شب را زنانه بود، بعد از شام آتشبازی که از کمپانی خریده بودم، عکاسباشی جلو عمارت در کرد. بعد انیسالدوله [و] تاجالدوله [را] پول دادم، تختهبازی کردند.
کد خبر: ۶۰۲۵۰۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۱/۲۹
خیلی راه رفتم. تکه آهوی بزرگ هشتساله تنها پایین دره میچرید. با تفنگ چهارپاره میرشکار انداختم، دو تیر، هر دو تیر خورد آن طرف افتاد. رفتم سرش را بریده، پیه زیاد داشت، برای موم روغن درآوردیم. بار کرده رفتیم سر چشمه، پنج ساعت به غروب مانده زده شد. از سر چشمه دستخط به دبیر و مستوفیالممالک نوشته، رحمتاللهخان را مأمور و محصل ده هزار خروار گندم اربابی کردم که به خباز [نانوا] بدهند.
کد خبر: ۵۷۸۴۱۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۷/۱۶