arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۸۳۹۹۴۵
تاریخ انتشار: ۰۰ : ۱۵ - ۰۱ دی ۱۴۰۳
خاطرات رئیس زندان قصر، قسمت سیزده؛

موافقت شاه با آزادی بی قید و شرط مهدی بازرگان/ «بازرگان، طالقانی، شیبانی، سامی، سحابی، طاهری و بابایی در لیست عفو قرار گرفتند» / «بازرگان و سحابی و طالقانی را با ماشین خودم از زندان به خانه بردم»

من یک اتومبیل بنز ۱۹۰ داشتم. اتومبیل سواری زندان قصر و یک مینی‌بوس را هم آماده کردم. من در اتومبیل خودم جناب بازرگان، دکتر سحابی و آیت‌الله طالقانی را سوار کردم. ابتدا دکتر سحابی را به منزل رساندیم و بعد آقای بازرگان را در خیابان ظفر پیاده کردیم و بعد به اتفاق آیت‌الله طالقانی به شمیران رفتیم. منزل ایشان با دو منزل فاصله، مجاور خانه ما بود. بقیه هم با اتومبیل زندان و مینی‌بوس به خانه‌هایشان رفتند. فردا صبح به طور مرتب عده‌ای می‌آمدند و درباره زندانیان سؤال می‌کردند و ما هم می‌گفتیم مرخص شدند.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

سرویس تاریخ «انتخاب»: کتاب مسیح در قصر، مجموعه خاطرات سرتیپ اصغر کورنگی است که به کوشش مهسا جزینی تهیه و توسط انتشارات روزنه منتشر شده است.«انتخاب» روزانه بخش هایی از این کتاب را که شامل خاطرات زندان قصر در سال های قبل از انقلاب است، منتشر می کند.

تیمسار مبصر به زندان قصر توجه خاصی داشت، بعد از این بازدید و ملاقات با آیت الله طالقانی و سایرین نظر تیمسار مبصر در مورد افسران زندان بهتر هم شد. و به همین علت عموماً پیشنهادات ما را می‌پذیرفت. یادم هست گزارش بسیار جامع و مستدلی به شاه نوشت و به مخصوص بر اساس گزارش زندان تأکید کرده بود که این آقایان عقیده دارند که اقدامی خلاف مصالح کشور انجام نداده‌اند بلکه علاقه آن‌ها به مملکت موجب تذکراتی بوده است که عنوان اقدام علیه مصالح کشور تلقی شده و چون عموماً از افراد تحصیل کرده و استادان دانشگاه هستند، در این موقعیت مورد عفو قرار گیرند. روز هشتم آبان ماه سال ۱۳۴۶ تیمسار مبصر من را به دفتر خودش احضار کرد و گفت نماینده شهربانی در کمیسیون عفو دادستانی ارتش کیست؟ گفتم من و سرگرد تیموری شرکت می‌کنیم. گفت شاه با آزادی بدون قید و شرط آقای مهندس بازرگان و گروه نهضت آزادی موافقت کرده است. من این مطلب را به سپهبد خوشنویسان رئیس دادرسی ارتش گفته‌ام، شما در کمیسیون یادآوری کنید. از قول من به آقایان اطلاع دهید و تبریک بگویید. ما غروب روز پنجم آبان ماه در کمیسیون عفو دادستانی ارتش شرکت کردیم و فهرست متقاضیان و سوابق و گزارش را هم با خود برده بودیم. کمیسیون شروع به رسیدگی کرد و نماینده دادستان، ارتش تیمسار بهزادی، نام آقایان مهندس بازرگان، دکتر سحابی و آیت‌الله طالقانی، دکتر سامی دکتر شیبانی و عزت‌الله سحابی، طاهری و علی بابایی و سایر اعضإ نهضت آزادی را که در زندان بودند مطرح کرد و در فهرست عفو گذاشت و گفت این‌ها قبلاً تصویب و توشیح شده‌اند، از فردا صبح نسبت به آزادی آن‌ها اقدام کنید. حدود ساعت ۱۰ شب بود از دفتر دادستانی موضوع را به تیمسار مبصر اطلاع دادم، خوشحال شد.

من و آقای سرگرد تیموری رفتیم زندان قصر. گفت افسر ارشد اطلاع داد که با تیمسار مبصر تماس بگیرید. تلفن کردم، مبصر گفت قرار است فردا صبح عده‌ای از دانشجویان دانشگاه تهران با دسته‌های گل جلو زندان قصر به استقبال آقای مهندس بازرگان و همراهانشان بیایند. برای همین ممکن است جمعیت زیادی جلو زندان تجمع کند، احیاناً شعار‌هایی داده شود و ازدحام و شلوغی مشکل ایجاد کند. مبصر گفت شما از ساعت ۱۲ شب به بعد آقایان را آزاد کنید. من گفتم اطاعت‌. آمدم و با آقای سرگرد تیموری رفتیم زندان شماره ۴ و شماره ۳ به آقایان تبریک گفتیم و خلاصه زندان را شوری برداشت.

عده‌ای از آزادی خوشحال بودند و عده‌ای دیگر که مشمول نشده بودند، غمگین بودند. من به اتفاق آیت‌الله طالقانی، دکتر عزت‌الله سحابی و مهندس بازرگان به اتاق نگهبانی زندان قصر آمدیم. گفتم چون از ساعت ۱۲ شب، روز بعد شروع می‌شود شما می‌توانید امشب تشریف ببرید. به نظر می‌رسید حضرات از جریان آمدن دانشجویان مطلع بودند، گفتند نه ما وسائل خود را جمع می‌کنیم و فردا صبح می‌رویم. مجبور شدم بگویم فردا ممکن است جمعیت جلو در زندان دردسر ایجاد کند اگر شب بروید خیلی بهتر است. اعضاء مسن‌تر نهضت آزادی با جوان تر‌هایشان مشورت کردند ولی زندانیان جوان با اصرار مخالف رفتن در شب هنگام بودند. یک ساعت صحبت کردیم. خدا مرحوم طالقانی جناب مهندس بازرگان و دکتر سحابی را رحمت کند گفتند ما هرچه به آقای کورنگی گفتیم ایشان با مسئولیت خودش قبول کرد و انجام داد حالا ایشان یک تقاضای کوچک از ما دارد، چرا قبول نکنیم. بالاخره قبول کردند.

این محبتی بود که آقایان در حق ما کردند. به منزل آقایان تلفن زدیم و خودشان خبر آمدنشان را اطلاع دادند. من یک اتومبیل بنز ۱۹۰ داشتم. اتومبیل سواری زندان قصر و یک مینی‌بوس را هم آماده کردم. من در اتومبیل خودم جناب بازرگان، دکتر سحابی و آیت‌الله طالقانی را سوار کردم. ابتدا دکتر سحابی را به منزل رساندیم و بعد آقای بازرگان را در خیابان ظفر پیاده کردیم و بعد به اتفاق آیت‌الله طالقانی به شمیران رفتیم. منزل ایشان با دو منزل فاصله، مجاور خانه ما بود. بقیه هم با اتومبیل زندان و مینی‌بوس به خانه‌هایشان رفتند. فردا صبح به طور مرتب عده‌ای می‌آمدند و درباره زندانیان سؤال می‌کردند و ما هم می‌گفتیم مرخص شدند.

نظرات بینندگان