پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : سرویس تاریخ «انتخاب»: کتاب مسیح در قصر، مجموعه خاطرات سرتیپ اصغر کورنگی است که به کوشش مهسا جزینی تهیه و توسط انتشارات روزنه منتشر شده است. «انتخاب» روزانه بخشهایی از این کتاب را که شامل خاطرات زندان قصر در سالهای قبل از انقلاب است، منتشر میکند.
مرحوم آیتالله طالقانی به علت این که عموم مردم و طبقات جامعه به ایشان مراجعه میکردند در یک منزل متوقف نبود و بعضی اوقات منزل دوستان و یا بستگان خود اقامت داشت. تلفن منازلی که ایشان مراجعه داشت را به من داده بودند، بالاخره موفق شدم با ایشان در منزل آقای چهپور دامادشان تماس بگیرم و گفتم مطالبی هست که باید به سمع و نظر شما برسانم. ایشان واقعاً درگیر مسائل مهمی بود که در کشور اتفاق میافتاد و از بعضی حوادث و جریانها به شدت نگران و ناراحت بود. برای همین از پیشنهاد من استقبال کرد و قرار شد فردا با ایشان مجدد گفتگو کنم.
فردا تلفنی به ایشان گفتم وضع شهربانی به دلایل متعددی که خودتان میدانید آشفته است و مأموران به شدت ترسیدهاند و هر روز هم از طرف عدهای حملهای میشود و تعدادی از مأموران و افسران را به کمیتهها و دادستانی انقلاب میبرند و رفتارشان به قدری توهینآمیز و ترسآور است که قدرت هرگونه اقدامی را از مأموران گرفتهاند. سخنرانیهای مسئولان شهربانی کل و ادارات هم نمیتواند مأموران را نسبت به انجام وظایف قانونی خود ترغیب کند. ایشان گفت چه باید کرد؟ گفتم قرار بگذاریم جنابعالی در دانشکده پلیس برای افسران و افراد شهربانی کل کشور صحبت کنید و به آنها دلگرمی بدهید. ایشان گفت روز شنبه خوب است؟ گفتم بله، گفتند پس صبح شما بیائید منزل آقای چهپور که به اتفاق برویم و در دانشکده پلیس هم به آقایان افسران بگویید حاضر باشند.
موضوع را به رئیس شهربانی گفتم، ایشان بلافاصله به همه رؤسای ادارات، افسران، کارمندان و درجهداران دستور داد راس ساعت ۸ صبح در محوطه دانشکده افسری آماده باشند. صبح روز شنبه من به خیابان ایران رفتم. در یکی از کوچههایش منزل داماد آیتالله طالقانی بود. صبحانه را به اتفاق مرحوم خوردیم. ایشان گفت برنامه چیست؟ گفتم اکثر افسران و رؤسای ادارات و مأموران شهربانی در دانشکده پلیس آمادهاند، هر موقع صلاح میدانید برویم ایشان گفت فلانی ما شهربانی را دست شماها دادیم خودتان میدانید. گفتم آقا شما در یک سخنرانی قبلاً گفتهاید اگر یک سرپاسبان لایق هم باشد ما رئیس شهربانی میگذاریم و این گفته موجب سوءتعبیر شده است، در حال حاضر مبانی انضباطی که اساس دستگاههای نظامی - انتظامی است به کلی سست شده و خیلیها خود را لایق ریاست شهربانی میدانند. ایشان گفت حالا این حرفها را باید برگردانم؟ گفتم خیر ولی ماموران قانونی قدرت چندانی ندارند، ترسیدهاند و از انجام وظایف قانونی خود خودداری میکنند. ایشان گفت برویم. در یک اتومبیل بلیزر با پردههای کشیده به رانندگی آقامحمد که از مریدان آقای طالقانی بود به سمت دانشکده پلیس حرکت کردیم.رئیس شهربانی و معاونان دانشکده حضور داشتند.
به طرف محوطه چمن دانشکده که همه افسران اجتماع کرده بودند رفتیم. مرحوم آیتالله طالقانی پشت میکروفون قرار گرفت و با مقدمه بسیار جالبی بحث را به وظایف قانونی مأموران کشانید و گفت: «عدهای وظیفه قانونی خود را انجام داده و میدهند که نباید نگران باشند. اگر در روزهای اول انقلاب روی اغراض شخصی با افسران عمل شده است در حال حاضر در این مسائل دقت میشود. من سالها در زندان با افسران و مأموران تماس داشتهام و افراد بسیار شریفی را دیدهام که کمتر در دیگر ادارات و سازمانها سراغ دارم و حالا هم در جمع شما حضور دارند که نمیخواهم نام ببرم، اما عدهای که برخلاف قانون اقدامی کردهاند و خدای ناخواسته موجب ایذاء و گرفتاری کسی شدهاند توبه کنند در اینجا هم باب توبه باز است. با خدای خود قصد کنند که با خدمات شایسته به خلق خدا و انقلاب جبران مافات کنند که خداوند بخشاینده است و این منوط به قبول توبه قلبی شماست. در همین زمینه مفصل صحبت کردند در این هنگام اکثر مأموران حاضر در مراسم اشک میریختند و تحتتأثیر قرار گرفته بودند و طالقانی هم شدیداً متأثر شده بود.
خود مرحوم طالقانی با قاطعیت گفت: در گذشته آن طور که میگویند همه رفتار ناشایست و بد نداشتهاند و من برای خیلی از آن آقایان که هنوز هم مورد علاقه من هستند احترامی خاص قائل هستم. مرحوم طالقانی سخنان خود را با آیات قران و کلمات حضرت امیر از نهج البلاغه ادامه داد، آثار آرامش در مأموران کاملاً ظاهر بود. خوشحال به نظر میرسیدند و این بیانات تأثیر خاصی در آنها گذاشت.