سرویس تاریخ «انتخاب»: احمد میرفندرسکی، آخرین وزیرخارجه حکومت پهلوی بود. او در دولت بختیار به سمت وزیرخارجه منصوب شد. او سابقه فعالیت در شوروی را داشت و در زمان جنگ اعراب و اسراییل نیز تلاشهای زیادی برای ارسال کمک از مسکو به سوی کشورهای عربی بر علیه اسراییل داشت. میرفندرسکی در کتابی با نام «دیپلماسی و سیاست خارجی در ایران» در گفتگو با احمد احرار خاطرات خود را بازگو کرده است. مطلب زیر، مصاحبه ضیا صدقی با احمد میرفندرسکی در پروژه تاریخ شفاهی هاروارد است که روزانه ساعت ۳ در بخش تاریخ انتخاب منتشر میشود.
مصاحبه با آقای احمد میرفندرسکی، در روز جمعه ۱۰ فروردین ۱۳۶۳ برابریا ۳۰ مارس ۱۹۸۴ در شهر پاریس - فرانسه.
مصاحبهکننده ضیاء صدقی
س - آقای میرفندرسکی میخواهم از حضورتان تقاضا کنم که در شروع مصاحبه یک شرح حال مختصری درباره اینکه شما درچه تا ریخی به دنیا آمدید و کجا و سوابق خانوادگی، و عرض کنم تحصیلاتتان در کجا بوده و چگونه وارد فعالیتهای اجتماعی وسیا سی شدید؟
بنده در سال ۱۲۹۷ شمسی در تهران در یکی از محلههای قدیمی خیابان امیریه در منزل پدربزرگم مرحوم علیقلی انصاری ملقب به مشاء الممالک بدنیا آمدم و ۱۱ سال در آن منزل با پدرو مادرم زندگی کردم. سپس با پدرم به مأموریت وزارت خارجه در تفلیس رفتیم. پنج سال در آن شهر در مدرسه آلمانی که آلمانیهای ساکن روسیه آنجا تحصیل میکردند درس خواندم. در ۱۶ سالگی به تهران مراجعت کردم وارد مدرسه دارالفنون شدم پس از ۴ سال مدرسه را به پایان رساندم و برای ادامه تحصیلات به دانشکده حقوق ایران وارد شدم. گو اینکه پدرم همانوقت در بیروت بود و عدهی زیادی میل داشتند که در خارج از ایران، خوب در بیروت هم اگر با شد چه بهتر، تحصیل کنند. ولی من میل داشتم در دانشگاه تهران تحصیل کنم برای اینکه ثابت کنم که در دانشگاه تهران هم میشود بسیار خوب تحصیل کرد واطلاعات لازم را کسب کرد و احتیاجی به خارج شدن از کشور نیست.
شاید این یکی از مظاهر وطن پرستی و ناسیونالیزمی بود که همه عمر در من شعله وربود. ولی متأسفانه در نتیجه اختلاف نظری که با اولیاء اموردانشکده حقوق پیدا کردم سر مطلبی که بنظر من نا حق بود ولی آنها مجبور بودند نسبت به من سخت بگیرند تا دیگران ساکت شوند من از رفتن به دانشکده حقوق تهران دانشکده محروم شدم و سپس رفتم به بیروت، لاجرم پیش پدرم برای ادامه تحصیل فرانسوی بیروت را Université de Saint Joseph را پس از سه سال تمام کردم.
در سال ۱۳۲۱ وارد خدمت شدم. از آن پس در وزارت خارجه بودم تا چهل سال بعد. مراحل را از ضباطی تا وزارت همه را یکی پس از دیگری طی کردم. بقول معروف هیچ میانبر هــم نزدم. خانواده ما اصولاً وزارت امورخارجهای است. در سال ۱۸۳۴ وقتی برای عذرخواهی از کشته شدن گریبایدوف سفیر شوروی سفیر روسیه تزاری، ببخشید گرچه فــــرق زیادی بین روسیه تزاری وروسیه شوروی نیست ولی خوب باید کلمات را، حرمت کلمات را رعایت کرد، در آن هیئت که به ریاست خسرو میرزا عازم سنت پترزبورگ شده بود جد من انصاری از طرف مادری در آن هیئت عضویت داشتند. از آن سربند میرزا مسعود وزیر دومین وزیر خارجه ایران و غیره تا به پدربزرگم که عرض کردم پدر مادرم از ناحیه پدری بیشتر افسر بودند و در خدمات لشکری مشغول بودند.
مأموریتهائی که رفتم مسکو بود هلند بــــــود هند بود، اسلامبول بود، و سپس باز به مسکو این باربه سمت سفیرکبیر خدمت کردم. بعدهم به تهران آمدم قائم مقام وزیرامورخارجه شدم. بعدهم از خدمت در سال ۱۹۷۳ مرخص شدم توضیح این دلیل زیاد وقت خواهد گرفت.
س. به آن مطلب خواهیم رسید آقای میرفندرسکی، تو سؤالهای من هست.
بله. باید عرض کنم که بعداز انقلاب برای اینکه بنظر من انقلاب واقعی به معنی کلمه یعنی انقلاب سازنده همانی بود که با روی کار آمدن دولت بختیار شروع شد، یعنی تحت بخشیدن به قانون اساسی ایران چیزی که مدت مدیدی دست نخورده مانده بود یا اینکه در آن دخل و تصرفات بی رویدای شده بود. از من دعوت شد برای خدمت در مقام وزیرامور خارجه من هم با آقای دکتر بختیار هیچ آشنایی نداشتم، فقط به ایشان گفتم اگر شما رئیس دفتر میخواهید من معذورم. اگروزیر امور خارجه به معنای واقعی کلمه میخواهید که رئیس دیپلماسی و مسئول دیپلماسی ایران باشد من حاضرم قبول خدمت کنیم و برنامه در سیاست خارجی این خواهد بود.