سرویس تاریخ «انتخاب»: کتاب «پیکان سرنوشت ما» با گردآوری و نگارش مهدی خیامی توسط نشر نی در سال ۹۷ منتشر شده است. این کتاب، خاطرات احمد خیامی، موسس ایران ناسیونال (ایران خودرو)، فروشگاههای کوروش و بانک صنعت و معدن است. «انتخاب» روزانه ساعت ۶ عصر، بخشهایی از این کتاب هیجان انگیز را منتشر میکند.
شرایطم را به این شرح برای علامیر دیکته کردم ۱ کارخانه مرسدس بنز تمام کمکهای فنی را برای ساخت صد درصد قطعات اتوبوس در ایران به ایران ناسیونال ارائه کند. ۲ هیچگونه کمیسیونی به هرعنوان روی سفارشهای ما به دیگری نپردازد. ۳. تخفیفهایی که به سایر نمایندگان درباره قطعات خودرو و لوازم یدکی تعلق میگیرد به ما نیز تعلق بگیرد.
با همه شرایط ما موافقت کردند و همگی از اتاق بیرون آمدیم علامیر و همسرش آنقدر خوشحال شده بودند که همدیگر را در آغوش گرفتیم و از خوشحالی اشک از چشمانمان جاری شد. به راستی موفقیت غیرمنتظرهای بود کارخانهٔ بنز قبول کرده بود از هیچ نوع همکاری با ما در ساختن هر قطعهای که میتوانستیم در ایران بسازیم دریغ نکند لوازم یدکی را هم که تا آن روز مجبور بودیم از شرکت مریخ بخریم ـ و آن شرکت سود سرسامآوری روی این اقلام میکشید - با تخفیف بسیار از مرسدس بنز میخریدیم تمام مدیران مرسدس به این پروژه علاقهمند شده بودند از آنجا که قطعات مینی بوس برای سواریها و قطعات اتوبوس برای کامیون هم مصرف میشد میتوانستند همه نوع لوازم یدکی را که در خارج از مرسدس بنز ساخته نمیشد و انحصاراً خودشان آنها را میساختند از این به بعد به ما سفارش بدهند. این کار قیمتهای تمام شده لوازم یدکی ما را به میزان قابل توجهی پایین میآورد و رقیب سرسختی برای شرکت مریخ میشدیم.
در ضمن توافق کردیم ۲۵ نفر سرکارگر ایران ناسیونال را برای آموزش سه ماهه به کارخانه مانهایم بفرستیم و دو نفر متخصص آلمانی به خرج کارخانه برای نصب ماشین آلات به ایران بیایند کارگرانی که فرستادیم همه آهنگر و حلبی ساز یا کارگر مکانیکی بودند بعد از دو ماه مسئول کارگران کارخانۀ مانهایم گفت این افراد از بهترین کارگرانی هستند که ما تاکنون دیدهایم و نسبت به کارگران آلمانی در یادگیری علاقه مندترند و از نظر نظم و ترتیب و یادگیری فوقالعاده اند. در هر سفر به، آلمان کارگران و سرکارگران ایرانی را در کافههای معمولی مهمان میکردم و پولی هم برای خرید سوغاتی در اختیار آنها میگذاشتم همینها به اضافهٔ چند نفر که بعداً برای کارآموزی به انگلستان رفتند شاهکار کار و تخصص و وفاداری در ایران ناسیونال بودند و در پیشرفت کارها معجزه میکردند.
کم کم کار ساختمان کارخانه ایران ناسیونال آغاز شد و کارها با برنامه منظم پیشرفت میکرد برای اداره کارخانه یک نفر سرپرست مورد اعتماد و دلسوز لازم بود هفتاد درصد کارهای کارخانه انجام شده بود. فکر کردم اگر برادرم به تهران بیاید کمک خوبی در انجام کارهای کارخانه خواهد بود به او نوشتم که کارهای خود را انجام بدهد و بیاید که وجودش خیلی لازم است محمود که کارهای مرا همیشه پر از ریسک میدانست و سخت باور میکرد شدنی باشند مرتباً این دست و آن دست میکرد و چندان مایل نبود به تهران. بیاید با لحن تندی به او نوشتم این دستور است و هرچه زودتر باید به تهران بیایی البته آن موقع دیگر ۸۵ درصد کارها انجام شده بود و به سرعت پیش میرفت محمود یکی دو ماه مانده به اتمام ساخت کارخانه به تهران مهاجرت کرد. چون از نظر مالی در مضیقه بودم گفتم مشهد سه میلیون تومان به تهران بدهکار است به سادگی گفت آن را که فراموش کنید و دیگر سؤالی هم در این باره از او نکردم اولین سفارش شاسی اتوبوس مدل ۳۰۲ که به تازگی در کارخانۀ مانهایم مرسدس بنز ساخته و به بازار عرضه شده بود.
در اوایل فروردین ۱۳۴۳ به کارخانه رسید و ما هنوز درحال ساختن کارخانه بودیم بعد از امضای قرارداد مبلغ سفارش ما به مرسدس سالیانه به بیش از پنجاه میلیون مارک میرسید و در حدود چهار میلیون مارک هم هزینه میشد، برای خرید پرس، قالب و اتاق رنگ و دستگاههای جوشکاری و انواع مختلف نقطه جوش و ماشین آلات تراش آهن، قطع کن و ابزارهای بسیار دیگر که باید از خارج می. آوردیم به این ترتیب، سفارشهای ما در مدت دو سال به بیش از صد میلیون مارک میرسید.
بنابراین پروژههایی تهیه کردم و با راهنمایی همان دوست قدیمی آقای کوگله از نظر فنی تغییراتی در پروژه دادم و برای ادارۀ هرمس بردم و درخواست ۷۵ میلیون مارک اعتبار کردم ادارۀ هرمس قسمتهای مختلفی از نظر اقتصادی فنی بازاریابی و اعتباری داشت و باید تمام این قسمتها پروژه را تصویب میکردند کارخانه مرسدس بنز هم آن پروژه را قبول کرده بود و پس از یک هفته تمام مبلغی را که اعتبار خواسته بودم تصویب کردند قطعاً نوشتن طرح چنین پروژههایی احتیاج به متخصصان درجه یک بینالمللی داشت که باید دربارۀ چگونگی کار تحقیق و آن را تصویب میکردند و سپس طرح باید به قلم عدهای متخصص، مالی اقتصادی، بازاریابی و فنی بازنویسی میشد این که چگونه به تنهایی میتوانستم این پروژهها را تهیه کنم ناشی از تجربیات زیادی بود که در کار تجارت در تجارتخانه مشهد پیدا کرده بودم و این که از تشریفات حمل و نقل و امور گمرکی در مدت اقامت و کار خود در خرمشهر چیزهایی آموخته بودم و از نظر فنی هم در مدتی که در کارواش کار میکردم به دقت قطعات اتومبیل را زیر نظر میگرفتم از نظر بازاریابی و اقتصادی هم تجربه هشت سال فروش انواع اتومبیل در سراسر ایران را داشتم و ضمناً مسافرتهای زیاد کرده بودم و یادداشتهایی فراوانی در بازدید از کارخانههای خارج برداشته بودم. همۀ اینها به من امکان میداد بتوانم برای پروژهها برنامهریزی کنم و این کار برایم مشکل نبود، به خصوص آن که در تهیه پروژهها مقداری درصد هزینهها را بالاتر میگرفتم و مسئلۀ افت فروش و اجرایی نشدن پروژه یا اتفاقات غیرعادی را هم پیشبینی میکردم.