پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
داریوش سجادی تحلیلگر مسائل سیاسی، در یادداشتی که برای "انتخاب" ارسال کرده ، به بررسی دقیق تر "مسائل جنجالی طرح شده طی هفته های اخیر" ، پرداخته که متن کامل آن در پی می آید:
اولین اشتباه «تخریب چی» آخرین اشتباه اش خواهد بود. این تکیه کلام بچه های تخریب چی در جبهه های جنگ 8 ساله با عراق بود که حکایت از خطرناک بودن و در عین حال پرمسئولیت بودن وظیفه ایشان می کرد که در حساس ترین لحظات نبرد موظف به خنثی کردن مین های دشمن بودند. مسئولیتی که اولین اشتباه امکان و فرصت برای اصلاح اشتباه نخست را برای ایشان باقی نمی گذاشت.
ساختار عقیدتی و سلسله مراتب حاکم بر مناسبات قدرت در نظام جمهوری اسلامی ایران نیز به گونه ای تعبیه شده که مسئولیت پایوران در این نظام و جنس متابعت ایشان با «قطب نظام» تا حدود زیادی شباهت و قرابت با سنت برسمیت شناخته شده نزد بچه های تخریب چی در جنگ را دارد.
اساساً در جمهوری اسلامی جنس مناسبات پایوران حکومت با رهبری نظام صرف نظر از جنبه های عاطفی و عقیدتی، از نظر شکلی، قرینه ای از سلسله مراتب حاکم بر مناسبات فرمانده و نیروی تحت امر در واحدهای نظامی است.
بر این اساس در جمهوری اسلامی از بالاترین مقام اجرائی کشور که رئیس جمهور است تا دیگر مسئولین در رده های کلان و میانی و خرد، جملگی ملزم به متابعت قهری و امربرآنه از رهبری نظامند. بر این اساس سرکشی و عدم متابعت از امریه رهبر بمثابه همان اولین خطای مطمع نظر تخریب چیان است که در قاموس نظامی گری «سرکشی از مقام ارشد» معنا شده که حداقل مجازات برای چنان «امیر سرکشی» قطعاً خلع درجه و بازنشستگی پیش از موعد است.
این همان شانی است که نخستین امام شیعیان به صراحت بر آن تصریح داشته که:
حق من بر شما آن است که از دستورهای من پیروی کنید و اموری را که آنها را بر مصلحت جامعه تشخیص می دهم رعایت نمائید و در مواقع حساس و سختی ها از راه حق عدول نکنید.
علی رغم چنین وضوح و صراحت پذیرفته شده ای در نظام حکومتی مطمع نظر شیعه، اکنون و بدون اغراق قهر ده روزه محمود احمدی نژاد بعد از دستور آیت الله خامنه ای جهت ابقای وزیر اطلاعات را اگر نتوان «سفید چشمی» معنا کرد اما به قطع و یقین می توان آن را مصداق بارز سرکشی از مقام مافوق دانست.
حال اجتناب از چنین تبعیتی ولو آنکه از جانب رهبری نظام «مصلحت اندیشانه» به دیده اغماض نگریسته شود اما بازتاب چنین رفتاری نزد عامه و از حیث معنا در ادبیات فولکلوریک ایرانیان تعبیر به آن کودکی می شود که برخلاف سنت خانواده، شب را بیرون از خانه خوابیده! بیرون خوابی که چه تنها یک بار انجام شود و چه ده ها بار در ماهیت عمل تغییری ایجاد نمی کند.مهم آن است که حُرمت شکسته شده!
اما پرسش کلیدی آن است که احمدی نژاد که طی 6 سال گذشته نشان داده بود تا آن اندازه زیرک هست تا «ولو به صفت ظاهر» رعایت الزامات بازی قدرت در دنیای سیاست ایران را در گفتار و رفتارش لحاظ کند اکنون بر اساس کدام تدبیر حاضر به پذیرش پرداخت چنین هزینه سنگینی برخلاف سنت سیاست ورزی در ایران شده؟
ساده اندیشی است چنانچه تحلیل گران، قهر ده روزه و دهان کجی به امریه رهبری نظام (ابقای وزیر اطلاعات) را محصول روحیه سرکش و یا لج بازی مسبوق به سابقه ایشان بدانند.
چنانچه روایات غیر رسمی مطرح شده صحت داشته باشد مبنی بر آنکه احمدی نژاد بعد از امریه رهبری جهت ابقای وزیر اطلاعات اظهار داشته:
حمایت رهبری از وی در انتخابات منجر به افت ده میلیونی آرای ایشان در انتخابات شده و الی ایشان بیش از 35 میلیون رای کسب می کرد!
با استناد بر این روایت بخوبی می توان رفتارهای اخیر احمدی نژاد را فهم کرد.
ظاهراً بعد از عدم توفیق احمدی نژاد در حذف مصلحی و بعد از آنکه با ادعای «محبوبیت ذاتی اش نزد توده های جامعه» دست به اعتکاف ده روزه زد اما وقتی برخلاف توقع اش خود را در کانون اقبال عمومی ندید تا مُریدانش میلیون میلیون در جستجوی رئیس جمهور محبوب شان خیابان نوردی کنند بلافاصله سنسورهای سیاسی اش بفراست به ایشان پیغام داد:
وضعیت وخیم است و در صورت ادامه این بازی مجبور خواهد شد حداقل هایش را هم از دست بدهد.
این بود که ایشان هوشمندانه و با ژستی تصنعی بار دیگر به ساختمان پاستور بازگشت اما در پس ذهنش اش افقی دور دست را به نظاره نشسته بود:
کافی است تا انتخابات مجلس تحمل شود و با تصویری که با «قهر خود» نزد همان ده میلیونی که با "حمایت رهبری در انتخابات از دست رفت" (رئیس جمهوری که توان مخالفت با رهبری را دارد) و به برکت تجربه شیرین «توزیع سهام عدالت نزد اقشار فرودست» می توان توامان صندلی های مجلس را بنفع سربازان خود فتح کرده و اقبال گسترده و میلیونی خود را نیز به رُخ رقیب کشاند.
در صورت صحت چنین برآوردی، یک نکته از کانون توجه احمدی نژاد مغفول مانده و آن اینکه ده میلیونی که ایشان بر روی آن حساب باز کرده تعلق به آن بخش از اجتماع دارد که اساساً نه قرابتی با ایشان و نه اُنسی با کلیت جمهوری اسلامی دارند و در هیچ یک از انتخابات جمهوری اسلامی نیز شرکت نکرده و نمی کنند. این قشر همان هائی هستند که در شهر آشوبی های بعد از انتخابات ریاست جمهوری و بعد از برخی هشدارها، سبزها از صرافت اعتراضات خیابانی گذشتند "بنام سبزها" وارد خیابان شدند و شعارهای ساختار شکن دادند و در آرمانی ترین موقعیت نیز تنها بالغ بر سیصد هزار نفرشان در تهران جسارت حضور معترضانه در خیابان را بعد از خرداد 88 از خود نشان دادند.
گذشته از آنکه 25 میلیون آرای احمدی نژاد هم تلقیقی از «چشته خواران سهام عدالت» در کنار اقشار سنتی و مذهبی دل چرکین از اصلاح طلبان و اقشار متوسط مخالف هاشمی رفسنجانی بود که احمدی نژاد با فراست موفق شد از طریق مناظره ها و تحریک هاشمی «خرس را جهت شکار قابل دسترس از بیشه به دشت بکشاند» و خود را نزد مخالفین هاشمی، قهرمان مبارزه با اشرافیگری از جنس هاشمی و عقبه هاشمی معرفی نماید و جمع کننده آراء ایشان در سبد خود شود.
امکانی که اینک از حیّز انتفاع افتاده و ایشان صرفاً می تواند یگانه امید خود را معطوف به بازتولید تجربه شیرین «توزیع سهام عدالت» نماید!
* داریوش سجادی