پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : مهران مدیری ؛ چلچراغ - روزی که او را شناختم و از اولین باری که او را
دیدم ، حالش خوب نبود.اصلا هیچ وقت حالش خوب نبود . منظورم بدحالی جسمانی
اش نیست . احساس خوشبختی درونی نداشت . از آن آدمهای غمگینی بود که ذاتا
اندوه را در خود داشت . این در صدایش بود . در لحن گفتارش بود ، در چشمانش
بود و در حرکت دستانش . شاید با همین اندوه درون ، احساس شادی داشت و با
همین دلمشغولی ها درون ، خودش را زنده نگه می داشت .
دوست داشت
تنها باشد . دوست داشت خلوت باشد . دیگران را به خود راه نمی داد . هرگز
نفهمیدم چه چیزی خوشحالش می کند و چه زمانی حالش خوب است .
برای
بازی در پاورچین به اوتلفن زدم . رفته خانه اش و نشستم به درد دل . در همه
جای خانه بود . مجسمه اش ، عکس هایش ، نقاشی هایی که ازچهره او کشیده
بودند .و نقطه درخشان کارنامه اش ، هامون . همه جا پر از او بود و او غمگین
، مثل کودکی بود که توسط خداوند تنبیه شده باشد . یک بغض نهفته در گلویش
بود و نمی دانم چرا .
گفت که می آید و در پاورچین بازی می کند .
فردا به محل فیلمبرداری ما آمد وحرف زدیم . می دانستم که نمی آید . حوصله
نداشت . حقیقت را نمی گفت که دل من نشکند . حوصله نداشت و رفت . نزدیک در
خروجی برگشت ، مرا بوسید و گفت : " من همیشه یک بازی به تو بدهکارم .
و رفت ، برای همیشه رفت . "
روزی
که برای خاکسپاری رفتم ، و هزاران نفر آمده بودند تا این پیکر غمگین را به
خاک بسپارند و مردم فراوانی که دوستش داشتند و می گریستند . و مردم فراوان
دیگری که آمده بودن با هنرمندان مورد علاقه شان عکس بگیرند و عده فراوان
هنرمندانی که سعی داشتند به دیگران بفهمانند که ما بیشتر از شما با ایشان
دوست بودیم ، در این هییاهوی عظیم ، آخرین جمله او را دوباره شنیدم که می
گفت : "من همیشه یک بازی به تو بدهکارم ... مطمئنم در بهشت ، روزی با او
کار خواهم کرد . احتمالا در یک تئاتر مشترک که انجا دیگر حوصله دارد ، حالش
خوب است و غمگین نیست .
خوش به حالش که نیست و این روزا رو تو سینمای ایران نمی بینه
عمو سفارش ما رو هم به خدا بکن