پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : ۱- هوش زياد کسالتبار ميشود:
خيلي از شماها شايد دوست داشتيد که باهوش ترين دانشآموز دبيرستان در عرصه فيزيک و رياضي ميبوديد. اما هوش زياد واقعا کسالتبار ميشود. چون بعد از مدتي ديگر کسي از حل شدن سريع يک مسئله دشوار توسط شما، شگفتزده نميشود و شما ديگر رکوردي براي شکستن، دستکم در آن چارچوب محدود نداريد.
حتي شرايطي فراهم ميشود که اگر تصادفي يک مسئله را اشتباه تحليل کرديد، همه فکر ميکنند که اين شما هستيد که درست ميگوييد و کسي براي رفع يکنواختي هم شده، شما را به چالش نميکشد!
۲- هوش زياد مايه حسادت ميشود
حسادت چيزي که در همه ما وجود دارد، انکارش نکنيد! يعني جدا شما به يک آدم باهوشتر از خودتان حسادت نميکنيد! آيا دوست نداريد اشتباهش را پيدا کنيد يا نقطه ضعفي در او پيدا کنيد؟
متأسفانه آدمهاي باهوش هميشه سوژه براي دست انداخته شدن، به دست ديگران ميدهند. شيوه صحبت، طرز نگاه، طرز پوشش، اصطلاحات شسته رفته مورد استفادهشان
۳- تعامل با ديگران براي آدمهاي باهوش دشوار است
آدمهاي باهوش سرشار از ايدهاند، سريع فکر ميکنند و انتظار دارند ديگران پا به پاي آنها بيايند. بعضي از آنها روح حساسي دارند و آستانه رنجش آنها پايين است.
در عين حال بايد در نظر بگيريد که توانايي «خود را جاي ديگران گذاشتن» و از زاويه ديد آنها فکر کردن، چيزي نيست که همه ما داشته باشيم.
ما شايد بتوانيم فقر يا سختي زندگي يک آدم مصيبتديده را تصور کنيم، اما خيلي دشوار است که دنيا را از دريچه يک آدمها کمهوشتر از خود ببينيم.
براي ما بسيار سخت است که فصل مشترکي بين خودمان و يک آدم کمهوشتر از خود پيدا کنيم و با واژگاني که براي او قابل درک باشند، با او صحبت کنيم.
به همين خاطر است که ميتوان به جرأت گفت، اکثر آدمهاي باهوش تعامل ضعيفي با ديگران دارند و حرفهايشان توسط عامه مردم درک نميشوند.
۴- آدمهاي باهوش در سرگرم نگاه داشتن خود مشکل دارند
و اين يکي از معضلات بزرگ آدمهاي باهوش است. معمولا تصور ميشود که آدمهاي باهوش، درونگرا هستند. همان طور که در يک پزشک پيش از آن خواندهايد، درونگرايي داراي آن مفهوم منفياي نيست که زماني به ما القا ميشد. اما بايد دانست که خيلي وقتها آدمهاي باهوش واقعا درونگرا نيستند، بلکه آنها در يک جمع قادر به سرگرم نگاه داشتن خود نيستند.
آنها انتظار دارند که بتوانند با افرادي دمخور شوند که بتوانند سريع با آنها بده بستان فکري کنند. چگالي اطلاعاتي که آنها ميتوانند مبادله کنند، با ميزان اطلاعات ورودي متناسب نيست و از آنجا که نميخواهند يک آدم ديوانه به نظر برسند که در حال صحبت با خود است، ترجيح ميدهند، ترمز فکري کنند و هيچ نگويند!
آن دسته از آنها که مؤدب هستند، در اين هنگام به خاطر سکوت، آدمهاي خجالتي به نظر ميرسند که در صورتي که ممکن است در باطن آدمهاي بسيار پر شر و شوري باشند و آن دسته از آنهايي که زياد مأخود به حيا نيستند، آدمهاي جسور بيادب جلوه ميکنند.
۵- آدمهاي باهوش، نظرهاي متفاوتي دردسرساز دارند!
آدمهاي باهوش نميتوانند جلوي خودشان را بگيرند، ذهن آنها همواره در حال تفسير و تأويل پديدههاست و به نتايجي ميرسد که بيان آنها بيش از حد راديکال، تابوشکن و در مواردي خلاف عرف و اخلاقيات مسلم پذيرفتهشده است.
از آنجايي که آنها باهوشتر از آن هستند که براي «هيچ»، کار دست خود بدهند، ترجيح ميدهند که يک ديدگاه رسمي کسالتبار غيرواقعي و يک ديدگاه مخفي دروني داشته باشند.
۶- آدمهاي باهوش فکر ميکنند که ديگران ميتوانند اشارات ظريف و نکتهسنجيها آنها را درک کنند، اما …
آدمهاي باهوش گاه با خودشان فکر ميکنند که ميتوانند حرفهايشان را درقالب نقل قول شعر، حکايت و کليدواژههاي خاص بيان کنند، اما در کمال تعجب درمييابند که کمتر کسي پيدا ميشود که به نزديکي مفاهيم مورد نظر آنها نزديک شود.
۷- آدمهاي باهوش بد هم وجود دارند
و البته آدمهاي باهوش بد هم وجود دارند آنهايي که از تحقير کردن ديگران ابايي ندارند و گاهي بلايي سر شما ميآورند که شما چند روز بعد متوجهاش، ميشويد!
۸- آدمهاي باهوش احترام اندکي براي نظم موجود قائل هستند و مايل هستند تغيير ايجاد کنند
ممکن است انکار کنند، اما پيروي از ديوانسالاري و قوانين دست و پاگير براي آدمهاي باهوش کسلکننده و دست پا گير است. آنها دوست دارند، همه مراحل اضافي تشريفاتي را با زدن يک «چيت کد» رد کنند. آنها دوست دارند که تغيير ايجاد کنند و علاقه دارند که حس و حال آنها توسط ديگران درک شود.
۹- آدمهاي باهوش، در زندگي شخصي کمترين شباهت را به همسالان خود دارند
بله! ميزان اين ناهمنوايي تا به حدي است که خيليها دوست دارند به جاي نثار اصطلاحي مثل باهوش يا گيک، به اين دسته از افراد nerd بگويند. اما آنها را هر چيزي که صدا بزنيم، بايد بدانيم که آنها ميخواهند زندگي خودشان را داشته باشند و راه خودشان را بروند و بفهمي نفهمي، اصلا نظر جمع برايشان مهم نيست. کسي قادر به زنجير کشيدن آنها نيست، حتي اگر آنها را به اتاقي دربسته بيندازيد.
در عين حال آدمهاي باهوش، لزوما آدمهاي زرنگ نيستند، بسياري از آنها، آدمهاي کاسبکار و نان به نرخ روز خور هم نيستند، پس گاهي چشم باز ميکنند و ميبينند شايد کودن بودن، در عين عقل معاش، چيزي جذابتر براي آنها ميبود!
۱۰- آدمهاي باهوش داونگريد شده، آدمهاي به شدت ناکارآمدي هستند
ممکن است تصور کنيد که اگر آدمي را که قادر به رهبري و انديشهپردازي است، در کار کوچکي بگماريد، به خاطر هوش فوقالعادهاش، آن کار را به بهترين وجه انجام ميدهد.
اما متأسفانه آدم باهوش اصلا شبيه يک چيپ پردازشگر نيست که وادار به انجام عمليات پردازشي سبک باشد. به صورت متناقضي، آدمهاي باهوش در هنگام انجام اعمال ساده، به شدت کم ميآورند تا حدي که در مواردي غيرقابل پيشبيني ميشوند. ممکن است آنها تا مدتها بدون اشکال کار کنند، اما گاهي دچار اشتباهاتي بديهي ميشوند که درجه اعتماد ما به آنها را پايين ميآورد.
با کلامي شبيه به سعدي، همان طور که بورياباف در کارگاه حرير، مشکلزا ميشود، يک حريرباف در کارگاه بوريا هم چندان نيروي قابل اتکايي نخواهد بود!
منبع : يک پزشک