سرویس تاریخ «انتخاب«کتاب خاطرات و تاملات در زندان شاه، اثر محمد محمدی (گرگانی) از نشر نی منتشر شده است. این کتاب شرح خاطرات محمد محمدی در زندانهای زمان شاه و درگیر شدن با ماجراهای تغییر ایدئولوژی سازمان مجاهدین خلق در سال ۱۳۵۴ است.« انتخاب» روزانه بخشهایی از این کتاب را منتشر میکند.
فصل چهارم
منابع فکری
قبل از ورود به سازمان، با آیت الله طالقانی و با کتابهای مرحوم مهندس بازرگان و شهید مطهری ارتباط داشتم. چون مسأله داشتیم و تشنه بودیم، میخواستیم برای سؤالهایمان جواب بگیریم. خوبی سازمان این بود که ما را به جایی وصل کرد که خیلی «منظم» و «کارآمد» بود؛ ولی این طور نبود که با شخصیتهای غیر سازمانی ارتباط نداشته باشیم. مثلاً من عضو سازمان بودم ولی وقتی شریعتی در سالهای ۴۷ ۴۸ حداکثر تا ۵۰ که به زندان افتاد به تهران میآمد به همراه دیگر دوستانم در برنامه سخنرانی او در حسینیه ارشاد، شرکت میکردیم؛ نه به توصیه سازمان، بلکه خودمان میرفتیم؛ ولی سازمان هم ما را منع نمیکرد در آن موقع فضا آرام و آزادتر بود بر خلاف رویههایی که بعدها پیش آمد و فضایی که در زندان ساخته شد؛ یعنی اگر کسی کتاب شهید مطهری یا علامه طباطبایی را میخواند یا دو قدم با مرحوم آیت الله «انواری» راه میرفت، چپ چپ نگاهش میکردند و میگفتند: راست شده.
سازمان مجاهدین نخستین کتابی که به عنوان سمپات یا آغاز کار عضوگیری به بچهها میداد کتاب مادر ماکسیم گورکی بود. مادر گورکی به عنوان کتاب آموزشی شیوه کارهای مخفی در نظر گرفته شده بود این نشان مسألهای است که در تحلیل سال ۱۳۴۴ گفته شد. یعنی بچهها هرچه می گشتند، یک رمانی که بتواند مقداری شیوههای مخفی کاری و روحیه کار زیرزمینی را ارائه بکند، پیدا نمیکردند به لحاظ اعتقادی مجبور بودند به فرض از اصول کافی روایاتی را استخراج کنند تازه استخراج روایات از آن به این سادگیها نبود و این نمیتوانست برای بچههای دیگر و جوانها جاذب باشد. به هر حال گوش دادن به رادیو فلسطین و مطالعه همین کتابها را آغاز کردیم وقتی سازمان برای من مطرح شد، اقتصاد جهان بینی و تکامل سازمان را نمیدانستم. آن زمان اینها اصلاً به این صورت تدوین و اماده نشده بود. همه در طی این سالهای مبارزه شکل گرفت و تهیه شد.
وقتی باکری شناخت را آن طور مرتب و تمیز و عمیق بیان می کرد ما واقعاً میدیدیم در برابر اینها کاری نکردهایم. بچهها خیلی خیلی بهتر از ما کار کرده بودند. این بود که جذب شدیم دورهی تعلیماتی که من دیدم شناخت استراتژی تکامل، راه انبیا راه بشر بود، در زندان نیز مارکسیسیم و تفاوت آن با مائوئیسم و لنینسم جزوه نشده بود. راه با قرآن و نهج البلاغه بود.
در دوران فراری بودن یعنی از شهریور ۱۳۵۰ تا ۳۱ فروردین ۱۳۵۱ نیز به تناوب در مورد رابطه با «قشر دو» و «قطبها» را احمد رضایی بحث داشتیم، قشر دو یعنی کسانی که طرفدار و هوادار سازمان بودند اما وقت کافی برای مطالعه عمیق و همه جانبه تعلیمات را نداشتند و قطبها شخصیتها و چهرههای ملی و مذهبی و دانشگاهی بودند.مانند مرحوم مهندس بازرگان و مرحوم آیت الله طالقانی که مایل به شنیدن تعلیمات و مواضع سازمان بودند. در زندان بحث تکامل را به صورت مشروح مسعود رجوی گفت؛ من و موسی خیابانی و احتمالاً مهدی خدایی صفت در این جلسه بودیم. قبل از دستگیری گسترده کادرهای اصلی سازمان در سال ۱۳۵۰، بیشترین وقت منظم را علی باکری در شناخت و احمد رضایی در استراتژی و محمد سیدی کاشانی در تعلیمات نظامی و عملیاتی صرف کردند. جلسه با احمد رضایی گاه ۱۲ ساعت در یک روز به درازا میکشید به طور کلی جلسه باکری و احمد رضایی کار بسیار زیادی میطلبید و ناگزیر بودیم ساعتها مطالعه کنیم و کتاب بخوانیم بعدها در خیابان و در دوره زندگی مخفی مفصل با بهرام آرام و رضا رضایی بحث استراتژی و مسائل درون تشکیلاتی داشتیم.
از مهر سال ۱۳۵۰ کار بسیار سنگین شده بود، هر بار که از منزل بیرون میآمدیم احتمال بازگشت بسیار کم بود افراد سازمان هم دائم در نگرانی و اضطراب دستگیری و لورفتن اطلاعات بودند. هر روز خبر شکنجه و شهادت میآمد. بعضی در مخفیگاهها و خانههای تیمی اسیر و زندانی بودند. یک بار خبر آوردند که فلان فرد بریده است یعنی برای مبارزه انگیزه ندارد. فردی بود با سابقه و کارکرده و سابقه تشکیلاتیاش از من هم بیشتر بود.