arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۸۱۶۳۷۰
تاریخ انتشار: ۰۰ : ۱۸ - ۲۱ شهريور ۱۴۰۳
خاطرات خیامی، موسس ایران ناسیونال؛ قسمت نه؛

ماجرای بازدید از شرکت بنز در سال ۱۳۳۷

 مریخ مجبور بود به قیمت کارخانه بنز خرید کند به راهنمایی من، شرکت مریخ نیز لوازم یدکی را به این صورت از کارخانه اصلی سازنده خرید و شروع کرد به وارد کردن ملاقات و برقراری روابط دوستانه با مدیران بنز در فرانکفورت اثرات بسیار خوبی در آینده شغلی‌ام داشت. ضمناً با یک تاجر ایرانی فرش در هامبورگ آشنا شدم و او بود که راه و چاه این نوع روابط را به من آموخت. در این سفر از خطوط ساخت و مونتاژ اتوبوس و کامیون و حتی اتومبیل‌های سواری مرسدس بنز بازدید کردم دقت من در این بود که چه قطعاتی ممکن است در ایران ساخته شود و چه قطعاتی امکان ساختشان در ایران نیست.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

سرویس تاریخ «انتخاب»: کتاب «پیکان سرنوشت ما» با گردآوری و نگارش مهدی خیامی توسط نشر نی در سال ۹۷ منتشر شده است. این کتاب، خاطرات احمد خیامی، موسس ایران ناسیونال (ایران خودرو)، فروشگاه‌های کوروش و بانک صنعت و معدن است. «انتخاب» روزانه ساعت ۶ عصر، بخش‌هایی از این کتاب هیجان انگیز را منتشر می‌کند.

سفر به اروپا

در سال ۱۳۳۷ برای دیدار با مدیران مرسدس بنز و آشنایی نزدیک با آنان قصد کردم به اروپا بروم و حیفم آمد تنها بروم محمود را هم از مشهد خواستم و به اتفاق گذرنامه گرفتیم و از راه رم عازم آلمان شدیم از تهران به بغداد و بیروت و رم با هواپیما رفتیم و پس از دیدار رم و پاریس به هامبورگ رسیدیم. مسافرت ما به اروپا بیست روز طول کشید و بیشتر به سیاحت و تفریح گذشت. به نظرم همان سال نمایشگاه بین‌المللی در بروکسل دائر بود و ما به تماشای نمایشگاه رفتیم. سپس محمود عازم ایران شد و من به اتفاق مترجمی که استخدام کرده بودم به فرانکفورت رفتم برای دیدن مدیران شرکتی که به آن سفارش داده بودیم.

بعد به کارخانه بنز هم سری زدیم و در آنجا مدیران قسمت خاورمیانه از ما بسیار استقبال کردند و با آن‌ها دوست شدم. ضمناً به کارخانه «ماهله»، که سازنده پیستون و سوپاپ موتور‌های مرسدس بود، رفتیم و مدیرانش را راضی کردم که بدون اطلاع و اجازه مرسدس بنز به قیمتی که به آن‌ها پیستون و سوپاپ می‌فروختند به من هم بفروشند. همین طور کارخانه سازنده کمک فنر و فیلتر را راضی کردم به من جنس بفروشند. این‌ها حتی با قیمتی به من جنس می‌دادند که از قیمتی که به مرسدس می‌دادند کمتر بود. دلیلش این بود که همه مدیران صادرات کارخانجات آلمان عاشق خاویار و فرش ایرانی بودند و من قالی و خاویار را طوری به آن‌ها می‌دادم انگار سوغاتی و هدیه‌ای برای همسرانشان است. می‌گفتم این فرش‌ها به سفارش پدرم بافته شده‌اند و واقعاً بسیاریشان هم همین طور بودند و به عنوان هدیه به دست من رسیده بودند کارخانجات سازنده لوازم و قطعات بنز مجبور بودند به مأموران خرید کارخانه اصلی هدیه بدهند و هزار نوع دوز و کلک سوار کنند تا سفارش بگیرند من هم لوازم یدکی زیاد سفارش می‌دادم و قیمتی که من در فروشگاهم تعیین می‌کردم خیلی کمتر از قیمتی بود که شرکت مریخ اعلام می‌کرد.

 مریخ مجبور بود به قیمت کارخانه بنز خرید کند به راهنمایی من، شرکت مریخ نیز لوازم یدکی را به این صورت از کارخانه اصلی سازنده خرید و شروع کرد به وارد کردن ملاقات و برقراری روابط دوستانه با مدیران بنز در فرانکفورت اثرات بسیار خوبی در آینده شغلی‌ام داشت. ضمناً با یک تاجر ایرانی فرش در هامبورگ آشنا شدم و او بود که راه و چاه این نوع روابط را به من آموخت.

در آن سفر مقدار زیادی شاسی اتوبوس سفارش دادم و روی هم رفته سفر بسیار موفقیت‌آمیزی بود. در این سفر از خطوط ساخت و مونتاژ اتوبوس و کامیون و حتی اتومبیل‌های سواری مرسدس بنز بازدید کردم دقت من در این بود که چه قطعاتی ممکن است در ایران ساخته شود و چه قطعاتی امکان ساختشان در ایران نیست.

این کار در تمام سفر‌هایم و بازدید از کارخانجات مختلف انجام می‌شد چون موقع بازدید مانع عکاسی و یادداشت‌برداری می‌شدند به محض آنکه بازدید تمام می‌شد مشاهدات خود را روی کاغذ می‌ آوردم. از این یادداشت‌ها و مشاهدات بعد‌ها موقع اخذ مجوز تأسیس کارخانه اتوبوس‌سازی یا ساخت و مونتاژ اتومبیل‌های سواری استفاده کردم به سادگی می‌توانستم قطعاتی را که در ایران امکان ساختشان فراهم بود یا قطعاتی را که بعد‌ها ممکن بود ساخته شوند به دولت معرفی کنم می‌دانستم ماشین آلات سازنده این وسایل و حتی کارخانجات سازنده آن‌ها در کجا واقع شده‌اند. با مدیران آن‌ها آشنا شده بودم و هر چه لازم داشتیم به آن‌ها سفارش می‌دادم همین طور به سادگی می‌توانستم قطعات سی کی دی را که برای هر نوع اتوبوس یا اتومبیل سواری لازم بود به کارخانجات مربوط سفارش بدهم ضمن آنکه آن مشاهدات کمک کرد پروژه‌های قابل قبول کارخانجات خارجی را برای دولت تشریح کنم.

کم کم کار ما دو برادر حسابی رونق گرفت، به طوری که شاسی‌های اتوبوس را پیش فروش می‌کردیم در موقعی که شاسی‌ها را تحویل خریدار می‌دادیم مبلغ قابل ملاحظه‌ای هم به او درآمد می‌دادیم البته مشتریان خود را خوب می‌شناختیم و از پیش فروش شاسی اتوبوس‌ها به دلال‌ها و واسطه‌ها خودداری می‌کردیم. مسأله‌ای که باعث تعجب من می‌شد بالارفتن دائمی قیمت مرسدس بنز بود.

در سفری در سال ۱۳۳۹ به آلمان مطلع شدم شرکت مریخ مبالغ زیادی به نفع خود روی قیمت شاسی‌های اتوبوس می‌کشد و در آلمان تفاوت آن را می‌گیرد. حتی شرکت روی کرایه حمل هر دستگاه هزار مارک و روی قیمت تمام شده بیمه سیصد مارک اضافه می‌کند. در واقع برخلاف قول مردانه‌ای که داده بودند روی قیمت هر شاسی اتوبوس پنج هزار مارک می‌کشیدند.

 از این کارشان خیلی ناراحت شدم، ولی چون چاره‌ای نداشتم و دستم زیر سنگ آن‌ها بود حرفی نزدم. تا سال ۱۳۳۸، هیچگونه اعتباری از بانک‌ها درخواست نکرده بودم، چون تجربه بسیار بدی در این زمینه داشتم و می‌دانستم چه بلا‌هایی به خاطر پرداخت بهره به سرم می‌آید. اما در این سال حبیب، اخوان از مدیران بانک صادرات، بدون درخواست من صد هزار تومان اعتبار به حساب جاریم واریز کرد، چون مبلغ زیادی سفته فروش برای وصول در بانک صادرات می‌گذاشتم برای توسعه کار‌ها نیز داشتن اعتبار کافی در بانک‌ها لازم بود با هر کارخانه‌ای که می‌خواستم قرارداد جنسی ببندم اول درباره میزان اعتبار بانکی سؤال می‌کردند و باورشان نمی‌شد که من با این همه سفارش اعتباری در بانک‌ها ندارم؛ در این جور مواقع کارخانجات دنیا به واسطه بانک‌های خود یا مؤسسات مالی دیگر درباره اشخاص و بازرگانان و صاحبان صنایع اطلاعات جمع می‌کردند و این اطلاعات را در مقابل حق العملی در اختیار کسانی که می‌خواستند از میزان اعتبار طرف‌های معامله مطلع شوند می‌گذاشتند من چون تا آن موقع احتیاج نداشتم، اطلاعاتی از وضع سرمایه‌ام به بانک‌ها و مؤسسات مربوطه نداده بودم. در نتیجه، نمی‌توانستم آن طوری که شایسته بود خودم را معرفی کنم و این اعتبار بانک صادرات دست مرا از نظر گردش پول نقد خیلی باز گذاشت. 

نظرات بینندگان