پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : فاطمه هاشمي در يادداشتي بهمناسبت چهلمين روز درگذشت پدرش، خطاب به وي، نوشت: تا روزي که نفس ميکشم مانند تو صبر خواهم کرد تا صبر از صبرم خسته شود،متوقف نخواهم شد و به راهت ادامه خواهم داد تا روزي که خدا ما را بههم برساند.
به گزارش «انتخاب» متن کامل يادداشت فاطمه هاشمي به شرح زير است:
«ما را که غير داغ غمت بر جبين نبود
يک لحظه طي نشد که دل ما غمين نبود
هرچند آسمان به صبورى چو ما نديد
ما را غمى نبود که اندر کمين نبود
در حيرتم که بي تو، چرا زنده مانده ام
عهدي که با تو بستم از اول، چنين نبود
چلروزهي فراق تو، عمرى به ما گذشت
يک عمر بود هجر تو، يک اربعين نبود
پدر عزيزم
چهل روز از آخرين شبي که تو را ديدم، گذشته است؛ اما نه، شايد چهل ماه گذشته و يا چهل سال.
هرچه هست اين اربعين بر من عمري گذشته است. شايد اگر امروز دخترت را ببيني، تعجب کني، شايد اگر صدايم را بشنوي نشناسي، ديگر نه اشکي در چشمانم مانده و نه جوهري در صدايم، اما هنوز برايت گريه ميکنم و از دوريات مينالم.
وقتي اين همه لطف و همدردي و مهرباني مردم را ميبينيم به حالت غبطه ميخورم که به آنچه ميخواستي رسيدي و ما را در حسرت خودت باقي گذاشتي.
پدرجانم!
همه عمرت را به فکر مردم بودي و براي مردم رنج کشيدي، شکنجه شدي، ترورت کردند و با دروغها و تهمتها آبرويت را هدف گرفتند؛ ميدانم زخم تهمتها و دروغها بر دلت از گلولهاي که زدند بيشتر درد داشت، اما خدا به تو آنچه که لايقش بودي داد، قلب مردم را به تو داد و آبرويت را خريد...
چه کسي تصور ميکرد، مردي که چهل سال آماج بيشترين دروغها و تهمتها از رسانهها و تريبونهاي داخلي و خارجي بود اينگونه پيش مردم آبرو داشته باشد که تشييع و تدفينش در تاريخ بماند. ما نميدانستيم اما تو ميدانستي که خدا به وعدهاش وفا ميکند. زندگيت را براي خدا و مردم گذاشتي و خدا قلب مردم را که خيليها با قدرت و پول و زور نتوانستند به آن راه يابند، خانهات کرد.
در تشييع و تدفين و مراسمها، ميديدم زنان و مرداني که همچون فرزند برايت ميگريستند، هيچگاه فرزندان وهمسرت خود را تنها و غريب احساس نکردند.
نميدانم تا کي ميتوانم بدون تو زنده بمانم، اما ميدانم تا روزي که نفس ميکشم مانند تو صبر خواهم کرد تا صبر از صبرم خسته شود، مانند تو که با پاهايي که هنوز رنجور شکنجههاي سخت ساواک بود از راه نايستادي، متوقف نخواهم شد و به راهت ادامه خواهم داد تا روزي که خدا ما را بههم برساند.
امسال که 22 بهمن را بدون تو به راهپيمايي رفتم، سيل بيانتهاي مردمي را ديدم که با گامهاي استوار و نگاههاي اميدوار در همين راه قدم برميداشتند و فهميدم، امروز اگرچه پيکر خسته و رنجورت در ميان مردم نيست، اما در قلب مردم از هميشه زندهتري؛ گويا براي اين مردم هاشمي تازه متولد شده است و به زندگي اين هاشمي ديگر هيچ گلولهاي نمي تواند پايان دهد، هيچ زنداني نميتواند از مردم جدايش کند و هيچ دروغ و تهمتي نميتواند به او آسيب برساند.
تازه ميفهمم که امام چرا گفت، "بدخواهان بدانند هاشمي زنده است"؛ زندگي با عشق مردم را حتي مرگ نميتواند پايان دهد...»