رضا عطاران یکی ازکارگردانان و بازیگران برجسته سینما و برنامه های تلویزیونی در ایران است.
او در سال 1347 در یکی از محله های مشهد به دنیا آمد. در سال 1372 با بازی در مجموعه طنز "پرواز 57" همراه با گروه مهران مدیری پا به عرصه تلویزیون گذاشت و با مجموعه "ساعت خوش" به شهرت رسید. برخی معتقند که مجموعه تلویزیونی ساعت خوش زمینه ساز بسیاری از مجموعه های طنز تلویزیونی بود که این قبیل برنامه ها در سال های اخیر بینندگانی زیادی را در ایران به خود جذب کرده اند.
***
اولین و اصلی ترین شخصی که بیشترین تاثیر را گذاشت، آقایی بود به نام حسن حامد که زمانی که من در مشهد بودم اولین کارهایم را با ایشان در کانون پروش فکری کودکان و نوجوانان شروع کردم و از اونجا با ایشان به تلویزیون مشهد رفتم. در سال1361بود که کار برای گروه کودک صدا و سیمای مشهد را آغاز کردم، برنامه ای بود به اسم "رنگین کمان" که پخش سراسری می شد که من در بخش نمایشی آن شرکت داشتم.
تقریبا از همان سال 1372 که کار "ساعت خوش" را شروع کردم، در حین بازیگری شروع به نوشتن هم کردم. کار کارگردانی هم از طرف آقایان بیژنگ بیرنگ و مسعود رسام، تهیه کنندگان آن زمان در تلویزیون، به من پیشنهاد شد. یک مجموعه تلویزیونی بود به اسم سیب خنده در گروه نوجوان صدا و سیما که من کار کارگردانی را از آنجا شروع کردم.
من از خصوصیات فردی بازیگران درتعریف نقشها استفاده می کنم. مثلا اگر قراره که آقای لولایی [یکی از بازیگران تلویزیون] کاری را انجام دهد، از خنده و عصبانیت خود ایشان در تعریف نقشی که ایشان قرارست بازی کند، استفاده می کنم.
بله اتفاق افتاده، به دلیل اتفاقهای بد و چیزی که فکر می کردم اتفاق بیفته، اتفاق نیفتاده ولی در نهایت راهی بهتر ازهمین کار پیدا نکردم و تصمیم گرفتم، که ادامه بدم.
سبک کارها متفاوت است ولی مشکل خاصی وجود ندارد. مانند همان ساعت خوش که با یکدیگر همکاری داشتیم تا به حال موردی برای همکاری اتفاق نیافتاده که در کنار همدیگر باشیم. دو مورد پیش آمد که در زمانی که پیشنهاد شدند، من مشغول کار بودم. امیدوارم که موقعیت دیگری پیش بیاید و مطمئنم که نتیجه خوبی در بر خواهد داشت.
از یک زمانی مسیر برنامه های طنز در تلویزیون ایران عوض شد و الان شکل خوبی را داره و امیدوارم که ادامه پیدا بکنه. برنامه های طنز در تلویزیون از سینما خیلی بهتر داره عمل می کند، دلیلش هم اینست که افرادی که کار طنز را می شناسند، در این عرصه مشغول به کار هستند. ولی در سینما به دلیل سیاستگذاریهایی که انجام شده و با وجود فروش خوب فیلمهایی که مضامین طنز داشته، زیاد برخورد حرفه ای در سینما با برنامه های طنز صورت نگرفته است.
از کارهای اولیه خودم زیاد راضی نیستم ولی بعد از وقفه چند سالی که ایجاد شد و "هوو" را درست کردم، راضی تر هستم. هوو زمینه های اجتماعی و خانوادگی است و فکر کنم ادامه کار در این زمینه ها نتیجه بهتری خواهد داشت.
یک مجموعه ای پانزده قسمتی برای ایام نوروز در دست تهیه داریم که الان در مرحله پیش تولید است.
من کلا بازیگری را بیشتر ترجیح می دهم، چون مسئولیت کمتری بر دوش آدم است و همونجوری که از اسمش هم مشخص است، یکجور بازی است. ولی کارگردانی مسئولیت خیلی زیادی داره و معمولا افراد ترجیح می دهند، که دیده شوند. باز بین کارگردانی و نویسندگی، نویسندگی را بیشتر ترجیح می دهم.
فعلا تلویزیون.
یک سری شرایطی هست که جزو سیاستهای تلویزیون است. من خودم شخصا محدودیت را دوست دارم از اونجایی که باعث خلاقیت بیشتر می شود و آدم مجبور میشه که به دنبال راههایی برای رفع محدودیت باشه. محدودیت در انتخاب موضوع آدم را مجبور می کنه به دنبال موضوعات جدید بگرده برای خنداندن افراد. همین موضوع باعث شده که در مقایسه با سوژهایی که در غرب برای طنز انتخاب می شه، طنز تولیدی در ایران بیشتر جنبه های واقعی شخصی و اجتماعی را پوشش دهد.
افغانها بخشی از جامعه ما هستند و این یک واقعیت جامعه ماست. در "خانه به دوش" بود که یکی از بازیگرها، آقای حسن بوستانی، نقش "نیسان" را بازی کرد. استفاده از ایشون در این نقش به دلیل قیافه و یا لهجه نبوده بلکه نقش او در خط داستان درست تعریف شده بود، خودم هم از این نقش راضی بودم. ولی برنامه هایی را هم دیدم که متاسفانه از هموطنان افغان ما استفاده های زیاد مناسبی انجام نگرفته.
چند بار تصمیم گرفتم، شروع هم کردم و باز به طنز کشیده شد. ظاهرا روحیه ام با کار جدی زیاد سازگار نیست.
در سال 1374 ازدواج کردم و بچه هم نداریم.
راههای خیلی زیادی وجود داره. مثلا یکی داشته تو خیابون راه میرفته دستش را گرفتند و بردند برای بازیگری، کسان دیگری هم بودند که سالها به کلاسهای بازیگری رفتند و نقشی نگرفتند و یا بالعکس این هم وجود داشته که از طریق کلاس و یا از راه بازیگری تئاتر به بازیگری سینمایی رسیدند. هیچ راه خاصی نمیشه پیشنهاد کرد که گفت اگر تو این راه را بری به نتیجه خواهی رسید.
سرچشمه اش همین اجتماع خودمون است. من ماشین ندارم و معمولا از تاکسی استفاده می کنم . پیاده روی زیاد می کنم. آدمها را نگاه می کنم. به قصه هاشون گوش می کنم و از همونها استفاده می کنم و دوست دارم که نمونه شخصیتی که در کارهام وجود داره، نمونه هاش را بینندگان دور و بر خودشون دیده باشند و با آن بتونن ارتباط برقرار کنند. در زمینه موضوع هم من بیشتر فعلا گیر دادم به مشکلات اجتماعی و خانوادگی.
خانه به دوش ، کوچه اقاقیها و سیب خنده.
فعلا تصمیمی ندارم، ولی امیدوارم که یک روزی اتفاق بیفته.