arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۱۶۹۲۲۶
تاریخ انتشار: ۴۶ : ۱۰ - ۰۶ تير ۱۳۹۳

شبهه ای که رهبری قبل از ترور برطرف کردند / بمب اصلی منفجر نشد

پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
تیرماه در روزشمار انقلاب اسلامی یکی از خون بارترین ماههاست که در آن زهر نفاق معاندین انقلاب اسلامی بر کام ملت ایران نشست و یاران وفاداری همچون بهشتی و یارانش را از دامن این انقلاب برچید. ماهی که در آن حکمت خدا بر ناکام ماندن نقشه شوم منافقین در آسیب زدن بر حضرت آیت الله خامنه ای بود تا این انقلاب پس از رحلت بنیانگذار خود به دست مسیحایی فرزند خلق امام خمینی (ره) 25 سال مقتدرانه و استوار بر عمود رهنمودهای رهبری تکیه زده و به پیش رود.

در حالی که چندی بیشتر از پیروزی انقلاب اسلامی ایران نمی گذشت، مبارزان انقلابی برای مقابله با طوفان بلایای نفاق و دورویی دشمنان این انقلاب مجاهدانه مبارزه و ایستادگی می کردند و اما هر روز چهره تازه ای از کارشکنی های داخلی و خارجی علیه این انقلاب نوپا صورت می گرفت. تا جایی که برای متوقف کردن حرکت انقلابی نابود کردن سران و چهره های اصلی مبارزات در دستور کار منافقین داخلی قرار گرفت.

6 تیر 1360 بود که ترور حضرت آیت الله خامنه ای در مسجد ابوذر تهران ناکام ماند و یک روز پس از آن در 7 تیر همان سال حزب جمهوری اسلامی هدف منافقین قرار گرفت.

به بهانه سالروز 6 تیر و اقدام به ترور رهبر انقلاب در مسجد ابوذر در گفتگویی صمیمی با حجت الاسلام رضا مطلبی به بررسی ابعاد این اقدام تروربستی پرداختیم.

حجت الاسلام مطلبی بیش از 29 سال مسئولیت امام جماعتی مسجد ابوذر در منطقه 17 تهران را بر عهده دارد. وی از مبارزان انقلابی و همراهان امام خمینی بوده و مدتی از عمر خود را در زندان های ساواک گذرانده است. حجت الاسلام مطلبی در 6 تیر 1360 به عنوان امام جماعت مسجد ابوذر میزبان حضرت آیت الله خامنه ای بوده است که در این روز حادثه تاریخی انفجار در این مسجد توسط منافقین به وقوع پیوست.

در ادامه مشروح این مصاحبه از نظرتان می گذرد.

 حاج آقا در مورد شروع فعالیت خود در مسجد ابوذر به عنوان امام جماعت مسجد توضیح دهید. چطور شد که به این مسجد آمدید.

از سال 1354 به عنوان امام جماعت در مسجد ابوذر مشغول شدم. اهالی این منطقه از بیت امام در قم درخواست امام جماعت کرده بودند من هم اعلام کرده بودم که اگر مسجدی در تهران امام جماعت بخواهد بنده حاضرم به آنجا بروم.

واسطه کار هم شهید محلاتی و امام جمارانی بودند که بنده را به این مسجد آوردند از آن سال به بعد بنده اینجا هستم. البته دو سال قبل از پیروزی انقلاب و در حدود سال 55 در مبارزات علیه شاه دستگیر و بازداشت شدم. من در تشکیلات مبارزاتی علیه شاه حضور داشتم .

برگزاری مراسم ختم آقا مصطفی خمینی در مسجد ابوذر

بهانه دستگیری من این بود که در سال 55 ختمی برای یادبود پسر امام ، شهید آقامصطفی خمینی در مسجد ابوذر برگزار کردیم همین مسئله عامل دستگیری بنده شد.

آن زمان در تهران فقط در دو نقطه یکی مسجد جامع بازار تهران و دیگری در مسجد ابوذر مراسم ختم برای آقامصطفی برگزار شد. من به خاطر حساسیت با امام بودن و مبارزات انقلابی قدام به برگزاری ختم برای آقامصطفی کردم. در تهران بزرگ فقط همین دو مراسم برای او گرفته شد. بازار تهران مرکزیت داشت که در آن مراسم یادبود گرفتند در مسجد ابوذر هم ابا اینکه دورترین و پائین ترین نقطه تهران بود به خاطر حساسیت نسبت به موضوع مبارزات انقلابی اعتقاد داشتم به دلیل همراه بودن با امام باید در این مسجد هم مراسم یادبودی برای آقامصطفی برگزار کنم.

آن زمان تلاش می کردیم که یبا تمام وجود شرایطی به وجود آوریم که بتوانیم اسم و نامی از امام ببریم. این ماجرا هم بهانه ای بود که برای پسر امام آن هم حاج آقامصطفی که خود انسان برجسته ای بود مراسم یادبود گرفته و نامی از امام ببریم.

برای این کار با روحانیون محل ملاقات کردم .دو شب تمام به در خانه علما و روحانیون منطقه رفتم تا ختم آقامصطفی را به نام علمای منطقه برگزار کنم چون این مسئله ارزشمند بود که علمای منطقه را به امام نسبت بدهیم. برای این کار 30 امضا از علمای منطقه گرفتم امضا خودم آخرین امضا بود که به بهانه همان بنده را دستگیر کردند.

ساواک قبض های سهم امام را در جیبم پیدا کرد

2 بعد از نصفه شب بود که در منزل خواب بودم ماموران ساواک به منزل ما ریختندو بنده را دستگیر کردند و به حدود سه سال زندان محکوم شدم . در جریان این دستگیر خانه و لباسهای بنده را گشتند و از آن چند قبض سهم امام پیدا کردند با وجود آنها معلوم بود که من با امام رفت و آمد دارم .

پرسیدند چرا ختم گرفتی؟ گفتم من ختم نگرفتم البته این شگرد ما بود که خودمان را خیلی سریع در برابر ساواک نباخته و مقاومت کنیم. از من سئوال کردند پس چرا در این مسجد مراسم ختم گرفتید؟ گفتم چون این مسجد در خیابان و مرکز منطقه است. پرسیدند اسمت را آخر از همه نوشته و امضا کردی معلوم است که تو بانی این ختم بوده ای، گفتم این طور نیست چون از همه کوچکتر و سبکتر هستم آخر از همه اسمم را نوشته و امضا کردم در بین علما رسم است کسانی که مهمتر هستند نامشان اول باشد، خودشان فهمیده بودند که آنها را بازی می دهم.

در این بازجویی ها از مبارزات و روابط من با امام با خبر شدند و بر همین مسئله تکیه کردند. گفتند اگر می گویی با امام رابطه نداری پس این قبض های سهم امام را از کجا آورده ای؟ به آنها گفتم من در این مسجد فقط نماز می خوانم. نمازخوان ها به من پول می دهند تا به امام بدهم. گفتند اگر با امام رابطه نداری چرا پول ها را به تو می دهند؟ گفتم پنجشنبه شب ها آقایی از قم به مسجد می آید و پول ها تحویل گرفته و میبرد تا به دست امام برساند. هیچ کدام از این صحبت ها مانع محکوم شدن من از سوی ساواک نشد و باعث شد که دو سال قبل از پیروزی انقلاب به زندان رفتم.

آزادی من از زندان با پیروزی انقلاب همزمان شد. بعد از آزادی دیگر قصد نداشتم به مسجد ابوذر برگشته و امام جماعت آنجا باشم اکثر ساکنین این منطقه ترک هستند و من زبان آنها را بلد نیستم شاید همین حالا فقط دو کلمه ترکی یاد گرفته باشم که البته این هم اشکال فنی بنده است.

من از مسجد ابوذر رفتم و پیش نماز دیگری به مسجد آمد، چند روزی در مسجد نماز خواند اما بعد از چند روز نمازگزاران به همراه امام جماعت جدید به منزل ما آمدند که بنده را به مسجد برگردانند. با اینکه روحیه و زبانم با این منطقه سازگار نبود ولی از آن به بعد وصیت کردم که تا آخر عمر در همین مسجد بمانم. در این مسجد کمتر شبی بوده که مراسم نداشته باشیم عمده کاری که در این مسجد کرده ام و هنوز هم ادامه دارد تفسیر کامل یک دوره قرآن است که یک سال و نیم قبل یک دور کامل تفسیر قرآن در این مسجد تمام شد.

آغاز این کار هم توسط مقام معظم رهبری و در حزب جمهوری بود. اوایل انقلاب حزب جمهوری تشکیل شد که سه بال داشت، شهید مظلوم بهشتی، آقای هاشمی و مقام معظم رهبری عمده کارهای حزب را رهبری انجام می دادند.

تفسیر قرآن در مسجد ابوذر از نصیحت مقام معظم رهبری در حزب جمهوری شروع شد

بعد از پیروزی انقلاب شاه را از کشور بیرون کرده بودیم اما برای اداره کشور و ساماندهی بخش های مختلف نیاز به یک تشکل داشتیم؛حزب جمهوری از سوی چهره هایی همچون شهید مظلوم آیت الله بهشتی تشکیل شد و به واسطه همین حزب و افراد آن، انتخابات های ریاست جمهوری، مجلس و همه امور در کشور ساماندهی شد، این تشکل بود که کار را راه انداخت.

هر هفته در حزب جلسه تشکیل می شد و علما در آنجا جمع می شدند. خاطرم هست یک شب مقام معظم رهبری برای علما و روحانیون صحبت می کردند. تقریبا حدود 500 تا 600 روحانی جمع شده بودند که ایشان به علما و روحانیون و طلبه ها نصیحت کردند و فرمودند: مشکل اصلی مساجد ما این است که مروری بر قرآن برای مردم نداریم. نمی دانم این حرف که از زبان ایشان خارج شد از چه دلی بود که بردل من نشست و بنده را جذب کرد. وقتی به مسجد برگشتم تصمیم گرفتم هر هفته 4 شب در مسجد روی قرآن و محتوای آن کار کنم.

ماه رمضان هم یک ماه کامل را برای بررسی محتوای قرآن اختصاص می دهم. نتیجه آن هم این شد که قرآن را در حد و اندازه خودم برای مستمع این مسجد که نه عالم هستند و نه طلبه بلکه نمازگزاران عادی هستند تفسیر کنم.

 چطور شد که ایشان از بین این همه مسجد، مسجد ابوذر را برای سخنرانی انتخاب کردند؟

آمدن مقام معظم رهبری به این مسجد درایت، بیداری و بصیرت شخص ایشان را نشان می داد. آن زمان مقام معظم رهبری نماینده مجلس بودند و هنوز این مقاماتی که امروز دارند، وجود نداشت.

کشور را توطئه و شایعه گرفته بود، به طوری که اگر درب هر خانه باز می شد و 5 نفر در آن خانه دور هم نشسته بودند، نقل مجلس آنها شایعه سازی بود. عده ای در خارج و عده ای در داخل کشور این شایعات را می‌ساختند و داخل خیابان و بین مردم می چرخاندند.

شایعات پشت سر شهید بهشتی و آیت الله خامنه ای بود

از جمله شایعه‌سازی‌ها پشت‌سر شخص شهید بهشتی و مقام معظم رهبری بود. در حقیقت شایعات پشت سر سران حرکت ها که در مبارزات انقلابی جنب و جوش هایی داشتند، گفته می‌شد.

این بیداری رهبری بود که فکر کردند باید بین مردم رفته و پاسخ شایعات را بدهند. در مجلس نمی توان کاری از پیش برد، آن هم حضور در بین مردم در جنوب تهران شمال تهران که همه پولدار و سرشان گرم درهم و دینارشان است پس بهترین کار این بود که در بین مردم به شبهات پاسخ داده می شد.

تا آن زمان چند هفته ای مقام معظم رهبری در خیابان ری و در مدرسه حاج ابوالفتح جلسه سخنرانی در روزهای شنبه برگزار کرده بودند. در آن جلسات شایعات و افتراهایی که بین مردم مطرح می شد را برطرف کرده و مردم را ارشاد، راهنمایی و هدایت می کردند تا ملت آگاه شوند.

چند جلسه ای از برگزاری نشست های مدرسه حاج ابوالفتح گذشته بود که یکی از اعضای حزب جمهوری با من تماس گرفت و گفت تشکیلات حزب تصمیم گرفته که اگر اجازه دهید آیت الله خامنه ای به مسجد ابوذر آمده و در آن جا سخنرانی کند.

گفتم، من استقبال می کنم و برای این کار آغوش خود را باز می کنم. در تهران به این بزرگی مقام معظم رهبری مسجد ابوذر را انتخاب کردند که نشان می داد این مسجد نام و نشان، جمعیت و برو بیایی دارد که می تواند سر و صدا کند.خاطرم هست آن زمان هنوز بخش وسیعی از این منطقه خاکی بود، اما با این حال مسجد ابوذر بسیار مهم و تاثیرگذار بود.

وقتی از اعضای حزب جمهوری شنیدیم که مقام معظم رهبری به مسجد ابوذر می آید، مسجد را آراسته و آماده کردیم. آن زمان مردم تشنه بودند وقتی یک مسئول، جایی سخنرانی می کرد، شاید صدها ضبط صوت برای ضبط صحبت های او روشن می شد. به ابتکار خودم گفتم تابلویی در میدان ابوذر نصب کنند و پریزهای متعددی روی آن جاسازی کنند تا هر کس می خواهد ضبط صوت برای ضبط صحبت های مقام معظم رهبری بگذارد، ضبط را داخل مسجد نیاورده و بیرون از مسجد به این پریزها وصل کند. دلیل آن هم این بود که ضبط ها وقتی روی تریبون قرار می گرفت سر و صدا می کرد و تریبون شلوغ می شد.

انتشار خبر سخنرانی در روزنامه جمهوری / لغو حضور آیت الله خامنه ای در مسجد ابوذر به دلیل استیضاح بنی صدر

روز شنبه، روزی بود که قرار شد مقام معظم رهبری به مسجد ابوذر بیاید. قبل از آن روزنامه جمهوری خبر این حضور را چاپ کرده بود. خودمان هم در سطح منطقه تبلیغات کرده بودیم، البته دهان به دهان از طرف مردم نیز این خبر پیچیده بود. نزدیک ظهر روز شنبه یک هفته قبل از 6 تیر بود که جمعیت در مسجد، میدان و خیابان ابوذر پر شده بود. نزدیک ظهر بود که به یکی از دکان های اطراف مسجد زنگ زدند و گفتند ایشان امروز به مسجد ابوذر نمی‌آید، چون امروز، روز استیضاح بنی‌صدر در مجلس است. آیت الله خامنه ای فرموده‌اند من باید حتما در مجلس باشم. ما هم که بغض از بنی صدر گلویمان را گرفته بود، از این بابت خوشحال شدیم، گفتیم شاید این لکه ننگ از کشور برداشته شود، با اینکه خیلی برای حضور مقام معظم رهبری زحمت کشیده و عرق ریخته بودیم، اما گفتیم عیبی ندارد، خوشحال بودیم که بنی‌صدر برداشته می شود.

خودم فکر کردم که آقا شاید دیگر به مسجد ابوذر نیاید، چون ممکن است برای هفته بعد جای دیگری وعده کرده و یا اصلا حضور نداشته باشند، اما آخر همان هفته روزنامه جمهوری باز هم نوشت که شنبه 6 تیر حضرت آیت‌الله خامنه ای به مسجد ابوذر می روند. هفته دوم یک ساعت به ظهر مانده بود که ایشان به مسجد آمدند و از در روبروی مسجد که به خیابان اصلی باز می شود، وارد مسجد شده و در همان گوشه ورودی مسجد نشستند. 7 تا 8 نفر از هم‌زندانی‌ها و هم‌مبارزان انقلابی هم برای شنیدن سخنرانی ایشان به مسجد آمدند که حدود سه ربع در حلقه ای که در گوشه مسجد تشکیل داده بودند دور هم نشسته و درباره مسائل روز صحبت کردند.

اذان ظهر که گفته شد، وقت نماز شد. ما از ایشان خواستیم تا نماز را اقامه کنند. بین دو نماز بود که ایشان صحبت می کردند. وقتی نماز اول را خواندیم، پشت تریبونی که از قبل آن را آماده کرده بودیم، ایستاده و شروع به صحبت کردند.

شبهه ای که مقام معظم رهبری قبل از انفجار در مسجد ابوذر برطرف کرد / تا این لحظه دختری ندارم

خلاصه صحبت های ایشان درباره این بود که آنچه به اسلام ضربه زده، شایعات غلط و توطئه ها بوده است. ایشان چند جمله ای از حضرت علی(ع) گفتند که «امیرالمومنین(ع) دومین انسان روی زمین است، اما در زمان حیات ایشان کار به جایی رسید که بالای منبر به ایشان فحش می دادند. الان هم همینطور است، چون به دنبال شایعه‌سازی افتادند مثلا شایعه کردند که فلانی یعنی خود من، دخترم را به پسر آقای موسوی‌اردبیلی داده‌ام ولله که من تا این لحظه دختر ندارم». چند جمله ای از این دروغ ها گفتند و مسجد که پر از جمعیت بود، در حال شنیدن صحبت های ایشان بودند.

من جلوی جمعیت بودم و مقام معظم رهبری پشت تریبون ایستاده بود که یکدفعه دیدم سیاهی پشت سرم است. برگشتم و دیدم یک آقای قدبلندی یک ضبط صوت در دستش است صف های جمعیت را شکسته و جلو می آید، ما بیرون از مسجد تابلو گذاشته بودند که ضبط ها را بیرون بگذارند. با این حال اگر حتی کسی از آن نامرد سوال می کرد که چرا ضبط صوت را داخل مسجد می بری، حتما می گفت ضبط من از بیرون مسجد صدا را ضبط نمی کند.

سیستم حفاظتی نداشتیم / فقط یک راننده همراه آیت الله خامنه ای بود

آن زمان هیچ سیستم بازرسی وجود نداشت. اولین شیشه ای که شکست در مسجد ابوذر و بعد از آن انفجار حزب جمهوری بود، تا آن زمان امنیت، تفتیش و گشتن وجود نداشت، حتی آقایان، محافظ نداشتند، فقط یک راننده داشتند. ممکن بود یک نفر هم همراهشان باشد، اما اینگونه نبود که محافظ مسلح داشته باشد، چون آن زمان این ترس و وحشت ها وجود نداشت.

ضبط صوت را جوری روی تریبون گذاشته بود که به سمت چپ سخنران باشد تا به قلب مقام معظم رهبری اصابت کرده و درجا ایشان را شهید کند. نه من و نه حتی همراهان ایشان هم نگفتند که این مرد چرا ضبط صوت را روی تریبون می گذارد. ضبط را روی تریبون گذاشت و برگشت. طولی نکشید که بلندگو شروع به سوت کشیدن کرد. باز هم فکر ما به این حرف ها نرفت. آنجا بود که مقام معظم رهبری فرمودند «بلندگو را درست کنید».

معمولا اینگونه است که وقتی گوینده پشت تریبون قرار می گیرد، صدای خود را با بلندگو تنظیم می کند. اگر صدا بلند باشد مقداری از بلندگو فاصله می گیرد، اگر کم باشد خود را به جلو می کشند. به هر حال مقداری خود را جابجا می‌کنند که این هم حکمت خدا بوذ. ضبط را طوری گذاشته بود که به قلب ایشان اصابت و درجا شهید کند. مقام معظم رهبری برای تنظیم صدا، مقداری خودشان را به سمت چپ جابجا کردند. شاید آن زمان حواسمان به این حرکت نبود، اما بعدها متوجه حکمت خدا شدیم. همین جابه جایی اندک ایشان باعث شد تیر به دست راستشان خورده و قلبشان در امان بماند.

به ناگاه صدای عجیبی در مسجد پیچید که گوش ها را کر می کرد. سرم را که بلند کردم، دیدم مقام معظم رهبری همانطور که ایستاده اند به سمت چپ و به پهلو روی زمین افتادند. شیون و گریه از طرف مردم بلند شد.

آن لحظه بود که فهمیدیم که ایشان را ترور کردند، اما باز فکر نمی‌کردیم که بمب در ضبط صوت بوده باشد. من فکر می‌کردم از سمت خواهران که در طبقه بالا نشسته بودند، شلیک شده یا از سمت خانه های روبروی مسجد به ایشان شلیک کردند، چون آن زمان جلوی مسجد حیاط بود و به خیابان باز می شد.

 بعد از انفجار چطور و با چه وسیله ای ایشان را به بیمارستان منتقل کردید؟

بعد از انفجار، خیلی سریع و به طور ضربتی خود مردم و کسانی که همراه مقام معظم رهبری بودند ایشان را بلند کرده، سوار ماشینی ایشان را به مسجد ما آورده بود کردند و به دوراهی قپان رساندند و از آنجا به یک درمانگاه دیگر که در مسیر راه بود، بردند، اما هر دوی این درمانگاه ها بخاطر خونریزی شدید گفته بودند که رسیدگی به آن کار ما نیست. بلافاصله از آنجا ایشان را به بیمارستان بهارلو بردند.

گفتند عرضه نداشتی چرا ایشان را دعوت کردی

اما من بهت زده بودم، چون مصیبت برای من بود. همان لحظه یک نفر فریاد زد که بیایید این ضبط را ببینید. نگاه به ضبط کردم، دیدم ضبط صوت مانند یک کتاب باز شده و درون آن در چند نقطه با ماژیک نوشته شده بود، که عبارت تقریبا این بود «اولین برخورد فرقان است». آن زمان این ماجرا را به گروه فرقان نسبت دادند. گروه فرقان در آن زمان خیلی فعال بود و در کنار مجاهدین کار می کرد، اما درحقیقت منافقین بودند که این عملیات را انجام دادند. گفته می شد اصل بمبی که داخل ضبط صوت کار گذاشته بودند، منفجر نشده که اگر منفجر می شد تمام مسجد را نابود می کرد. فقط یک بخش از آن منفجر شده و به دست مقام معظم رهبری اصابت کرده بود. از بدن ایشان هم بیرون رفته و دیوار پشت سرشان را چند سانت سوراخ کرده بود ما چندین سال بعد از آن این قسمت دیوار را دست نخورده نگه داشتیم. تریبون و آن ضبط صوت را هم داخل یک محفض در محل انفجار نگهداری می کنیم.

بلافاصله خودم را به بیمارستان بهارلو رساندم. این حکمت خدا بود، که بیمارستان بهارلو نزدیک محل حادثه باشد، بیمارستان بهارلو، از نظر اسم و رسم چندان پیشرفته نبود، اما به این منطقه نزدیک بود. بسیاری از پزشکان معروف و مشهور آن زمان در بهارلو کار می کردند. ایشان را معاینه کرده و مراحل ابتدایی درمانی انجام شد. بعد از آن هم مقام معظم رهبری را به بیمارستان شهید رجایی منتقل کردند.

وقتی وارد بیمارستان بهارلو شدم، بیمارستان به شدت شلوغ بود چون خبر این انفجار منتشر شده و نمایندگان، وزرا و همه مسئولین خود را به آنجا رسانده بودند خاطرم هست نماینده وقت نجف آباد که چندین سال هم به عنوان سفیر در امارات و عربستان فعالیت کرده است، وقتی من را دید گفت تو که عرضه نداری مجلس را اداره کنی، چرا ایشان را دعوت کردی؟ من هم گفتم اگر شما بودید مگر عرضه داشتید. البته خیلی ها به شوخی می‌گفتند که باید اول امنیت را برقرار می کردی بعد مراسم می گرفتی، اما در حقیقت آن زمان هنوز این صحبت ها مطرح نبود. فردای آن شب بود که ماجرای حزب جمهوری اتفاق افتاد. بعدها هم حفاظت، امنیت و تفتیش هم ایجاد شد.

مقام معظم رهبری مسجد ابوذر را مسجد خودشان نامیدند

خاطرم هست زمانی که در سازمان تبلیغات بودم، معاونین سازمان تبلیغات با مقام معظم رهبری دیدار داشتند. آن زمان ایشان رئیس جمهور بودند. آیت‌الله جنتی افراد حاضر در جمع را معرفی کردند. وقتی به من رسیدند آقا در واکنش به معرفی بنده از سوی آیت الله جنتی فرمودند «امام جماعت مسجد خودمان هستند دیگر»، بعد از آن هم چندین بار گروه سرود مسجد ابوذر به دیدار ایشان رفته و سرود خواندند که باز ایشان از مسجد ابوذر به عنوان «مسجد خودمان» نام بردند.

بعد از بهبودی مقام معظم رهبری، ایشان فرمودند در اولین برنامه به مسجد ابوذر و بین مردم آن می‌آیم، اما بعد از آن دیگر گروه محافظین و امنیت ایشان اجازه ندادند که ایشان به اینجا بیایند. البته یکبار برای رأی دادن در انتخابات ایشان به مسجد ابوذر آمدند.

 بازخورد این اتفاق در کشور چه بود و چه دستاوردی به دنبال داشت؟

دستاورد این قضیه این شد که ما از خواب بیدار شدیم که در خطر شدید هستیم. جهان و جهانیان می‌خواستند با انقلاب مبارزه کنند و قصد داشتند در ابتدای کار سران این انقلاب را نابود کنند. مردم و مسئولان بیدار شده و محافظ و امنیت گذاشته شد حزب جمهوری و انفجار در مسجد ابوذر همه را بیدار کرد. بعد از آن در این مسجد همیشه چهره های مختلف از مقامات و مسئولان حضور داشتند. حتی رئیس جمهور فعلی آقای روحانی هم چندین دهه در این مسجد سخنرانی کردند، اگرچه بعضی ها می گفتند اینجا دور است، اما با این حال برای سخنرانی بسیاری از مقامات را به این مسجد دعوت کردیم که آمده و در بین جمعیت مسجد ابوذر سخنرانی کردند.

منبع: مهر
نظرات بینندگان