیها و آهنگسازانی از کشورهای مختلف دریافت میکنم. اینها کمک میکند تا نوازنده تکبعدی نباشد. برای مثال وقتی به هند رفته بودیم دیدیم که موسیقی کلاسیک هندی مانند موسیقی کلاسیک و محلی ایرانی وجود دارد و همچنین در آفریقا و کشورهای دیگر نیز به همین شکل با موسیقیها و فرهنگهای مختلف آشنا شدم و بسیار چیزهای مختلف آموختهام. موسیقی که فقط موسیقی کلاسیک نیست.
حتی در مورد کوکهای مختلف که ما در موسیقی کلاسیک دو ر می فا سل لا سی و کوک خودمان را داریم. ولی در زمینه تونالیته تنوع بیشتری وجود دارد. شما میتوانید نوازنده موسیقی کلاسیک اهل مالی باشید اما توانایی بسیار بیشتری داشته باشید. اینها مربوط به کوک است و ساز ویولن توانایی تمامی این کوکها را دارد. برای مثال کوک واقعی ربع پرده که شاید با نگاه بسته برخی موزیسینهای غربی و در مقایسه با موسیقی کلاسیک بگویند این اجرا کوک نیست. تمام اینها از تجربه جهانی و یادگیریهای شنوایی و دید باز در موسیقی میآید.»
مردم دنیا موسیقیهایی را گوش میدهند که اصلا موسیقی نیست/ مشکل رواج موسیقیهای بد فقط مختص ایران نیست
دارا مورگان در پاسخ به این سئوال که چرا در کشوری مانند ایران مشکل شنیداری وجود دارد و مردم بیشتر موسیقیهای با کیفیت پایینتر گوش میدهند و نمیتوانند موسیقیهای با کیفیتتر را بشنوند؟ گفت: «این معظل فقط مختص ایران نیست و الان در تمام دنیا چنین شرایطی دیده میشود. در واقع بیشتر مردم دنیا به موسیقیهایی گوش میدهند که اصلا موسیقی نیست. متاسفانه در تمام دنیا شاهد هستیم که فهرست موسیقیهای خوب در حال کوچکتر شدن است. اگر به شرکتهای ضبط موسیقی نیز در زمینه موسیقی قدیمی هم نگاه کنید میبینید که مثلا فقط آثار بسیار معروف بتهون را اجرا و ضبط میکنند. اگر یک دانشجوی موسیقی بخواهد آهنگسازی را به خوبی یاد بگیرد باید تمام کوارتتهای زهی هایدن را با دقت گوش بدهد نه فقط اینکه به یک کوارتت زهی او بها بدهد.
این مشکل شنیده نشدن موسیقی خوب مختص ایران نیست و در تمام دنیا شاهد آن هستیم. سولیستهای امروز فکر میکنند فقط باید چایکفسکی و سیلیبیوس و بتهون اجرا کرد. متاسفانه مخاطبانی هم به وجود آمدهاند که فقط به ستارهها گوش میدهند. این طعم و کیفیت شنوایی را تغییر میدهد و کار ما به عنوان نوازنده کاتولیک این است که کارهای سیبیلیوس بسیار عالی است اما باید گوشتان را باز کنید تا بفهمید چه موسیقیهایی وجود دارد و شما دارید به چه موسیقیهایی گوش میدهید.
ارتباط با موسیقی معاصر بسیار سختتر است تا ارتباط با نقاشی معاصر یا فیلم معاصر و یا عکاسی معاصر. به همین دلیل ما معمولا صفحههای مختلفی را در رپرتوار اجرایمان قرار میدهیم. برخی وقتها این تجربه میشود و برخی اوقات نمیشود و ما باید تجربه کنیم ببینیم آیا اجرای آثار شومان مثلا در کنار آثار آهنگسازان معاصر مانند تلمان یا بریو و سبکهای مختلف چگونه نتیجه میدهد. برخی از مخاطبان چنین ترکیبهایی را دوست دارن و احساس گمگشتگی به آنها دست نمیدهد.»
حتما باید آموزش موسیقی در مدارس وجود داشته باشد /موسیقی موثرتر از سازمان ملل میتواند رابطه بین انسانها را بهتر کند
این موسیقیدان ایرلندی درباره بحث ضرورت آموزش موسیقی در مدارس نیز گفت: «حتما باید آموزش موسیقی در مدارس وجود داشته باشد و این امر بسیار لازمی محسوب میشود. مثلا روش تدریس موسیقی در مدارس انگلستان و ایرلند مدام دارد کوچکتر و کوچکتر میشود. همینطور برنامههای تدریسی و رپرتوارشان تغییر نمیکند.
نکته خوبی که در موسیقی مدارس ایرلند وجود دارد این است که همیشه یک اثر از یک آهنگساز موسیقی معاصر این کشور وجود دارد که باید آن را تدریس کنند. (با خنده میگوید) معمولا بچهها از دو آهنگساز معاصر ایرلند نیز بدشان میآید. اما این اتفاق خوبی است چراکه آنها با آهنگسازان آشنا میشوند. آنچه شما به آن اشاره میکنید بسیار اهمیت دارد؛ اگر آموزش حتی با چهار قطعه موسیقی کلاسیک از آهنگسازانی چون باخ، موتزارت، بتهون، مالر و یک آهنگساز معاصر باشد حداقل دستاوردش این است که آنها در جوانی ذهنی باز و آگاهی خواهند داشت. این دستاورد فقط در زمینه شنوایی آنها نیست؛ باید باور کنیم اینها مخاطبان آینده ما هستند و همینطور نشان داده شده که در روزهای سخت و عجیب جهان که در آن زندگی میکنیم موسیقی موثرتر از سازمان ملل میتواند رابطه بین انسانها را بهتر کند. موسیقی مهمترین زبان بینالمللی است. با هر انسانی در هر کجای جهان از طریق موسیقی میتوانید ارتباط برقرار کنید. موسیقی باید یک هنر فعال باشد و نه صرفا یک هنر تفننی.
من بچههایی را در شرق لندن دیدهام که از خانوادههای فقیرتری بودند و برخلاف تمام چیزهایی که در خانوادهشان یاد گرفتهاند در موسیقی موفق بودهاند. شاید یکی از ویژگیهای بسیار مهم موسیقی این است که هنر بدون مرزی محسوب میشود و بدون شک باید از دوره کودکی مثلا از 5 یا 6 سالگی شروع بشود.»
ایده ستارهسازی کمکی به هنر موسیقی نمیکند
مورگان درباره تاثیر ایده ستارهسازی ددر موسیقی نیز عنوان کرد: «من و همسرم موسیقیدانهای حرفهای هستیم و به طور مرتب موسیقیدانها به منزل ما میآیند. مثلا آرو پرت به خانهمان میآید و حتی همان نوازندهای که سلوی هورن فیلم هری پاتر را اجرا کرد به منزل ما میآید تا تمرین کنیم. بچههای من این موسیقیدانها را آدمهای معمولی میشناسند. در واقع نباید موسیقیدانها را در جایگاهی به بچهها نشان دادن که فکر کنند آنها دستنیافتنی هستند. این ایده ستارهسازی کمکی به هنر موسیقی نمیکند حتی در موسیقی کلاسیک. در غیر این صورت بچهها فکر میکنند که موسیقیدانها موجودات دستنیافتنی هستند. من در فقیرترین بخشهای شهرهای آفریقا یا هند بودهام دیدهام که بچهها چگونه موسیقی اجرا میکنند.»
موسیقی بعد از جنگ روح مردم بوسنی را التیام میداد
این ویولنیست درباره تاثیر موسیقی بر التیام زخمهای روحی ناشی از جنگ نیز گفت: «من درست بعد از جنگ بوسنی به این کشور رفتم. فکر میکنم سال 1998-1999 بود ولی هنوز نشانهای جنگ وجود داشت. مدیریت ارکستری را در بوسنی برعهده گرفتم که افراد مسن و جوان در آن ساز میزدند. در آنجا به وضوح میتوانستیم ببینیم که موسیقی چگونه ترمیم روح را هم برای موسیقیدانها و هم مخاطبان انجام میدهد. نژاد و رنگ و ملیت هیچ تفاوتی در اصل ماجرا ندارد و موسیقی میتواند بر همه انسانها تاثیر مثبت داشته باشد. برای سنین مسنتری که در بوسنی بعد از جنگ وجود داشتند موسیقی اثری بیشتری برای ترمیم زخمهای روحیشان داشت. من دو مرتبه تجربه رهبری ارکستر بعد از جنگ بوسنی در این کشور داشتم که بسیار تجربه عجیبی بود.»
موسیقی بلوچستان را دوست دارم
وی همچنین درباره حضورش در ایران و رابطهاش با موسیقی کشورمان گفت: «این اولین مرتبهای است که به ایران میآیم. همانند تمام تجربههایی که در کشورهای مختلف داشتم بعضی از جوانها انگلیسی صحبت میکنند و بعضی صحبت نمیکنند. بچههایی را با ویلن میبینم که نمیدانم تکنیکشان چگونه بوده یا چطور یاد گرفتهاند. آهنگسازهایی یا معلمان موسیقی در دانشگاهها را دیدم که همانند سایر نقاط دنیا خیلی زود ارتباط برقرار میکنند. اما از همه اینها که بگذریم من بسیار به موسیقی بلوچستان علاقه دارم. این علاقه من به موسیقی بلوچستان به بیست سال گذشته بازمیگردد. یک آهنگساز قبرسی برای من قطعهای نوشت و ایده آن آهنگساز از موسیقی بلوچستان گرفته شده بود. موسیقیهای محلی در نقاط مختلف دنیا گاهی با یکدیگر شباهتهایی دارند. خیلی سال قبل به چین رفته بودم و زمانی که به کوکها گوش میدادم با خودم فکر میکردم که چقدر به موسیقی سنتی ایرلندی نزدیک است. این موسیقی است که از شرق به اروپا آمده و به دست ما رسیده است.»
ایده اجرای هولوگرافیک در دانشگاه ام آی تی در حال بررسی است
وی همچنین در مورد تاثیر تکنولوژی بر اجراهای موسیقی در آینده نیز گفت: «رسانههای جدید به یک شکل برای دستیابی آنی مردم به موسیقی خوب هستند انسان باید با تحول رسانهها همراه باشد و مردم دوست دارند بدانند شما کجا رفتهاید و چه چیزهایی اجرا کردهاید. البته از یک منظر دیگر این اتفاق نیز خوب است و کسانی که تا به حال نتوانستهاند موسیقی شما را بشنوند از طریق رسانههای جدید این امکان برایشان فراهم میشود. البته من خودم همچنان عاشق سی دی و صفحه هستم.
در تکنولوژی هنوز راههای بسیار زیادی مانده که کشف بشود و احتمالا باز هم شیوه عرضه موسیقی به مخاطب تغییر خواهد کرد. حتی ایده هولوگرافیک نیز مطرح هست که در این ایده میشود من در جایی دیگری به اجرا بپردازم ولی شما من و اجرایم را در همین جا ببینید. این پروژه ایست که در دانشگاه ام ای تی مشغول آن هستند اما هنوز در دید مخاطب قرار نگرفته است. اینکه بعدها این دورهای که در آن قرار داریم را در موسیقی چه دورهای نامگذاری خواهند کرد سئوالی است که همیشه از خودم میپرسم.»