پایگاه خبری «انتخاب»، مهرشاد ایمانی: سه روز از ۲۲ بمهن و پیروزی انقلاب میگذشت که چریکهای فدایی خلق به سفارت آمریکا در تهران حملهور شدند. وضعیت وخیم بود و مأموران سفارت برای مهار اوضاع از گاز اشکآور استفاده میکردند تا آنهایی که از دیوار سفارت بالا رفته بودند، پایین بیایند و پراکنده شوند، اما اوضاع تحت کنترل درنیامد و سالیوان با دولت موقت تماس میگیرد و درخواست کمک میکند. سالیوان که احساس خطر میکرد که مباد جان کارمندان سفارت به خطر افتد به آنها دستور داد تا خود را تسلیم مهاجمان کنند، اما بنیانگذار انقلاب تسخیر سفارت را تأیید نکرد و ابراهیم یزدی مأمور شد تا به بحران خاتمه دهد او هم وظیفهاش را به نحو خوبی انجام داد و دوباره سفارت در اخیار کارمندان سفارت قرار گرفت. همه این اتفاقات در حالی رخ داد که ایالات متحده آمریکا حکومت تازه تأسیس ایران را به رسمیت شناخته بود.
پس از این رخداد، دولت موقت سعی در برقراری ارتباط در عرصه بینالمللی بود و تلاش میکرد ارتباطی منطقی با آمریکا هم به دست آید، اما بهانهای کوچک کافی بود تا نیروهای انقلابی که یکسره در صدد نفی روابط با آمریکا بودند، کار خود را انجام دهند. آن بهانه اجازه دولت کارتر به شاه برای ورود به آمریکا به منظور معالجات پزشکی بود.
سایروس وَنس، وزیر امور خارجه وقت آمریکا، معتقد بود که بهطور حتم، با ورود شاه به آمریکا، تمامی شانسهای موجود برای برقراری روابط با دولت جدید از میان خواهد رفت. بروس لِینگن، دیپلمات آمریکایی و هنری پرشت، مسئول وقت میز ایران در دپارتمان امور خارجه آمریکا، با مشاهده جو ضدیت با دولت موقت در ایران، به کاخ سفید توصیه کردند که پذیرش شاه به خاک آمریکا را به تعویق بیندازد. آنها میگفتند که پذیرفتن شاه، باعث تضعیف روند عادیسازی روابط ایران و آمریکا خواهد شد و بهانه لازم را برای تندروها فراهم خواهد کرد تا دولت بازرگان را از دور خارج کنند. لینگن حتی پیشبینی کرده بود که این امر باعث سقوط سفارت آمریکا در ایران و به گروگان گرفتن اعضای آن خواهد شد. در مقابل زبیگنیو برژینسکی، مشاور امنیت ملی، خواستار پذیرفتن شاه و به نمایش گذاشتن اقتدار و وفاداری آمریکا به یک دوست قدیمی بود.
در نهایت کارتر با ورود شاه موافقت کرد. در بحبوحه چنین شرایطی دانشجویان پیرو خط امام با هدایت سید محمد موسوی خوئینیها تصمیم به تسخیر سفارت آمریکا گرفتند. خوئینیها باور داشت که نزدیکشدن دولت موقت به آمریکا خطرناک است و باید مهار شود و ورود شاه به آمریکا را توطئهای سازمانیافته برای فروپاشی نظام جمهوری اسلامی میدانست. خوئینیها میگوید که دانشجویان از او خواسته بودند که امام خمینی در جریان تصمیم حمله به سفارت قرار بگیرد، اما خویئنیها این درخواست را رد میکند، زیرا تصور میکرده که ممکن است بنیانگذار انقلاب با این تصمیم مخالفت کند. دیدار برژینسکی با بازرگان و یزدی در اواخر اکتبر در الجزایر زمینه را فراهم کرد تا سه روز پس از آن یعنی در ۱۳ آبان ۵۸ در ساعت ۱۰ صبح قفل و زنجیرهای درب سفارت را بِبُرند و با شکستن درب به حیاط سفارت وارد شوند. سفارت در عرض سه ساعت بهطور کامل به تسخیر در آمد. دانشجویان که کمتر از ۵۰۰ نفر بودند کارمندان سفارت را توقیف و اسنادی که در سفارت موجود بود را جمعآوری کردند.
بنیانگذار انقلاب در ابتدا این اقدام را تأیید نکرد و ابراهیم یزدی میگوید که داشتم به سمت سفارت میرفتم تا قضیه را جمع کنم که تأیید پیام تأیید امام از رسانهها پخس شد و حتی از تسخیر سفارت با عنوان انقلاب دوم یاد شد.
محسن میردامادی در گفتوگویی در کتاب «اشغال» درباره چگونگی تسخیر سفارت و اینکه بنیانگذار انقلاب چگونه این اقدام را تأیید کرد، میگوید: «همه ما ساعت ۱۰ وارد سفارت شدیم و ساختمانهای مختلف را گرفتیم و به عنوان شورای هماهنگی دانشجوها در یک ساختمان مستقر شدیم که در سیر کار آقای موسوی خوئینیها آمد. وقتی آمد حدود ساعت ۱۲:۳۰ بود. آن روز باران هم میآمد. ما با ایشان صحبت کرده بودیم که بیایند تا دولت موقت ما را کمونیست اعلام نکند. امام در آن زمان در قم بودند و آقای موسوی خوئینیها به احمد آقا تلفن کرد و گفت که دانشجوها سفارت را گرفتهاند و این دانشجوها مورد تأیید و شناختهشده هستند».
به هر روی سفارت تسخیر میشود و شاید مهمتر از تسخیر سفارت گروگان گرفتن کارمندان آمریکایی آن بود.
محمد نعیمیپور، از دانشجویان حاضر در تسخیر سفارت میگوید: «قرار این بود که دانشجویان حداکثر ۴۸ ساعت درون سفارت باشند. من چنین تصوری ندارم که از ابتدا قرار بر گروگانگیری بدین نحو بوده باشد بلکه قرار بود یک زنجیرهای انسانی به مدت یکی دو روز دور سفارت تشکیل شود و ابعاد خبری گستردهای پیدا کند. اما آمریکاییها در آنجا اشتباه بدی کردند و نیروهای نظامی، انتظامی خود را با اسلحه از درون ساختمانی که درها و پنجرههایش را کاملا بسته بودند و راه نفوذی نداشت به دانشجویان نشان دادند».
بهزاد نبوی هم روایتی مشابه را مطرح میکند و میگوید: «امام و هاشمی با تداوم گروگانگیری مخالف بودند. امام دو مرتبه ما را در این خصوص احضار کرد. در یکی از این جلسات آقای دکتر یدالله سحابی هم بودند که گریه میکردند و میگفتند اینها یعنی من و و دولت نمیخواهند مسئله گروگانها را حل کنند. امام در پاسخ، به ما فرمودند یک تیم بیطرف بگذارید تا مساله را حل کنند. بعد از جدیشدن موضوع گروگانگیری و آغاز مذاکرات الجزایر هر روز گزارش آن به دست آقای بنیصدر میرسید و ایشان هیچ نظری به ما نمیداد فقط بعد از آزادی گروگانها گفتند آنها را مفت آزاد کردید و علیه ما اعلام جرم کردند».
وقتی کارمندان سفارت دستگیر میشوند گفته میشود که صادق طباطبایی، صادق قطبزاده و علی شمس اردکانی هر کدام از طرق مختلف مأمور میشوند که ضمن برقراری ارتباط با دولت آمریکا برای بهبود روابط و حل و فصل بحران گروگانگیری وارد عمل شوند. علی شمس اردکانی از جزئیات مذاکرات محرمانه خود با آندرو یانگ، نماینده وقت آمریکا در سازمان ملل سخن میگوید و البته مدعی میشود که که بهزاد نبوی با تأثیرگذاری روی رجایی مانع از نهاییشدن توافقش با آمریکاییها شد.
بهزاد نبوی، اما در واکنش به گفتههای شمس اردکانی گفته بود: «در زمینه مذاکره آقای شمس اردکانی با آندرو یانگ، نماینده وقت آمریکا در سازمان ملل، برای بهبود رابطه با آمریکا و آزادی گروگانها، در اسناد وزارتخارجه هیچ گونه سندی وجود ندارد. اینها سناریو پردازی است».
صادق طباطبایی در مصاحبهای در سال ۹۱ مدعی شده بود که با دولت آمریکا از طریق آلمان توافقی انجام داده بود که در آن کارتر در ۲۵صفحه، موافقت خود با مفاد این توافق را امضاء کرده و به تهران فرستاده بود. با این حال بهزاد نبوی معاون دولت شهید رجایی و مسئول مذاکرات مربوط به آزادی گروگانها هر دو ادعا را رد کرده و میگوید هیچ سندی در این خصوص وجود ندارد.
گری سیک، مشاور امنیت ملی وقت دولت کارتر هم ضمن اینکه اذعان میکند در بطن تمام ماجرا بوده است، مذاکره با شمس اردکانی را تکذیب کرده، اما مذاکرات صادق طباطبایی را تأیید میکند و البته ذکر میگوید که مذاکرات با طباطبایی به توافق منجر نشد و کارتر و هیچ یک از مقامات آمریکا چیزی را امضا نکردند.
احمد عزیزی، اولین قائم مقام وزارت خارجه و مسئول کارگروه آزادی گروگانهای آمریکایی هم روایت میکند: «هیچ کس در شورای انقلاب موافق گروگان گیری نبود از جمله مرحوم هاشمی. با ادامه آن هم موافق نبود. در قضیه گروگانها چیزی که واقعا روشن نشد دلیل تداوم آن بود. اینکه امام واقعا دلیلش برای اینکه آن را انقلاب دوم دانستند چه بود؟ تاریخ باید به آن جواب دهد. ما نمیدانیم چطور شد یک اشغال برنامهریزی شده برای ۴۸ ساعت تبدیل به یک گروگان گیری ۴۴۴ روزه شد».
تسخیر سفارت و گروگانگیری کارمندان سفارت کار را عملا بحرانی کرد؛ به نحوی که از یک سو بسیاری از داراییهای ایران در آمریکا توفیق شد و از سوی دیگر تحریمهای آمریکا آغاز و رسما دو کشور در همه وجوه با یکدیگر قطع ارتباط کردند، اما ماجرا به همینجا ختم نشد و بسیاری از سیاسیون و مقامات آمریکایی خواهان حمله به ایران برای آزادسازی گروگانها بودند.
پرفسور جان. دی-استمپل، استاد ارشد در دانشکده دیپلماسی و روابطبینالملل در دانشگاه کنتاکی آمریکا میگوید که آمریکاییها طرفدار حمله نظامی برای آزادی گروگانها بودند.
بر اساس اسنادی که چند سال پیش از آرشیو امنیت ملی آمریکا بیرون آمد، زبیگنیو برژینسکی، مشاور امنیت ملی وقت آمریکا، به کارتر پیشنهاد میدهد که به در پی گروگانگیری به ایران حمله شود و حتی در ایران براندازی انجام شود. در سند شماره هشت آرشیو امنیت ملی آمریکا یادداشت برژینسکی به کارتر با عنوان «گزارش هفتگی شورای امنیت ملی، شماره ۱۲۲» آمده است. بر این سند قید فوق محرمانه خرده و تاریخ آن ۲۱ دسامبر ۱۹۷۹ ذکر شده است. برژینسکی در گزارشش به کارتر بر برخورد سرسختانه با ایران تأکید کرده بود. او آورده بود: «امکان حمله نظامی و اقدام برای براندازی آیتالله خمینی را در نظر داشته باشد». برژینسکی میگوید کارتر هیچ یک از پیشنهادات به جز تلاش برای نجات گروگانها را نپذیرفت.
شروط اولیه ایران برای حل بحران گروگانها بازگرداندن محمدرضا شاه پهلوی برای محاکمه و تحویل داراییهای او به تهران بود که محقق نشد. در ادامه بحران، مطالبه اصلی تهران برای آزادی گروگانها، به آزادی داراییهای توقیف شدهاش از سوی آمریکاییها تبدیل شد. داراییهایی که به دلیل تسخیر سفارت و گروگانگیری توقیف شده بود. در نهایت، ایران به جای دریافت مطالبات ۲۴میلیارد دلاری خود، به هشت میلیارد دلار رضایت داد که ۵ میلیارد آن صرف پرداخت مطالبات متقابل بانکهای آمریکایی شد و در انتها بیش از ۳ میلیارد دلار باقی نماند و با این کیفیت گروگانها بعد از ۴۴۴ روز آزاد شدند.