از دور توی صحرا دیدم دندانساز ایستاده است سه نفر فرنگی هم پیشش ایستادهاند؛ یکی تلغرافچی زنجان بود، دو نفر دیگر یکیش مرد بود یکی زن. دیگر فرنگی از این مرد و زن گُهتر و کثیفتر ونجستر من ندیدهام، مردکه بسیار کثیف، زَنَکه صد درجه کثیفتر... زنکه دو تا پای کبک زده بود جلوی سرش، پرسیدم: «این پای کبک چیست؟» گفت: «پارسال رفتیم عثمانی سیاحت، این کبک آنجا گیرم آمد پاش را برای یادگار به سرم زدهام.» ... آمدهاند بروند تختسلیمان افشار زمین بکنند چیز در بیاوردند.
کد خبر: ۵۴۵۰۵۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۰۷