احمد مسجدجامعی در روزنامه جمهوری اسلامی نوشت: این روزها جلسات بسیاری، این جا و آن جا درباره مراسم راه پیمایی اربعین برگزار میشود.
آنها که رفته اند، دیدهاند و آنها که نرفته اند، میتوانند از اهلش بپرسند، این مراسم شکلی رشد یافته از مراسمی مختصر و سنتی است که میان گروهی از دوستداران اهل بیت و خصوصاً عشایر عراقی رایج بوده است. یک بنیان محلی که اندازههایی جهانی یافته و چه خوب که چنین است.
خاطرهای شخصی نقل کنم.
در مسیر بغداد به کربلا که معمولاً ایرانیها از آن عبور نمیکنند، به موکبی مختصر و بیزرق و برق رسیدیم. چایی داشت و کمی نان و چند ظرف یک نفره ماست. ماست از تعداد ما کمتر بود و من ماست را در لیوان با کسی تقسیم کردم. گرداننده موکب با دیدن این وضع مدتی بعد با قابلمه ماست برگشت و از همان ماست اندکی که ته قابلمه مانده بود برای من کشید. چند دقیقه بعد قطرهای ماست روی لباسم ریخت. باز دیدم یکی از اهل موکب برخاست و رفت و مدتی بعد با دستمال تمیزی برگشت و گفت ما برای این موکب از اربعین تا اربعین ذخیره میکنیم.
من از این گونه خاطرات که حاکی از دست و دل بازی و سخاوت بینظیر در مراسم اربعین است، بسیار دیده ام. یاد آن داستان میافتم که در متون کهن ادب فارسی جایگاهی دارد؛ از حاتم طائی پرسیدند از خود سخیتر و بزرگوارتر دیده ای؟ گفت بله، در بیابان تشنه شدم و عربی درحالی که فقط یک ظرف آب داشت، آن آب را به من داد و دیدم او از من بخشندهتر است زیرا هرچه را که داشت، داد.
راهپیمایی اربعین یک وظیفه اداری و دولتی و اجباری نیست، یک مراسم معنوی است و یکی از امکانهای این مراسم تاملی در یادآوری سختیهای اهل بیت در واقعه کربلا و پس از آن است و برای فراهم شدن این تامل، نباید مسیر زائران به تفرجگاهی بدل شود که امکانات آن، زمینه و شرایط چنان تاملی را از میان ببرد. حالا اگر ماست به اندازه کافی نباشد، چه اتفاق بدی میافتد؟ آنچه در آن موکب جالب بود، رفتار صمیمانه، مهمان نوازی و مواجهه دوستانه و برادرانه بود، نه ماست و نان و چایی و... ما حق نداریم کارخانه لبنیات را با خود از تهران بین نجف و کربلا ببریم و خوشحال باشیم که با این کار مثلاً به همه ماست میرسد و گزارش آن را با خلوص نیت در بولتنها و خبرها بیاوریم. این ماست رسانی به چه درد میخورد و به چه منجر میشود؟ به حذف آن موکبی که دارد فرهنگ حسینی و علوی و نبوی را با رفتار خودش و بیهیچ هزینهای به ما منتقل میکند. در برابر این رفتار صمیمانه، ما از این پرخرجیها چه منفعتی میبریم؟ نخست آن که خود را از دریافت معنوی و تبادل فرهنگی محروم میکنیم و عظمت پنهان در آن رفتارها را نمیبینیم و بسا که موجب قطع آن هم بشویم، درحالی که تداوم این سنت اساساً مرهون کوششهای خالصانه اوست.
اگر میخواهیم کمک کنیم، بایستی پیش از آن تفاوت کمک با دخالت را بدانیم و این که برگزار کنندگان سالهای سال چه میکردهاند و چه میکنند و چه کمبودهایی دارند و به چه کمکهایی نیازمندند؟ اصلاً این برگزار کنندگان سنتی غیرحکومتی را که در هر دورهای و با هر شرایطی این راه را پیموده اند، میشناسیم؟ کمک بدون به رسمیت شناختن مراسم و صاحب خانه و حتی اقلیم و شرایط محیطی ممکن نیست و باید نگران باشیم که زیانهای فرهنگی آن دخالت بیشتر از سودمندیهایش باشد. برخی مسئولین عراقی در قالب گلایههای دوستانه از صدمههای برخی از این بزرگ موکبها به طبیعت و محیط زیست و زندگی ساکنان آن دیار سخنها داشتند. ریخن بیپروای زباله به رود و نهر و جاده و خیابان و پیاده راه، از میان بردن فضای سبز و صدمه به درختان و کارهایی از این دست در عمل نه تنها کمک به میزبانمان نیست که تحمیل هزینههای پنهان به آنان است.
آن موکب بلندگو نداشت، در آن موکب از آن همه تجهیزات خبری نبود، آن موکب با داربستهای چوبی برپا شده بود و در و دیوار آن را حصیر میپوشاند. روح عجیبی داشت و بوی حقیقت میداد و بر فراز آن تنها پرچم اباعبدالله(ع) افراتشه بود و بیاختیار اشک زائر را جاری میکرد. هرچه از دل برآید لاجرم بر دل نشیند.
آری ما میتوانیم در برخی زیرساختها کمک کنیم و این همراهی ضروری است اما نخست باید آن شیوه میزبانی را به رسمیت بشناسیم و جای او را تنگ نکنیم.
پول بلندگو میآورد؛ برتری جویی را رسمیت میبخشد. از مسافران اربعین بپرسید. بلندترین صدای بلندگوهای طول مسیر کدام یک بوده است. وقتی بلندگوهای ما حتی از سر اخلاص، این گونه عرصه را به دست بگیرند نتیجهای جز تنگ کردن جای صاحب خانه که شاید امکانات کمتری داشته باشد، ندارد. وقتی صدایمان را بلند میکنیم، صداهای دیگر را نمیشنویم و همنشینی فرهنگی با همه دوستداران اهل بیت را فراموش میکنیم. درحالی که در چنین مراسمی میباید همه صداها شنیده شود. زائران حسینی از همه جای جهان در اینجا گرد میآیند و ما اگر کاری بایست بکنیم، باید زمینه شنیده شدن صدای آنها را فراهم آوریم و به آداب و رسوم شان در نظر و عمل احترام بگذاریم و دلها و قلبها را به هم نزدیک سازیم.
واقع بینانه نگاه کنیم. حضور ما به واسطه تجهیزات و بلندگوها و آرمها نباید مانع از دیده شدن دیگران شود و مثلاً «بلدیه طهران» را به رخ بکشیم. اتفاقاً حضور مفید و سازنده حضوری است که دیده نمیشود. گفتهاند که بهترین کار نیک، پنهانترین آنهاست. شما در طول این همه مسیر احساس امنیت دارید اما تامینکننده امنیت را نمیبینید، هر چند آن را به خوبی میشناسید.
همه اینها این نتیجه را میرساند که ما باید تلاشمان را برای بهره بردن از این مراسم معنوی و با نشاط افزایش بدهیم، و بدانیم چه طور، چرا و چگونه میخواهیم در مراسم اربعین حضور یابیم. سهم مهم شهرداری در این کار، کمک رسانی به بهبود خدمات شهری است. نوشتن عدد و رقم روی کاغذ و گفتن این که این قدر کمک میکنیم نه دشوار است نه مفید. مشارکت موثر در این مراسم معنوی بیش از تهیه و تدارک امکانات و تجهیزات، نیازمند نگاهی آئینی - فرهنگی است.