خاطرات ناصرالدین شاه: قلعه ویندزور همان است که در روزنامه سابق نوشته شده است... رفتیم تا رسیدیم به ویندزور. ملکه و دخترهایش و دام دنورها همه در پای پله ایستاده بودند. ملکه عصای سیاهی در دست گرفته لباس سیاهی هم پوشیده بود. مختصر جواهر و مرواریدی هم به خود زده بود. پیاده شده با ملکه دست داده خیلی تعارفات و معانقه [بغل و روبوسی] گرمی به عمل آمد... دست ما را گرفته از پله بالا رفتیم. حقیقتا این وضع ملکه به نظر من خیلی با عظمت آمد. ملکه خیلی پیر شده. پلهها هم زیاد بود، ما هم با احتیاط بالا میرفتیم...
کد خبر: ۵۵۹۲۵۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۱۲