سرویس تاریخ «انتخاب»: احمد میرفندرسکی، آخرین وزیرخارجه حکومت پهلوی بود. او در دولت بختیار به سمت وزیرخارجه منصوب شد. او سابقه فعالیت در شوروی را داشت و در زمان جنگ اعراب و اسراییل نیز تلاشهای زیادی برای ارسال کمک از مسکو به سوی کشورهای عربی بر علیه اسراییل داشت. میرفندرسکی در کتابی با نام «دیپلماسی و سیاست خارجی در ایران» در گفتگو با احمد احرار خاطرات خود را بازگو کرده است. مطلب زیر، مصاحبه ضیا صدقی با احمد میرفندرسکی در پروژه تاریخ شفاهی هاروارد است که روزانه ساعت ۳ در بخش تاریخ انتخاب منتشر میشود.
مصاحبه با آقای احمد میرفندرسکی، در روز جمعه ۱۰ فروردین ۱۳۶۳ برابریا ۳۰ مارس ۱۹۸۴ در شهر پاریس - فرانسه.
مصاحبهکننده ضیاء صدقی
س. به آن مطلب خواهیم رسید آقای میرفندرسکی، تو سؤالهای من هست.
بله. باید عرض کنم که بعداز انقلاب برای اینکه بنظر من انقلاب واقعی به معنی کلمه یعنی انقلاب سازنده همانی بود که با روی کار آمدن دولت بختیار شروع شد، یعنی تحت بخشیدن به قانون اساسی ایران چیزی که مدت مدیدی دست نخورده مانده بود یا اینکه در آن دخل و تصرفات بی رویدای شده بود. از من دعوت شد برای خدمت در مقام وزیرامور خارجه من هم با آقای دکتر بختیار هیچ آشنائی نداشتم فقط به ایشان گفتم اگر شما رئیس دفتر میخواهید من معذورم. اگروزیر امور خارجه به معنای واقعی کلمه میخواهید که رئیس دیپلماسی و مسئول دیپلماسی ایران باشد من حاضرم قبول خدمت کنیم و برنامه در سیاست خارجی این خواهد بود.
س - ممکن است آنها را توضیح بفرمائید؟
بله. برای اینکه من معتقد بودم اصولاً بستگی بیش از حد ما به غرب به هیچ صورت درست نیست و من ترادیســیون دیپلماسی ایران را که سنت تعادل بود بسیار میپسندیده ویکی از مخالفان پیمان سنتو بودم و خوب خاطرم میآید روزی که این پیمان بسته شد در هلند بودم به سفیر وقت گفتم اگر روزی دست من برسد این پیمان را پاره خواهم کرد.
س - شما آنموقع در هلند چه سمتی داشتید؟
نایب اول سفارت بودم، متصدی امور کنسولی. پس اساس و مبنای سیاست خارجی ایران برای من میبایست برپایه عدم تعهد باشد. عدم تعهد بمعنای کنارهگیری از اوضاع دنیا نیست عدم تعهد یعنی نسپردن تعهد پیشاپیش به هیچکس برای اینکه هیچکس در روز مبادا اگرکه نفعش اقتضا نکند به یاری آدم نخواهدآمد پس باید هشیارماند و روی پیمانها نخوابید.
س - منظور شما از سنت تعادل همان چیزیست که دکتر مصدق به آن میگفت موازنه متفی؟ یا با آن تفاوتی دارد؟
ج - اندک تفاوتی دارد
س-ممکن است آن تفاوت را بفرمائید؟
ج - ما بین دوبلوک قرار گرفتیم، نمیگویم دوا بر قدرت میگوئیم دو بلوک قرار گرفتیم قدر مسلم ریشههای ما تمنیات درونی ما متوجه دنیای غرب است یعنی دنیای آزاد است. ولی از لحاظ ژئوپولیتیک ما مرزبسیا رطولانی و سوابق تاریخی خیلی مفصلی با یک ابرقدرت دیگری داریم که اوهم بلوکی دارد. اگر دل ما طرف غرب باشد عقلمان باید تا حدود زیادی طرف شرق باشد، برای اینکه ما در شرق زندگی میکنیم نه در غرب.
اگر بخواهم این سیاست را برای شما در فرمولی در بیاورم فرمولش این خواهد بود: سیاست ما مبنی بر داشتن روابط خوب با اتحادشوروی و روابط بهتر با دنیای غرب است تصور میفرمائید این باشد؟ نه فن سیاست یعنی همین · • paradoxale فن سیاست مقدارزیادی یعنی جمع نقاد. البتــــــه برای اینکار اول از همه میل به اینکار لازم است، باید وسائلش را فراهم کرد وبعد بــــــه اینکار مبادرت کرد بقول آلمانها چیزی است که بتهوون میگوید بسیارهم صحیح است میگوید، " انسان برای اینکه چیزی نمایش بدهد باید چیزی باشد و این شدن برای آن هدف خودش مرحله بسیار مهمی از تکامل است. این است نظر من راجع به ماهیت سیاست خارجی ایران و تمام وقت هم که من با سیاست خارجی ایران در مراحل مختلف تماس داشتم همیشه این اصل و این سنت بودم.
س - آقای میرفندرسکی شما اولین باری که به ماموریت رفتید به مسکو درچه سمتی و در چه سالی بود؟
ج - باراول، اجازه بدهید چون مربوط به سالهای اقامت در خارج است. اجازه بفرمائید من سنوات مسیحی آنرا بگویم.
س - تمنا میکنم.
ج ـ درماه ژوئن ۱۹۴۶ پس از ۴ سال خدمت در دستگاه مرکزی وزارت خارجه من به سمت ناب سوم عازم مسکو شدم. آنوخت سفیر ایران در مسکو مردبسیا شریف، مدبر وعضوپروری بـــود در به اسم آقای مجید آهی و من در رئیس از هر خصلتی خطت عضو پروری را با لاتر میدانم. اکتبر ۱۹۵۰ من مسکو را ترک کردم ماموریتم پایان یافت و آمدم به پاریس و میل داشتـــــــــم در این شهر رحل اقامت بیفکنم. نه ماه در این شهر بودم بالاخره روزی نامهای از آقای امیرعباس هویدا مرحوم که آنوقت معاون آقای نبیل در وزارت خارجه بود؟
س- محمود نبیل؟
فضل الله نبیل معاون وزارت خارجه بود و آقای امیرعباس هویدا معاون ایشان یا منشی ایشان کاغذی نوشتند که آقای نبیل میدانی به توخیلی علاقه دارد و ازاینکه تو در پاریس ول میگردی بسیار ناراضی هستند و مثل یک پدر مثل یک برادر بزرگ، به تو دستـــــــور میدهند دست و پایت را جمع کن بیا و به خدمت ادامه بده. این چه معنی دارد وزیرش هم خودش با خط خودش آقای نبیل اضافه کرده بود آنچه او نوشته است من به او گفتم. کاغذ را خواندم و به یکی از دوستانمان، اوهم مرحوم شده، خدا رحمتش کند آقای رشیدی که اینجا مستشار سفارت بود نشان دادم گفت بعدازاین دیگر جز رفتن از اینجا چارهای نداری بلیطی برای من از شرکت کالام خریدند و ما را سوار هواپیما کردند و روانه کردند به تهران. از سر کار ما در واقع در وزارت خارجه شروع شد بعدازنه ماه وقفه.
س ـ این بار درچه سمتی ؟
ج ـ این بار در سمت معاونت اداره گذرنامه اول و بعد آقای کاظمی ، آقای مهذب الدوله مرا خواستند در دفترشان و گفتند شما به درد اداره گذرنامه نمیخورید شما باید بروید سيا سي اداره دوم سیاسی چون روسیه بودید روسی میدانید. ما هم رفتیم اداره دوم شدیم معاون اداره دوم و در آنجا بودیم تا اینکه سال ۱۹۵۲ رفتم به هلند با سمت نایبب دوم اول و بعدا زيكسال ارتقاء یافتم به نیابت اول سفارت . بعداز آنجا آمدم، مدتی بودم رفتم به هند به هندهم رفتم برای اینکه...
در سال ۱۳۲۱ وارد خدمت شدم. از آن پس در وزارت خارجه بودم تا چهل سال بعد. مراحل را از ضباطی تا وزارت همه را یکی پس از دیگری طی کردم. بقول معروف هیچ میانبر هــم نزدم. خانواده ما اصولاً وزارت امورخارجهای است. در سال ۱۸۳۴ وقتی برای عذرخواهی از کشته شدن گریبایدوف سفیر شوروی سفیر روسیه تزاری، ببخشید گرچه فــــرق زیادی بین روسیه تزاری وروسیه شوروی نیست ولی خوب باید کلمات را، حرمت کلمات را رعایت کرد، در آن هیئت که به ریاست خسرو میرزا عازم سنت پترزبورگ شده بود جد من انصاری از طرف مادری در آن هیئت عضویت داشتند. از آن سربند میرزا مسعود وزیر دومین وزیر خارجه ایران و غیره تا به پدربزرگم که عرض کردم پدر مادرم از ناحیه پدری بیشتر افسر بودند و در خدمات لشکری مشغول بودند.