به گزارش خبرآنلاین وی در این مصاحبه بر این باور است که مصدق بیش از حد لیبرال بود و به تشکلها و جریانها آزادی بیش از اندازه بها میداد. در بخشهای از این گفتوگو آمده است:
*به نظر من مصدق نباید اجازه میداد تا تودهایها به راحتی علیه دولتش جریان سازی کرده و به تخریب برنامههای دولتش اقدامکنند.
*تا زمانیکه دولت رزم آرا روی کار بود، مصدق با اینکه صنعت نفت کشور ملی شود، مخالفت شدیدی میکرد و شاید به دلیل منافع انگلیس، رضایت نمیداد که این طرح بسیار مهم به تصویب نمایندگان مجلس برسد. اما بعد از ترور او، مخالفین دیگر هم نتوانستند کاریبکنند و در شرایطی که چهرههایی چون ملکی و بقایی نفوذ زیادی در مجلس پیدا کرده بودند در نهایت با تلاشهای مصدق که با همراهی مذهبیها همراه بود، نفت ملی شد که با کنارهگیری «علا» از دولت باز هم شرایط بهتر شد تا کشور با نوعی پیشرفت در امور مواجه شود.
*بعد از شورش تودهای ها در آبادان، «علا» از دولت کنار رفت تا مقدمات نخستوزیری مصدق فراهم شود. در روزهای اول صحبت از این بود که سیدضیاء به عنوان وزیرالوزراء انتخاب شود. اما از آنجه که او چهرهای زیر سئوال بود در مورد انتخاب او تردیدهایی جدی وجود داشت و به همین دلیل کمیسیون نفت که وظیفه انتخاب نخست وزیر را به عهده خود میدید با این ذهنیت که مصدق عهدهداری دولت را قول نمیکند، اول به او پیشنهاد داد تا بعدها در توجیه انتخاب سیدضیا بگوید که گزینه دیگری به جز او نداشتهاست. اما مصدق که حتی در دوران رضاخان هم نخستوزیری را نپذیرفتنه بود، این بار به دلیل ملی شدن نفت به صورت کاملا غیرقابل پیش بینی پذیرفت که نخست وزیر شود و هدایت دولت را بر عهده گرفت.
*مخالفت حزب توده با ملی شدن نفت ریشه در به خطر افتادن منافع شوروی داشت. چون با ملیشدن اکتشاف و استخراج، نفت به سرتاسر کشور میرسید و به همین دلیل روسها نمیتوانستند به مانند قبل از نفت شمال بهرهبردای کنند. همین موجب شده بود تا با کمک تودهایها در راه ملی شدن کارشکنی کنند. در ضمن در مورد تودهایها این را هم نباید نادیدهگرفت که از اساس با هر پدیده و اتفاقی مخالف بودند و تمایل زیادی داشتند تا همیشه برخلاف جریان آب شنا کنند.
*تودهایها نمیدانستند که دوست مصدق هستند یا به عنوان تشکلی مخالف یا حداقل منتقد، علیه دولتش به فعالیت میپردازند. در سال 29 که مصدق در تلاش بود تا شرایط را برای برگزاری انتخاباتی آزاد و تشکیل مجلسی واقعی و مطابق با قانون اساسی تشکیل شود چهرههایی چون مکی و بقایی هم با مصدق رابطه داشتند و هم با دولت قوام السلطنه مناسبتهایی برقرار کردهبودند.
*همه میدانند که تودهایها در کل رابطه خوبی با دولت مصدق نداشتند و حتی در برهههایی مصدق را دور زدند. مصدقستیزی تودهایها، به حدی زیاد بود که آنها حتی با انگلیسیها هم لابی کردند. به این شکل که با اخبار کذب سیاه نمایی میکردند و نمایندههایی هم که در مجلس به نوعی دست نشانده انگلستان بودند، روزنامه را به صحن پارلمان میبردند و از آن به عنوان سندی بر علیه مصدق استفاده میکردند. همکاری با انگلیس برای زیر سئوال بردن دولت آن هم از جانب جریانی که همه جوره با شوروی هماهنگ بود، اوج اختلاف و البته فاصله آنها با مصدق را نشان میدهد.
*مصدق بیش از حد لیبرال بود و به تشکلها و جریانها آزادی بیش از اندازهای میداد. به نظر من او نباید اجازه میداد تا تودهایها به راحتی علیه دولتش جریان سازی کرده و به تخریب برنامههای دولتش اقدامکنند. در کل مصدق به حقوقبشر بهای زیادی میداد و همین عامل باعث شد تا مخالفانش بتوانند کارشکنیهای خود را به نتیجه برسانند.
* کارشکنی تودهایها در جریان ملی شدن نفت به گونهای بود که حتی نوکران انگلستان هم به اندازه آنها اخلال ایجاد نمیکرد. آنها کار را به جایی رساندند که حتی «مکی» اول گفت مصدق نوکری انگلیس را میکند و بعد که دیدند این کشور از ملی شدن نفت متضرر میشود، او را خادم آمریکا مینامیدند. همه این کارها فقط یک دلیل داشت و آن هم این بود که ملی شدن صنعت نفت آسیبی جدی را به پیکره شوروی وارد میکرد که تبعات آن برای روسها تقریبا غیرقابل حل بود.البته آزادی غیرمنطقی تنها اشتباه مصدق نبود و او در مقام نخستوزیزی ایراداتی از خود نشان داد که در نهایت به برکناری دولتش منجر شد.مصدق باید میدانست که ملی شدن نفت سه مرحله دارد که اولین آنها این بود که اثرات ملی شدن را به جامعه داخل تفهیم کند و بعد به تصویب مجلس برساند و بعد از آن اجرایی کند که همه اینها به خوبی پیش رفت .اما نکته مهم این بود که این مساله مورد تایید بین الملل هم قرار بگیرد که مصدق سعی کرد،اما باز هم این اعضای حزب توده بودند که نگذاشتند برنامههای برون مرزی دولت به سرانجام خوبی برسد.
* دقیقا به خاطر دارم که در یکی از موارد هریمن که معاون ترومن بود، از طرف دولت امریکا به تهران آمدهبود تا در خصوص ملی شدن نفت با مصدق گفتگو کند. تودهایها در همان روز با بهانهای واهی و حتی خنده دار در میدان بهارستان تجمع کردند و در نهایت کاری کردند که نشست مصدق و هریمن تحت تاثیر آنها به بنبست خورده و بدون نتیجه به پایان برسد.ظاهرا حزب توده در سال 1325 و در دولت قوام اعتصاب بزرگی در آبادان به راه انداخته بودند که اتفاقا در نهایت به شکست هم منجر شده بود. تودهایها دقیقا سالگرد آن اعتصاب نافرجام را بهانه قرار دادند و در حالیکه هیچ وقت در تجمعاتشان مسلح نمیشدند سلاح بر دست به سمت میدان بهارستان به حرکت در آمدند، اما وقتی به میدان رسیدند بهانه واهی و ساختگی خود را فراموش کرده و شعارهای تندی علیه مصدق دادند و حتی هریمن را هم بی نصیب نگذاشتند تا نشست نخست وزیر ایران با معاون رییس جمهوری آمریکا سرانجامی نافرجام داشته باشد که اتفاقا به این هدف هم رسیدند. زمانی که یکی از تودهای ها در حال قرائت قطعنامه راهپیمایان بود که با وجود دستور نظامی بر عدم استفاده از اسلحه، یکی از سرباز وظیفهها دست اورا هدف قرار داد و آن شخص با دستی که خونی شده بود، ادامه متنش را خواند و اینطور شد که آن روز همه چیز تحت تاثیر آن راهپیمایی و آن اتفاق قرار بگیرد.هدف از راهانداختن چنین نمایش مضحکی این بود که به هریمن بگویند که مصدق کشور را در اوج هرج و مرج و بی انظباطی اداره میکند تا وجهه رییسالوزرای مملکت را مخدوش کنند.
*سیاست حزب مخالفت بود تا از این طریق بتواند فرمانبری خود از روسها را ثابت کند تا بلکه پول بیشتری از آنها بگیرند. این در حالی است که اعضای این حزب علاقمند به مصدق بودند و حتی بعدها فاش کردند که در جریان کودتای 28 مرداد منتظر این بودند تا با کوچکترین اشاره سران حزب، دست به سلاح برده و به نفع مصدق علیه اوباش به خیابان بیایند. اما از اول هم مشخص بود که رهبران توده، با فراموشی انگیزههای اولیه تشکیل این تشکل هر آنچه که روس ها میخواستند را اولویت میدانستند و بیشتر به فکر این بودند تا خدمتگذاری وفادار برای شوروی باشند تا اینکه در راستای کم کردن دغدغه های ملی بخواهند کاری انجام بدهند.
*ما قرار بود خادمان ملت باشیم و برای آزادی بیان و همچنین کم کردن مشکلات تلاش کنیم. اما متاسفانه حزب به جایی رسید و به جایی رساندند که به نوکری حرف گوش کن برای شوروی تبدیل شد.
انور خامه ای، آخرین بازمانده گروه ۵۳ نفر حزب توده در ۱۰۲ سالگی درگذشت. ۵۳ نفر، نام گروه مشهوری است که در سال ۱۳۱۶ به اتهام «مرام اشتراکی» بازداشت و محاکمه شدند و تعدادی از آنها پس از آزادی حزب توده را تشکیل دادند. اما داستان دستگیری این افراد، محاکمه و در نهایت آزادی شان چه بود؟