پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : خسرو معتضد: یكي از بندگان خدا كه براي پستي مهم برگزيده شده بود و قرار بود طريقت عابدانه و زاهدانه پيش بگيرد و كار كند و رونق و آباداني براي مردم بياورد، تو زرد از كار در آمد و بعد از اين كه مال و ثروتي به هم زد آن هم از راه نادرست و با بند و بست، رفت به سرزمين انگليس و همسايه ملكه و اعوان و انصارش شد.
اين گونه آدم ها به جاي اين كه شكر خدا را به جا بياورند و آن ثروت بادآورده را كه در خواب هم نمي ديدند در همين سرزمين به كار بيندازند و شكرگزار مردمي باشند كه به آن ها چنين بخشندگي هايي كرده اند حالا لندن نشين شده اند. من 34 سال پيش حدود يك ماه در لندن زندگي كرده ام و كارم يك كار مطالعاتي و تحقيقاتي بود، ولي دلم براي ايران تنگ مي شد و روزي يك بار با هزينه شخصي به تهران تلفن مي كردم و چون هواي لندن اغلب باراني و ابري است، خدا خدا مي كردم به تهران بازگردم و از آفتاب گرم و دلنشين و هواي مطبوع ايران برخوردار شوم.
نمي دانم اين ميلياردرهاي سابقاً آفتاب نشين چه دل سنگي دارند كه وقتي به لندن مي روند كنگر مي خورند و لنگر ابدي مي اندازند. مي گويند 60 سال پيش يكي از منتظرالوزاره هاي آن زمان سفري به لندن كرد و به محض اين كه پايش به كنار رود «تيمس» رسيد، زانو زده شلوار شيك و نو و اشرافي اش را خاك آلود كرد و كف دستش را در آب آن رودخانه كثيف كه آلوده به روغن و نفت و مازوت كشتي هاست فرو كرد و به دهان برد و گفت: حالا ديگر خيالم راحت است كه بزودي به مقام وزارت خواهم رسيد، زيرا شنيده ام هركس اين آب سحرآميز را بنوشد به پست و مقام دايمي خواهد رسيد.
اين لندن جاي خوب و خوش عاقبتي براي ايراني ها نيست. وثوق الدوله جانش را براي انگليسي ها داد. وقتي قرارداد 1919 نگرفت اول خود انگليسي ها بي آبرويش كردند و 90 سال است بي آبرو مانده است. از حسن تقي زاده با آن سواد و تسلط بر 6 زبان كه كشته و مرده انگليسي ها بود، چون آلت دست آن ها شده و قرارداد نفتي 1933 را امضا كرده بود هنوز به نام «آلت فعل» ياد مي شود. نامي كه خودش در مجلس پانزدهم برخود نهاد. هژير جانش را براي انگليسي ها داد و از 300 هزار ليره اي كه در كرديت بانك لندن محض روز مبادا ذخيره كرده بود فقط 10 درصدش را به خانواده اش دادند و بقيه را به عنوان ماليات بر ارث برداشتند.
اين گوينده هاي راديو و تلويزيون بي بي سي كه اين روزها خيلي براي دولت انگليس سينه مي زنند زياد خوشحال نباشند، اين ها تا به اين خانم ها و آقايان احتياج دارند به به و چه چه شان مي كنند و به محض رفع احتياج دورشان مي اندازند. در اسناد ركورد افيس واقع در خيابان «چنسلري لاين» 100 سند مربوط به سالهاي جنگ جهاني دوم و جنبش ملي كردن صنعت نفت نگهداري مي شود كه به طور صريح نشان مي دهد بي بي سي مجري خواستها و دستورهاي وزارت خارجه بريتانياست. مثلاً زماني كه قرار بود رضاشاه را بردارند به خانم كاترين لمبتون وابسته مطبوعاتي سفارت در تهران دستور دادند از تهران تفسير بنويسد كه رضاشاه صيفي كاري در اطراف تهران داشته و ميوه ها و سبزيجات خود را به بازار تره بار تهران مي فرستاده و مانع فروش محصولات كشاورزان مي شده يا مي خواسته عمارات اطراف خيابان شاهرضا (انقلاب كنوني) را به قيمت ارزان براي اداره املاك خود به زور بخرد يا كافه شهرداري را تصاحب كند.
در سال 1330 زمان ملي شدن صنعت نفت تمام دستورهاي وزارت خارجه انگليس به بي بي سي در همان اتاق اسناد موجود است. من گاهي تفسيرها و مصاحبه هاي بي بي سي را مي بينم و تعجب مي كنم چطور دولت نمي خواهد مردم آن ها را ببينند؟ بگذاريد ببينند چرا كه زود معلوم مي شود بي طرف نيستند، دشمن ديرينه ايران هستند و در اين آرزو مي سوزند كه ايران ويران شود، مردم به جان هم بيفتند و مثل عراق و افغانستان هر روز بمب بتركد و اين ها فيلم بگيرند و جايزه عكس و فيلم دريافت كنند.
چند روز پيش صبا نامي كه گويا مدير بخش فارسي بي بي سي است، اين را كه علامت مرموز كودتاي 28مرداد در ساعت 24يكي از شب ها از راديو بي بي سي داده شده است؛ با قيافه حق به جانب مي گفت در آن زمان بي بي سي بخش فارسي كه نيمه شب برنامه نداشته است كه گوينده بگويد اينجا لندن ساعت 24و دقيقاً 24 باشد. اين آقا كه خيلي خودش را زرنگ مي داند خيال مي كند مردم ايران صغير و بچه اند. در كدام سند و مدركي گفته شده در بخش فارسي گوينده اي آمده گفته اينجا لندن است ساعت 24 و دقيقاً 24 گويا. اين علامتي بوده است كه شاه متوجه شود كرميت روزولت، حامل پيام متفقين چرچيل و آيزنهاور است. در بخش انگليسي بوده اما اين آقا يك موضوع را مي گيرد و خود را به كوچه علي چپ مي زند. مردم عاقل و فهميده، دست اين بنگاه سخن پراكني را خوانده اند. من به گويندگان و نويسندگان بي بي سي بخش فارسي توصيه مي كنم مانند ابوالقاسم طاهري كه رفت و درس خواند و براي خود عاقبتي نيك يافت دل به اشتغال دايمي در بي بي سي خوش نكنند كه اين شبكه سيه كاسه است و مهمان را در عاقبت مي كشد. يكي از اين مجريان بي بي سي كه پس از سالها خدمت بيرونش كرده بودند سال 57 دنبال راه انداختن يك پمپ بنزين بود كه كارش نگرفت. همه او را مي شناسند. حالا اين آقايان هم ساعات بيكاري شان را بروند درس بخوانند، حداقل ديپلم و ليسانسي بگيرند كه شغل آبرومندي در همان كشور دست و پا كنند.