پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
خاله فریده پارک ملت شهر ما(مشهد )، همو که 30 سال گچ تخته سیاه خورد تا الفبای زندگی و عشق ورزیدن را به بچه های شش ساله یاد دهد، امروز مادر کلاغ ها، گربه ها، مرغابی ها و ماهی هاست تا محبت ورزیدن به حیوانات را به بزرگترها بیاموزد.
به گزارش ایرنا، بانوی سالخورده ای که او را خاله فریده صدا می زنند، در گرمای تابستان و سرمای زمستان هر روز شش و نیم صبح در حالی که ساک سورمه ایش را پر از غذا می کند به پارک بزرگ شهر ما می آید و کلاغ ها و گربه ها را برای خوردن غذا صدا می زند.
اهالی پارک شهر ما از رفتگر گرفته تا ورزشکار، زن و مرد، همه خاله فریده را می شناسند، به گفته آنان صدای دلنوازش در حالی که با فریاد زدن اسامی مختلف، حیوانات را به سمت خود فرا می خواند، به جزء لاینفکی از پارک مبدل شده است و برای همه صدایی آشناست.
چهره گشاده و خندانش هنگامی که به رفتگران زن و مرد در پارک، خدا قوت می گوید یا به ورزشکاران درود همراه با آرزوی سلامتی و شادی می فرستد، در ذهن تمام کسانی که به پارک شهر می آیند، ماندگار شده است.
هنگامی که برای نخستین بار او را ملاقات کردم، در بخشی از پارک ملت ایستاده بود و اطراف را می نگریست، همین که خواستم به سمش بروم ناگهان سرش را به سوی آسمان گرفت و با تمام نیرویی که داشت، کلمه ˈزیباˈ را فریاد زد و به یکباره ده ها کلاغ غار غار کنان از گوشه و کنار پارک به سمت وی پرواز کردند و در اطرافش بر زمین نشستند تا مادر مهربانشان به آنها غذا دهد.
خاله فریده در میان ده ها کلاغ پرسیاه نشست و از ساکش ضایعات مرغ را به سمت آنان پرتاب کرد، وقتی پرندگان کاملا سیر شدند، از آنان جدا شد و به سمت دیگر رفت و دوباره شنیدم که چند بار اسامی ˈمخملˈ و ˈشازده پسرˈ را بر زبان آورد.
دو گربه پشمالو که یکی سیاه و دیگری کرم قهوه ای بود دوان دوان خود را به خاله فریده رساندند و برای اینکه این پیرزن دوست داشتنی نوازششان کند خودشان را به پاهای وی می مالیدند، چند دقیقه بعد 10 تا 15 گربه دیگر نیز به کنارش آمدند و میو میو کنان حضور خود را اعلام کردند.
خاله فریده ابتدا مخمل و شازده پسر را نوازش کرد، بعد با صدا زدن ˈسپیدهˈ و ˈبابکˈ که انگار اسامی دو تا از دیگر گربه ها بود، آنها به نزد خود فراخواند و وقتی تمام گربه ها اطرافش جمع شدند، از داخل نایلونش گوشت های مرغ را به سمتشان پرتاب کرد.
به نزدش رفتم و سلام کردم، با روی باز از من استقبال کرد و خواسته ام را مبنی بر انجام مصاحبه پذیرفت و درباره خودش شروع به صحبت کرد.
او گفت: ˈفریده پسیان ˈ هستم که 65 سال دارم، متاهل و دارای چهار بچه و تعدادی نوه هستم. به حیوانات عشق می ورزم، در پارک ملت همه من را می شناسند و خاله فریده صدایم می کنند.
وی اظهار داشت: اصالتا ترک تبریز و از نوادگان کلنل ˈمحمد تقی خان پسیانˈ، نخستین هوانورد ایران هستم که اکنون قبرش در باغ نادری مشهد می باشد، البته در بجنورد متولد شدم و در آنجا تحصیل کردم و پس از ازدواج به مشهد آمدم.
وی بیان کرد: 30 سال معلم کلاس اول ابتدایی بودم و به آموزش و پرورش مشهد خدمت کردم، پس از بازنشستگی به مطالعه رو آوردم و تاکنون صدها کتاب شعر و داستان خوانده ام.
او درباره چگونگی آشنایی خود با حیوانات گفت: 15 سال قبل که عضو کتابخانه باهنر پارک ملت شده بودم، یک روز زمستانی در حالی که زمین ها پوشیده از برف بود، هنگام بازگشت از کتابخانه کلاغ ها را دیدم که در بین فضولات اسب ها در پیست اسب سواری که اکنون پارک بانوان شده است، مشغول جستجو برای غذا بودند.
وی افزود: بعد از دیدن کلاغ ها که دنبال غذا می گشتند تصمیم گرفتم در روزهایی که به پارک می آیم برای آنها نان خشک بیاورم، همین کار را هم کردم و برای نخستین بار که نان خشک را روی برف ها برای کلاغ ها ریختم آنان استقبال کردند و به نزدم آمدند و شروع به خوردن نان ها کردند.
وی بیان کرد: بعد از این ماجرا، غذا آوردن برای کلاغ ها عادتم شد، این پرندگان به من عشق می ورزیدند و من با تمام وجود محبتشان را حس می کردم و آنها را عادت داده بودم که تا کلمه ˈزیباˈ را به زبان بیاورم برای خوردن غذا به نزدم بیایند و این کلمه پیوند من با کلاغ ها را همیشگی کرد.
او ادامه داد: یک روز که به کلاغ ها غذا می دادم، یک گربه ماده پشمالو نیز در بین آنها ظاهر شد و غذا خواست و پس از خوردن غذا، به سمت کتابخانه گریخت.
وی بیان کرد: آن گربه بچه هایش را داخل کتابخانه گذاشته بود و به آنها شیر می داد؛ یک روز دیدم گربه بی تابی می کند و وقتی آن را دنبال کردم دیدم در کتابخانه بسته شده و او نتوانسته به نزد بچه هایش برود و به آنها غذا دهد، کمکش کردم و او توانست بچه هایش را دوباره ببیند.
او اظهار داشت: سه سال بعد آن گربه مرد و پس از آن هر روز من به سراغ بچه هایش در پارک می رفتم و به آنها غذا می دادم و اگر مریض بودند تیمارشان می کردم.
وی گفت: ˈسپیده، سیامک، شازده پسر، مخمل، ارغوان و ..ˈ اکنون همه نوه و نتیجه های آن گربه در پارک ملت هستند که هر روز به آنها غذا می دهم، از برخی شاگردانم که اکنون دامپزشک شده اند، کمک گرفتم تا به گربه ها واکسن بزنند و مانع بیمار شدنشان بشود.
او بیان کرد: گربه ها انس و الفتی زیادی با من دارند و هر روز در تمام مدتی که در پارک هستم همراهیم می کنند، اگر مریض باشند تیمارشان می کنم و اگر مشکلی داشته باشند در جهت رفع آن برمی آیم.
وی اظهار داشت: من ماهی ها و مرغابی های این پارک را نیز دوست دارم، وقتی از کنار حوض های پارک عبور می کنم و ماهی ها را صدا می زنم، آنها بر روی سطح آب می آیند و غذا می خورند، مرغابی ها پشت سر من صف می بندند و همراهم حرکت می کنند تا برای آنها غذا بریزم.
او بیان کرد: من 30 سال برای تعلیم و تربیت دانش آموزان به کشور خدمت کردم و پس از بازنشستگی تصمیم گرفتم 30 سال دیگر نیز به حیوانات خدمت کنم که تا الان 15 سال از آن موقع گذشته است.
وی اظهار داشت: محبتم به حیوانات و تیمار آنها باعث شده است که افراد دیگر نیز آموزش ببینند و سعی کنند محبت بیشتری نسبت به حیوانات داشته باشند، به طوری که برخی اوقات بانوانی به پارک می آیند و برای گربه ها غذا می آورند.
او گفت: اسامی که برای گربه ها انتخاب کردم درخواست دوستانم در پارک بوده است، برخی اوقات بانوان از من می خواهند برای نوه هایشان گربه ای در نظر بگیرم و به آنها بدهم و من با کمال میل از بین گربه هایی که تربیت کرده ام تعدادی را انتخاب و به آنها تقدیم می کنم.
وی اظهار داشت: هفته ای یکبار به خیابان استقلال مشهد می روم و ضایعات مرغ را کیلویی هزار تومان برای کلاغ ها می خرم، برای گربه ها بال و پای مرغ می خرم، می پزم و به آنها می دهم و هفته ای یکبار برای اینکه گربه ها موریزی نداشته باشند، استانبولی درست می کنم و به آنها می دهم.
وی گفت: شوهرم مشوق اصلی من در غذا دادن و تیمار کردن حیوانات است، زمانی چندین پرنده از جمله مرغ عشق، مینا، طوطی و قرقی را در خانه نگهداری می کردم اما به دلیل به دنیا آمدن نوه ام و حساسیت والدینش نسبت به احتمال بیمار شدن بچه، همه پرندگان را آزاد کردم.
وی در پاسخ به سووال من مبنی بر اینکه توصیه اش درباره اذیت شدن حیوانات بویژه گربه ها در کوچه ها و خیابانهای شهر و پایمال شدن حقوقشان چیست، گفت: متاسفانه امروزه ما در شهرمان برای انسانها مکان رفاهی ندارم که از بچه های یتیم پرستاری کنیم چه رسد به حیوانات.
او افزود: در همین پارک ملت کودکانی هستند که پدر و مادرشان در زندان بسر می برند و به ناچار روزها گدایی می کنند و شبها در پارک می خوابند.
وی بیان کرد: برخی خانواده ها هستند که از شهرستان برای پیدا کردن شغل به مشهد آمده بودند و برای اینکه جا و مکان نداشتند، در داخل خودرویشان در پارک می خوابیدند.
او اظهار داشت: اینقدر در جامعه امروز ما افراد نیازمند کمک وجود دارند که دیگر کسی به فکر گربه ها و پرندگان نیست.
این بانوی سالخورده حیوان دوست گفت: من اگر 65 سال زندگی کردم یک سال را 65 سال تکرار نکردم بلکه 65 سال زندگی مفید داشتم، عاشق شعر و پروین اعتصامی هستم و شعرهای بیشتر شاعران بنام کشورمان را حفظ کرده ام و بارها در محافل مربوط به شعر و شاعری شرکت کرده ام.
وی افزود: من معلم هستم، دیروز آموزگار کودکان و امروز مادر حیوانات و به کار خود افتخار می کنم.
خاله فریده شعری را که در وصف احوال خود سروده، قرائت کرد.
گذشت عمر گرامی به پای میز و کتاب
نشد خسته دل و دیده ام نرفت به خواب
بهار عمر سپری شد، شکوفه پروردم
همیشه فکر بهاران دیگران کردم
به پای بوته گل خار را پذیرفتم
بهار را به خزان بردم و چنین گفتم
تمام هستی خود را به باغ بخشیدم
زخار بوته گل هرگز نرنجیدم
من آن همیشه صبورم که خسته جان نشدم
من آن مجاهد علمم که بی نشان نشدم
حال که سالهای عمر بی کرانه شده
نهال نورس دیروز پرجوانه شده
خدای را ز کرامت سپاس می گویم
که در کنار قلم راه انبیا می جویم
کجاست آنکه بداند ما چه ها کردیم
همیشه خنده خود را به باغ آوردیم
کجاست آنکه به این باغبان بها بدهد
بهانه کم کند و جلوه ای به ما بدهد
بهای عمر گرامی از خدا طلبیم
درود و خسته نباشید از شما طلبیم