پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : احسان رستگار، مدير مسئول شفاف نوشت: سخنرانی روز یکشنبه ی هفته ی گذشته ی آقای رئیس جمهور در اولین کنفرانس «اقتصاد ایران ، راهکارهای دستیابی به رشد پایدار و اشتغالزا» بی شک یکی از پر بحث ترین سخنرانی های ایشان از ابتدای شروع به کار دولت یازدهم است.
تا امروز يكشنبه ۲١ دی ماه که ٧ روز از سخنرانی ایشان می گذرد، بسیاری از سیاست مداران و صاحب نظران از جناح های مختلف، در این مورد موضع گیری و مخالفت یا موافقت خود را اعلام داشته اند.
از این رو مفید به نظر می رسد که نکات ذیل ذکر شود:
۱- یک مفهوم بسیط و خیلی کلی هست، که اگرچه از ابتدا توسط مسئولان نه تنها کشور ما، بلکه کل دنیا به کار می رفته است، اما در دوران ریاست جمهوری آقای خاتمی تا حدی و مخصوصا آقای احمدی نژاد به اوج خود رسید. این مفهوم بسیط و کلی را می توان «مدیریت کشور با سخنرانی» نامید. معنای این عبارت هم واضح است، اما کاربرد آن مهم تر از معنای أن است. مدیریت سخنرانی محور، یعنی این که مثلا مسئولی مذاکره کند و ۱۰۰ مصاحبه پیرامون آن یک مذاکره پخش شود، یا یک جاده بین دو شهر احداث شود و ۱۰۰ مصاحبه پیرامون این پروژه ی عمرانی منتشر شود یا یک پله برقی ساخته شود و ۱۰۰ بار با دوربین های بخش های خبری مختلف صدا و سیما، پوشش رسانه ای داده شود.
حالت دیگری هم هست که نوبر است و آن این است که کلا کاری در مقوله ای مبحث و موضوع سخنرانی انجام نشده باشد و یا اصلا موضوع مربوطه، اندیشه ای باشد و نه اجرایی، یا موضوعی برای سخنرانی انتخاب شود که خیلی ارتباطی با کار و فعالیت و دغدغه های معیشتی، مدنی یا دیگر دغدغه های مردم نداشته باشد، بلکه صرفا جمله ای بیان شود جهت سرگرم شدن عوام و خواص و تا مدتی مقولات اصلی و مهم تر به حاشیه بروند و همه درگیر رد یا دفاع از موضعی شوند که وقوع آن هم خیلی مترتب نیست. نگارنده اسم این نوع عملکرد را «دغدغه آفرینی کاذب» می گذارد و معتقد است که اوج این مدیریت، در دوران آقای احمدی نژاد وجود داشته است.
آقاي حسن روحانی؛ مدیریت کشور با سخنرانی و دغدغه آفرینی کاذب، سنت ديرينه ی آقای احمدی نژاد بود!/شعار انتخاباتي شما بود كه هم سانتریفیوژها بچرخند و هم چرخ زندگي مردم!
الغرض؛ دغدغه آفرینی کاذب یا مدیریت کشور با لفاظی، به نحو اکمل در هشت سال آقای احمدی نژاد محقق شود و اگرچه ایشان ۸ سال به همین ترتیب خرامان خرامان کشور را اندکی به پیش برد، ولی نفرت مردم از سیاست ورزی ایشان، شد حاصل این نوع نگاه.
اصلا روا نیست که آقای روحانی هم از سوراخی گزیده شود که رئیس جمهور سابق گزیده شد.
۲- رئیس جمهور؛ از مدیریت اجرایی تا نظریه پردازی
مدت هاست که با دو جهان بینی متفاوت، دعوایی نظری برقرار است بین دو نگاه؛ یک نگاه که می گوید رئیس جمهور، باید تدارکاتچی نظام باشد و حتی در آن نگاه، از تعبیر بولدوزر استفاده می شود. این نگاه رهبر انقلاب است.
نگاه دیگر، تقریبا برعکس است و مدعی است که رئیس جمهور بیشتر باید یک نظریه پرداز باشد و معاونین و وزرایش قوای اجرایی او باشند. این نگاه هم نظر افرادی است که مخاطبین عزیز، با اندگی تامل می توانند مصادیق طرفداران این نگاه را پیدا کنند که کم هم نیستند.
اصل مناقشه، آن جاست که نگاه اول، به صورتی مضحک معرفی می شود؛ به این ترتیب که گویی این نگاه مدعی است که رئیس جمهور باید یک سیاست مدار متوسط العقل، غیر تحلیلگر، دور از نظریه پردازی، با مغزی کوچک و بازوانی ستبر، غیر دیده بان و با قوه ی مخیله ی معمولی باشد در حالی که قطعا جز این است.
منظور از این که رئیس جمهور باید بولدوزر باشد یا تدارکاتچی نظام باشد، به این معنا نیست که استقلال رای یا تحلیل پخته و منحصر به فرد نداشته باشد، بلکه به این معناست که تحلیلش و استقلال نظرش در خدمت مردم، نظام و کشور باشد نه بالعکس.
و دیگر تفسیر صحیح این عبارات، بیانگر روحیه و شخصیت آن سیاست مدار (که در این جا رئیس جمهور است) می باشد؛ یعنی رئیس جمهور، روحیه ی جهادی داشته باشد نه اشرافی، یعنی رئیس جمهور، بیشتر عمل کند و کم تر حرف بزند؛ اما این ها اصلا به این معنا نیست که رئیس جمهور بناست مثلا فن بیانش خیلی قوی نباشد و سخنور قابلی به شمار نرود یا این که اصلا قرار نیست که رئیس جمهور نتواند در بزنگاه های حساس و سرنوشت ساز، رأسا تصمیم مقتضی را اتخاذ نماید. اتفاقا رئیس جمهور باید بتواند به احسن الوجه، مدیریت بحران را عملا به رخ همه بکشد، اما مدیریت بحران، در بحران موضوعیت پیدا می کند و بنا نیست که رئیس قوه ی مجریه، بحرانی ایجاد کند تا بعد با حل آن بحران، خود ناجی میدان بحران و آن بلوا لقب بگیرد.
اگر تحلیل ها و مواضع رئیس جمهور، موجب پیشرفت سریع تر و مکفی تر نظام و بهبود خدمت رسانی به مردم شود، خیر است و مزیت اما اگر یک رئیس جمهور هر چقدر هم فصیح و بلیغ سخن براند، اما آن سخنرانی ها و اعلان مواضع، صرفا در جهت منافع حزبی و گروهی خود باشد، البته که به عنوان قطعه ای از جورچینش و بخشی از مسیر نقشه ی راهش محسوب می شود، اما اولا موجب زیان رساندن به مردم شده و ثانیا تاریخ قضاوت مثبتی درباره ی هم جهت بودن نگاه او با نگاه یک حاکم در حکومت علوی نخواهد داشت.
الغرض؛ رسالت اصلی رئیس جمهور، مدیریت اجرایی کشور است؛ نظریه پردازی نظام توسط ولی فقیه انجام می گیرد و روح آرمان های نظام هم در قانون اساسی دمیده شده است. یک رئیس جمهور تحلیلگر، نعمت است، اما اگر از تحلیل هایش در خدمت نظام و مردم نباشد و نظام و مردم در خدمت تحلیل هایش قرار بگیرند، حاصلی جز حاکمیت دو گانه و درجا زدن به دنبال نخواهد داشت.
۳- آقای حسن روحانی در بخشی از سخنرانی خود گفتند:
آرمان ما به سانتریفیوژ وصل نیست، بلکه آرمان به مغز و قلب و اراده ما وصل است.
قطعا همین طور است، اما اثبات شیء که نفی ما ادا نمی کند. این که ثابت شود آرمان ما به سانتریفیوژ وصل نیست، آیا به این معناست که سانتریفیوژ در حالت فعلی، ابزاری در خدمت افزایش عزت، اقتدار، مصلحت و منافع ملی و آرمان های ما محسوب نمی شود؟
آیا اراده کاربردش جز این است که انسان را در مسیر تعالی و تکامل و حفظ هر چه بیشتر و بهتر عزت و صلاح حرکت دهد؟ آیا مغز ما این عمل را عاقلانه نمی داند که از انرژی هسته ای صلح آمیز اولا به عنوان یک حق دفاع کنیم و ثانیا از منافع آن منتفع شویم و آیا قلب ما حکم نمی کند که یک مسلمان غیرتش باید به جوش بیاید اگر حقش بنا باشد پایمال شود و اگر بتواند حقش را بستاند ولی سکوت کند؟ آیا کربلا درس دوری از ذلت نیست؟ آیا قلب ما این را حکم نمی کند که هیهات من الذله؟
الغرض؛ موضوعیت این جملات مشخص نیست؛ چرا که آقای روحانی از ابتدای ریاست جمهوری شان مدعی بودند که آمده اند تا با حفظ عزت، حکمت و مصلحت، حقوق حقه ی مردم را حفظ نمایند و یک گام هم از آن عقب نخواهند نشست. در ایام انتخابات، قرار بود سانتریفیوژ به همراه چرخ زندگی مردم بچرخد، ولی به نظر می رسد که الان دیگر چرخیدن سانتریفیوژ خیلی موضوعیتی ندارد.
۴- رئیس جمهور در قسمت دیگری از سخنرانی گفتند:
خوب است بعد از 36 سال یک بار هم که شده این اصل قانون اساسی را اجرا کنیم و برای مسائل مهم اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی به جای آنکه قانونی در مجلس تصویب شود، ماده قانونی یا برنامه را مستقیم به آرای مردم و همهپرسی بگذاریم.
همه پرسی، اصل ۵۹ قانون اساسی است و برگزاری آن بلامانع است؛ اما چند نکته:
اولا این که خوب است که همه پرسی بعد از ۳۶ سال برگزار شود، متاسفانه معنای تلخ و واضحی دارد. معنی این جمله یعنی این که طی ۳۶ سال گذشته، این اصل قانون اساسی مغفول واقع شده بوده و کسی به آن توجه نمی کرده یا نمی توانسته آن را اجرایی کند. حال رئیس جمهوری آمده که می تواند به آن عمل کند و مردم برایش در عمل اهمیت دارند.
ثانیا آخرین همه پرسی در سال ۱۳۶۸ برگزار شده یعنی در ۲۵ سال پیش و نه ۳۶ سال پیش که همه پرسی بازنگری قانون اساسی بوده است.
ثالثا اصل ۵۹ قانون اساسی این است:
در مسائل بسیار مهم اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی ممکن است اعمال قوه ی مقننه از راه همه پرسی و مراجعه مستقیم به آراء مردم صورت گیرد. در خواست مراجعه به آراء عمومی باید به تصویب دو سوم مجموع نمایندگان مجلس برسد.
با توجه به این که همه پرسی باید به تایید دو سوم نمایندگان برسد، آیا می توان باز هم فضاسازی تقابل مجلس و مردم را مدعی شد؟! وقتی همه پرسی هم از مجرای مجلس شورای اسلامی می گذرد، آیا بهتر نیست که دولت به جای القاء غلط و وارونه ی قوانین، مجلس و جایگاه رفیع آن را که بر دولت ناظر است را به رسمیت بشناسد؟
الغرض؛ رئیس جمهور و هیات دولت باید در حرف و عمل به این باور برساند که مجلس در رأس امور است؛ وگرنه آقای احمدی نژاد به نحو احسن تا انتهای جاده ی رویارویی و خصومت با مجلس را رفت و ثمره اش را هم دید.
۵- دولت و رئیس جمهور باید نگاهشان را به حکومت داری و سیاست ورزی مشخص کنند؛ بالاخره حکومت داری به سبک نخبه گرایانه یا مملکت داری عوام فریبانه؟
اصلا در شان آقای روحانی نیست که فضاسازی رئیس جمهور سابق را که در کالبد اصول گرایی رخ می داد، ایشان در پوسته ی اصلاح طلبی محقق کنند. اصلاح طلبان، یکی از نمادهای پوپوليزم و عوام گرایی را رئیس جمهور سابق معرفی می کنند که الحق و الانصاف دور از واقعیت هم نیست، اما این اصلا به معنای تکرار ناپذیر بودن وی یا بی رقیب بودن او نمی باشد.
سلسله مراتب و جایگاه ها در جمهوری اسلامی ایران مشخص است ولی هر چند سال یک بار باید دعوای قوه ی مجریه و قوه ی مقننه آن هم نه مبتنی بر قانون اساسی و قوانین بلکه مبتنی بر سمبه ی پر زور قدرت رسانه ای را شاهد باشیم.
اگرچه این نگاه غلط برای اولین بار از زبان سخنگوی دولت یعنی آقای نوبخت در برنامه ی دیروز امروز فردا در مناظره ی با آقای باهنر مطرح شد و ایشان خطاب به آقای باهنر گفت: البته دولت یازدهم بیانگر آخرین خواست و آخرین سلیقه و آخرین رای مردم هست و از این جهت همه باید نظر اون رو بپذیریم (نقل به مضمون).
بعدها نیز همین نگاه بارها توسط شخص رئیس جمهور و اطرافیان ایشان تکرار شد.
هم از منظر نگاه پوپولیستی و نیز از نگاه این که چون من رئیس جمهور هستم و اکثریت آراء ملت را به خود اختصاص داده ام، پس هر کاری که میل داشته باشم انجام می دهم و همه باید تمکین کنند و ابر و باد و مه و خورشید و فلک باید در کار باشند تا دولت آن چه می خواهد عینا اتفاق بیفتد و همه بگویند سمعا و طاعتا، دقیقا جهان بینی آقای احمدی نژاد بود!
الغرض؛ رئیس جمهور، همان قدر رئیس جمهور است و منتخب مستفیم مردم که نماینده ی مجلس، نماینده ی مجلس است و منتخب با رای مستقیم مردم؛ هر دو مستقیما از مردم رای گرفته اند و البته رئیس جمهور جایگاهش نسبت به یک نمایندگان مجلس رفیع تر است مبتنی بر قانون (چون یک نماینده منتخب یک محدوده است و رئیس جمهور منتخب کل کشور)، ولی از کل مجلس قطعا جایگاهی پایین تر دارد. نشان به آن نشان که مجلس می تواند رئیس جمهور را استیضاح کند ولی رئیس جمهور نمی تواند مجلس را منحل کند.
حسن ختام این یادداشت، چند سؤال است که پاسخ رئیس جمهور یا هر یک از اعضای هیأت دولت به آن، می تواند ره گشا باشد:
سؤال اول:
آقای رئیس جمهور! شانیت و موضوعیت این سخنرانی و این اظهار نظرات مبنی بر وصل نبودن سانتریفیوژ به آرمان ها و نیز برگزاری همه پرسی چه بود؟ قرار است مذاکرات به نتیجه نرسد یا بناست مثل دولت قبل، قوه ی مجریه مدام با قوه ی مقننه دست به گریبان باشد (قوه ی مقننه ای که بنا بر فرمایش امام خمینی (ره) و نیز جایگاه تثبیت شده ی آن در قانون اساسی در راس امور است)؟
سؤال دوم:
همه پرسی یک استثناء است که فقط در شرایط خیلی خاص باید اتفاق بیفتد. از ابتدای انقلاب یک بار در مورد آری یا نه به حکومت جمهوری اسلامی ایران برگزار شد (۱۳۵۸) و یک بار برای آری یا نه مردم به بازنگری در قانون اساسی (۱۳۶۸). آیا اختلافات شما با مجلس از دولت قبلی نیز وخیم تر است که دولت قبل همه پرسی برگزار نگرد اما شما پیگیر برگزاری آن هستید؟ آیا با برگزاری همه پرسی می توانید از اعمال نظر و نظارت مجلس فرار کنید؟ آیا زمانی که خود نماینده ی مجلس بودید، می پسندیدید که رئیس جمهور وقت بگوید برای دور زدن مجلس، می خواهم خودم از خود مردم رای بگیرم برای مصوبه ی مد نظرم؟
سؤال سوم:
آیا معقول تر و مشروع تر نیست که هزینه ی گزاف و غیر قابل هضم برگزاری همه پرسی را برای ترمیم و اصلاح طرح هایی مانند مسکن مهر یا بازسازی زیر ساخت ها استفاده کنید؟ اصلا بهتر نیست این هزینه را به مردم یارانه ای مضاعف دهید تا هدف افزایش سبد رای که همیشه دغدغه تان هم هست، تامین شود؟
سؤال چهارم:
آیا دولت متخصصان نباید راحت تر می توانست با نخبگان و خواص ارتباط برقرار کند و آیا نباید بهتر راه تعامل با قوای دیگر را می دانست تا نها بعد از بیست ماه از عمرش، دست به دامان روش هایی خاص مانند همه پرسی نشود؟
سؤال پنجم:
آیا بهتر نیست دولت نگاهش را نسبت به مملکت داری و کشورداری و سیاست ورزی و کنش گری تغییر دهد و به این باور برسد که اگر تمامی زمان، ظرفیت، اختیارات، وظایف، انرژی و دغدغه اش را متمرکز مسائل اصلی و مشکلات مبتلا به و اولویت دار کشور و مردم بکند و مانند دولت قبل، نیمی از زمانش را درگیر حواشی سازی و یا پاسخگویی به حواشی نکند؟
راستی! آقای رئیس جمهور! چطور است اگر دیگران هم برخی طرح ها و سیاست گزاری های جدید دولت تدبیر و امید را با همه پرسی به چالش بکشند؟ آیا قبول دارید که این فتح باب از جانب شما، خط ویژه ای مخصوص تردد فقط رئیس قوه ی مجریه نیست و دیگران هم علیه دولت ممکن است از آن استفاده کنند؟ مثلا اگر طرح نظر مردم درباره ی انصراف حداکثری آن ها از دریافت سهمشان از هدفمندی یارانه ها به همه پرسی گذاشته می شد، چه می شد؟!