arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۸۲۱۶۷۱
تاریخ انتشار: ۴۵ : ۱۴ - ۰۹ مهر ۱۴۰۳
خاطرات مدیر انجمن ایران و آمریکا؛ قسمت بیست و دو؛

دومین کریسمسی که در سفارت آمریکا گروگان بودیم

 به نظر می‌رسید که ما را برای تأمین امنیتمان در حصراً جمعیت تظاهر‌کننده‌ای که تا روز‌های آخر اقامتمان در سفارت کم و زیاد می‌شدند دیگر در اطراف‌مان. نبودند من و آن در کنار هم بودیم وضعیت سلامتمان خوب بود بیشتر از قبل به فضای باز دسترسی داشتیم. بیش از یک سال در اسارت دوام آورده بودیم. خداوند در قوی و مستحکم ماندمان به ما کمک زیادی کرده بود من که می‌دانستم نمی‌توانم همیشه روحیه‌ام را در اوج نگه دارم، دعا می‌کردم آرامش و قدرتی به من اعطا شود که بتوانم مراسم ادونت امسال را به درستی به انجام برسانم.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

سرویس تاریخ «انتخاب»: کتاب «مهمان انقلاب»  کاترین کوب و با ترجمه رامین ناصرنصیر، روایتی از زندگی یکی از گروگان‌های سفارت آمریکا در جریان تسخیر سفارت در ۱۳ آبان ۱۳۵۸ است. این کتاب که با لحنی شوخ‌طبعانه نوشته شده، در سال ۱۹۸۴ جایزه کتاب مسیحی ECPA در حوزه زندگی‌نامه را از آن خودش کرده است. کاترین کوب به عنوان مدیر انجمن ایران و آمریکا (IAS) در تهران به فعالیت پرداخت و با تاسیس یک موسسه فرهنگی در ایران، به آموزش زبان انگلیسی به مردم و تبادل فرهنگ با آن‌ها مشغول شد. «انتخاب» روزانه بخش‌هایی از این کتاب هیجان انگیز را در ساعت ۳ منتشر می‌کند.

 

ایران دیپلمات‌ها را برای بحث درباره‌ی گروگان‌ها فرامی خواند

موین رجیستر ۲۷ دسامبر ۱۹۸۰ [۶ دی ۱۳۵۹]

فصل ۱۴

کریسمس ۱۹۸۰ تحمل دومین کریسمس می‌بایست از اولی ساده‌تر می‌بود. به هر حال، من به خودم قبولانده بودم که معنای واقعی کریسمس مسیحا است، نه زرق و برق آن کریسمس اول را با لذت عمیق نیایش و سرشار از نیرویی که از خداوند نشنت می‌گرفت سپری کرده بودم کریسمس ۱۹۸۰ دیگر نباید چنین مشکلی می‌داشتم اما اوضاع این طور پیش نرفت. به نظرم می‌رسید که امکان آزادی‌مان کاهش یافته است. با توجه به انتقال‌مان به زندان می‌ترسیدم مجلس خبرگان بخواهد یکی از ما را پای میز محاکمه بکشاند تا درس عبرتی برای سایرین بسازد.

 تا آن موقع طبیعت بدگمان من بسیار تحریک شده بود می‌توانستم لذت خوفناکی را که بعضی از دانشجویان و مشاورانشان ممکن بود از اعدام یک «جاسوس» آمریکایی در روز کریسمس ببرند در ذهن مجسم کنم این افکار وحشت‌زا و بیهوده بود، اما نمی‌توانستم مانع از آن شوم که به ذهنم خطور کنند. مطمئن بودم که ما را در جشنی به عنوان می‌همانان دانشجویان جلو دوربین‌های تلویزیونی به نمایش خواهند گذاشت تا ایرانی‌ها دوباره بتوانند نا ابکاری باری برد - برد فولاد مبارکه درباره‌ی این که چه قدر خوب با ما رفتار می‌کنند لاف بزنند با تلخی به یاد بحثی افتادم که اواخر سپتامبر با یک دختر جوان داشتم او گفته بود ولی ما که باهاتون خیلی خوب رفتار می‌کنیم. مهمون نواز نبودیم؟ ما که تروریست نیستیم، هستیم؟

 من با پرخاش گفته بودم پس چادرت رو بده من و جات رو باهام عوض کن، بعد سعی کن پات رو از این جا بذاری بیرون امیدوار بودم که دوربینی باشد تا خانواده‌ام از زنده و سالم بودنم مطمئن شوند. اما قطعاً قصد نداشتم تصویر گروگان خوشحال را، که در عید پاک منتقل کرده بودم تکرار کنم من و آن درباره‌ی شام کریسمس اختلاف نظر داشتیم. من نمی‌خواستم در خلق فضای جشنی که مطمئن بودم دانشجویان سعی در ایجادش دارند مشارکت کنم.

او احساس می‌کرد که اگر فرصتی در اختیارمان قرار بگیرد، باید هر آن چه از دستمان بر می‌آید برای شادتر کردن روز دوستان هم بندمان انجام دهیم با ترشرویی گفتم من هر وقت که پیش بیاد، با علاقه هر چی که بتونم می‌پزم مگه برای دوربین تلویزیون بدون این که به نتیجه‌ای برسیم سعی کردیم از فکر کردن به مسائل منفی پرهیز کنیم و تلاش کردیم تا چیز‌های مثبتی را که از آن‌ها برخوردار بودیم گذاشته‌اند برشماریم.

 به نظر می‌رسید که ما را برای تأمین امنیتمان در حصراً جمعیت تظاهر‌کننده‌ای که تا روز‌های آخر اقامتمان در سفارت کم و زیاد می‌شدند دیگر در اطراف‌مان. نبودند من و آن در کنار هم بودیم وضعیت سلامتمان خوب بود بیشتر از قبل به فضای باز دسترسی داشتیم. بیش از یک سال در اسارت دوام آورده بودیم. خداوند در قوی و مستحکم ماندمان به ما کمک زیادی کرده بود من که می‌دانستم نمی‌توانم همیشه روحیه‌ام را در اوج نگه دارم، دعا می‌کردم آرامش و قدرتی به من اعطا شود که بتوانم مراسم ادونت امسال را به درستی به انجام برسانم. شاید گرامیداشت میلاد شاهزاده‌ی صلح به رغم ناامیدتر شدن‌مان در این مقطع، ما را از موهبت کریسمس آکنده می‌کرد. آن دلش به شدت برای خانواده‌اش تنگ شده بود.

او که تنها فرزند خانواده بود بیش‌تر کریسمس‌ها را به شکلی سنتی با مادر و دختر خاله‌ها و پسرخاله‌هایش گذرانده بود. او توانسته بود در بزرگسالی هم به این کار ادامه دهد و حالا دلش برای آن تنگ شده بود دو سال پی در پی بدون این جشن پُرمعنا، برای او بسیار طولانی بود. اما می‌بایست سعی‌مان را می‌کردیم تا به حال چیزی به ما آسیب نرسانده بود و سپری کردن یک کریسمس دیگر در انزوا هم این کار را نمی‌کرد. وقتی که یک و سپس دو شمع را در برابر تاج گل آدونتمان روشن کردیم، دلهای‌مان گرم شد.

 هر روز غروب منتظر ساعات آرام نیایشمان پس از صرف شام می‌ماندیم و با صدای بلند برای تولد عیسی کودک آماده می‌شدیم. در ضمن درباره‌ی هدایا هم فکر می‌کردیم آن مشغول تمام کردن دوخت یک گوبلن بود و قصد داشت با آن برای مادرش جاعینکی درست کند. من که تا به حال زیاد کار دست نکرده بودم مشغول ایک رومیزی برای مادرم و دوختن یک گوبلن با تصویر راگدی آن برای خواهرزاده‌های کوچکم بودم تنها تلاشم برای به کار بستن هوش در پیام رساندن به خانواده‌ام این بود که در نامه‌ای اشاره کردم تاج گل ادونت‌مان را با شاخه‌ی بید درست کرده‌ایم چون در اطراف‌مان هیچ گیاه چهار فصلی پیدا نمی‌شود. شاید یکی متوجه می‌شد که ما را انتقال داده‌اند چون در محوطه‌ی سفارت انواع درختان کاج پیدا می‌شد.

 سیزدهم دسامبر ۲۲ آذر درست کردن تزیینات کریسمس را شروع کردیم. از دست به کار شدن بیزار بودیم چون معنایش آن بود که به در خانه نبودن برای تعطیلات تن داده‌ایم. من اطمینان داشتم که قرار نیست به خانه برسیم اما به نظر می‌رسید حفظ امیدمان حایز اهمیت است. کاغذ را تا زدم و یک طویله‌ی مسیح بهتر از سال قبل درست کردم. یک مسیح نوزاد پیچیده در قنداق که امسال آن را با یک تکه کاغذ قهوه‌ای ساخته بودم، در آخوری پر از «کاه»، که آن را از برگ‌های خشک درخت بید درست کرده بودم، خوابیده بود. پوشش سر مریم از کاموای آبی رنگ بود و سرپوش یوسف با نخ‌های سیاه که متعلق به مجموعه‌ی با ارزش گوبلن‌های‌مان، بود در جایش محکم شده بود.

نظرات بینندگان