سرویس تاریخ «انتخاب»: نورالدین کیانوری دکترای مهندسی عمران و دبیرکل حزب توده از ۱۳۵۷ تا ۱۳۶۲ بوده است؛ و نوه پسری شیخ فضلالله نوری و همسر مریم فیروز بود. وی در سال ۶۱ به جرم همکاری با شوروی دستگیر و در سال ۷۸ درگذشت. کتاب خاطرات نورالدین کیانوری، محصول پرسش و پاسخهای عبدالله شهبازی با اوست. این کتاب در سال ۱۳۷۲ توسط نشر اطلاعات منتشر شد. «انتخاب» روزانه بخشهایی از این کتاب را منتشر میکند.
رادمنش و ماجرای حسین یزدی
ظاهراً مهمترین حادثهای که پس از وحدت با فرقه اتفاق افتاد، کشف نفوذ حسین یزدی در حزب در پائیز ۱۳۴۰ بود این حادثه ثابت کرد که مکاتبات مرکز حزب با ایران حداقل از سال ۱۳۳۶ تا سال ۱۳۴۰ توسط سازمان اطلاعات آلمان فدرال و ساواک کنترل میشده است. لطفاً ماجرای فوق را شرح دهید.
کیانوری: ماجرای فوق به این شکل بود حسین یزدی پسر دکتر مرتضی یزدی بود که در برلین غربی نزد خاله آلمانیاش زندگی میکرد همسر دکتر مرتضی یزدی آلمانی بود. برادر کوچک او به نام فریدون یزدی نیز در درسدن (آلمان) دمکراتیک در رشته مهندسی تحصیل میکرد. همسر دکتر رادمنش خانم) مهین یزدی دختر محمد یزدی برادر دکتر یزدی بود. او پس از شهریور ۱۳۲۰ جزء مؤسسین حزب توده شد و پس از مدنی به علت بدنامی برکنار شد. دار و دسته دکتر یزدی برای جلب دکتر رادمنش به طرف خود دختر محمد یزدی را برای رادمنش گرفتند و بدین ترتیب دکتر رادمنش داماد یزدیها شد.
دکتر یزدی و دکتر رادمنش از دوران دانشجویی با هم رابطه دوستی نداشتهاند؟ کیانوری خبر رادمنش قبل از دستگیری گروه ارانی با یزدی کوچکترین آشنایی نداشت رادمنش جزء گروه ارانی نبود او جزء گروهی بود که در لاهیجان با حزب کمونیست ایران ارتباط داشتند و قبل از گروه ارانی دستگیر شدند وقتی ارانی و دوستانش را گرفتند. رادمنش را جزء همین پرونده جا زدند و بدین ترتیب مجموعه این افراد به «گروه ۵۳ نفر» معروف شد.
درباره سوابق دکتر مرتضی یزدی بیشتر توضیح دهید!
کیانوری: مرتضی یزدی فرزند یک روحانی یزدی بود او با حکیم الملک معروف نمیدانم از چه راهی، نزدیکی داشت و حکیم الملک او را مانند پسر خود میدانست و ظاهراً هم او مرتضی یزدی جوان را برای تحصیل به آلمان فرستاد. مرتضی یزدی تا قبل از اینکه به اروپا برود معمم بود و زمانی که برای تحصیل به فرنگ رفت عمامه را برداشت. او در برلین در رشته پزشکی تحصیل کرد و در بیماریهای زنان تخصص یافت و پزشک بسیار خوبی بود.
او در آلمان با دکتر ارانی آشنایی عادی کاملاً غیر سیاسی داشت. او هیچگونه علاقه و فعالیت سیاسی نداشت و کمونیست هم نبود علت گرفتاری او آنطور که من شنیدهام ـ این است که هنگام آمدن او به ایران مرتضی علوی - برادر بزرگ علوی که در شوروی از بین رفت - به وسیله یزدی نامهای برای دکتر ارانی میفرستد و این نامه هنگام بازداشت ارانی به دست شهربانی میافتد و دکتر یزدی که کوچکترین شرکتی در فعالیت سیاسی گروه نداشته دستگیر میشود.
او در زندان نیز کمترین علاقهای به بحث سیاسی نداشته و از قول او حکایت میکنند که پیش از محاکمه میگفته: «من حتماً آزاد خواهم شد؛ اگر آزاد شدم که خدا حافظ، اگر محکوم شدم به من بگوئید کمونیسم چیست ولی شهربانی، مختاری علیرغم تلاشهای حکیم الملک برای بزرگ نشان دادن جریان به شاه همه - و از آنجمله دکتر یزدی را محکوم کرد. درباره بقیه فعالیت دکتر یزدی در تشریح تاریخ حزب مفصلاً شرح دادهام.
پس از دستگیری مرتضی یزدی به رغم اینکه او ضعف نشان داد و به رغم اینکه دادستان ارتش در توجیه عفو او صریحاً اعلام کرد که او خدمت بزرگی به ما کرده است. این دوستان حاضر به پذیرش واقعیت نبودند و در مقابل ما از یزدی دفاع میکردند و میگفتند که همه اینها بازی است دکتر یزدی در زندان پس از تسلیم به رژیم شاه پسرش حسین یزدی را ـ که به توصیه حزب برای تحصیل به آلمان فرستاده شده بود به ساواک مربوط ساخت و ساواک به او اینطور تلقین کرد که گویا کیانوری مسئول زندانی شدن پدرش بوده است. حسین هم برادرش فریدون را با خود همراه کرد و این دو کارهایی را انجام دادند که شرحش را میدهم خود دکتر یزدی نیز پس از آزادی به طور دائم با رادمنش و اسکندری مکاتبه داشت.
به این ترتیب، این بستگی به تمام معنا حفظ شده بود و آقایان حاضر نمیشدند که در مطبوعات حزب مطلبی علیه یزدی نوشته شود و به همین دلیل حسین و فریدون یزدی پسر عموهای خانم رادمنش مشیر و مشاور و آجودان دکتر رادمنش بودند در تمام این سالها حسین یزدی نامههای دکتر رادمنش را برای پست کردن به برلین غربی میبرد و اگر کسی میخواست از اروپای غربی با ایران با رادمنش تماس بگیرد این کار با واسطه حسین یزدی انجام میشد در این زمان مقام حسین یزدی در ساواک آنقدر بالا گرفته بود که نه تنها با ساواک بلکه با اداره جاسوسی آلمان غربی نیز مستقیماً مربوط بود و آنها یک یا سبورت قلابی آلمان غربی با نام مستعار به او داده بودند که به وسیله آن آزادانه به همه جای اروپا سفر کند.
بدین ترتیب، حسین یزدی بطور مدام از برلین غربی به آلمان دمکراتیک میآمد و به خانه رادمنش تردد میکرد و گاه شب در آنجا میماند. او در عین حال مشیر و مشاور رضا روستا نیز بود و همه کارهای او را در برلین غربی انجام میداد اولین کثافت کاری حسین یزدی دستبردی بود که به خانه روستا زد و حدود سه هزار دلار پول اتحادیه کارگری را دزدید روستا هرگاه که از خانه بیرون میرفت کلید خانه را زیر پادری نمدی میگذاشت و حسین یزدی از این امر اطلاع داشت روستا خبر این سرقت را به کمیته مرکزی نداد و فقط مخفیانه رادمنش و اسکندری را مطلع کرد و این دو به او گفتند که سروصدای قضیه را بلند نکن چون کیانوری علیه ما جنجال به راه خواهد انداخت و ما این پول را به تو خواهیم داد.
این مسأله مسکوت ماند و ما اطلاع نداشتیم تا بالاخره یک روز صبح خانم دکتر رادمنش به ایرج اسکندری تلفن زد و به او: گفت: دیشب که من در منزل نبودم به خانه دستبردزده شده و از گاوصندوق دکتر رادمنش اسناد حزبی و مقداری پول (حدود ۷-۸ هزار دلار) را بردهاند. در آن موقع رادمنش در لایبزیک نبود و برای شرکت در یک جلسه بینالمللی در اتحاد شوروی بسر میبرد همسر رادمنش در ادامه گفت: دیشب فقط حسین یزدی که اتومبیل یک رفیق حزبی (خیر خواه) را در برلین گرفته بود به اینجا آمد و گفت که به اتفاق برویم بیرون و کمی گردش کنیم.
در غیاب آنها فریدون یزدی به خانه آمده و پس از برداشتن اسناد و پول خارج شده بود. البته او حماقت کرده و در گاوصندوق را باز گذاشته بود و گرنه شاید رادمنش و همسرش تا یک ماه بعد هم از این ماجرا مطلع نمیشدند خانم دکتر رادمنش در بازگشت از گردش به طبقه بالا میرود و در اتاق خوابش میخوابد و صبح که پائین میآید میبیند که در گاوصندوق باز است.
این مسأله بلافاصله در هیئت اجرائیه مورد بحث قرار گرفت و در این جلسه اسکندری جریان دستبرد به خانه روستا را نیز شرح داد و این حدس مطرح شد که شاید حسین یزدی در این کار دخالت داشته است ما به دوستان خود در حزب سوسیالیست متحده آلمان اطلاع دادیم که جنین اتفاقی رخ داده و چنین احتمالی نیز مطرح است. آنها از این مسأله خیلی ناراحت شدند و پلیس آلمان را مطلع کردند. در این فاصله حسین یزدی به برلین غربی رفته و اسناد و مدارک را در خانه خانهاش گذارده بود. او مأموریت دیگری نیز داشت و آن ترور من بود.
قرار بود که او به برلین شرقی بیاید و در آنجا یک مأمور دیگر یک اسلحه مجهز به صدا خفه کن را در اختیار او بگذارد و وی در ساعتی که من از منزل خارج میشدم در جلوی منزل مرا بکنند.
حسین یزدی برای انجام این مأموریت یک روز قبل از موعد اجرای آن به برلین شرقی آمد و در مرز دو آلمان دستگیر شد برادرش فریدون، یزدی نیز دستگیر شد. در تحقیقات معلوم شد که او هم مأمور ساواک و هم مأمور سازمان امنیت آلمان غربی بوده و دو مأموریت داشته است: اول سرقت استاد. البته این اسناد ارزشی نداشته و هدف این بوده که در حزب شایع کنند که دسته کیانوری این کار را کرده و بدین ترتیب تشنج ایجاد شود مأموریت دوم او قتل کیاتوری بود که شرح دادم.
پس از انجام تحقیقات رفقای حزب سوسیالیست متحده آلمان دکتر رادمنش کامبخش و من را به دفتر کمیته مرکزی حزب دعوت کردند و نتیجه تحقیقات و مأموریتهای حسین یزدی را به ما اطلاع دادند حسین و فریدون یزدی محاکمه شدند و حسین بزدی به اتهام طرح قتل من به حبس ابد محکوم شد.