سیدهادی برهانی؛ استاد مطالعات اسرائیل: بنیامین نتانیاهو نخست وزیر اسرائیل دیروز چهارمین سخنرانی خود را در جمع مشترک اعضای مجلس نمایندگان و سنای آمریکا ایراد کرد تا به این ترتیب رکورد وینستون چرچیل (نخست وزیر اسبق انگلستان)، که بیش از هر رهبر خارجی دیگری در این جمع سخنرانی کرده بود، شکسته شود. به رغم تحریم جلسه توسط نیمی از نمایندگان و سناتورهای حزب دموکرات، از جمله غیبت با اهمیت کامیلا هریس و نانسی پلوسی، این واقعه پیش و بیش از هر چیز دیگری نفوذ و قدرت بالای اسرائیل در قلب تنها ابرقدرت جهان را به رخ کشید.
نتانیاهو در این سخنرانی به همه مخالفان و منتقدان اسرائیل از جمله سازمانهای بین المللی و دانشجویان و دانشگاههای آمریکایی تاخت و نمایندگان کنگره ۲۹ بار برخاستند و با دست زدنهای ممتد او را تشویق و تایید کردند. این صحنه مهم، در شرایط کنونی که ده ماه از نبرد اسرائیل علیه حماس و فلسطین و سازمان ملل و دادگاههای بین المللی و افکار عمومی جهان و حتی غرب می گذرد، بی شک پیام مهم و نگران کننده ای برای همه این مخالفان و منتقدان داشت: شما هر که هستید و هر چه دارید، آمریکا و قدرت آن همچنان در کنار ماست!
این تحول مهم باید برای ایران بیش از هر طرف دیگری با اهمیت و هشداردهنده باشد: نخست وزیر اسرائیل این فرصت گرانبها و تاریخی را به بطالت سپری نکرد. برعکس، او مهمترین پیامهای اسرائیل به جهان را با استفاده از تریبون تاثیرگذار کنگره آمریکا ارسال نمود و این همان کاری است که از سیاستمدار زیرک و کهنه کاری چون او انتظار می رود. در واقع، بخش اصلی سخنرانی او بر خطر ایران و لزوم مقابله با آن متمرکز بود. این البته چیز تازه ای نیست. بنیامین نتانیاهو در سخنرانی قبلی خود در کنگره و سخنرانی های قبلی در مجمع عمومی سازمان ملل نیز ایران را به باد حمله گرفته بود. او در سالهای اخیر همواره بر خطر ایران متمرکز بوده تا اندازه ای که ایران ستیزی افراطی او در اسرائیل دستمایه مضحکه و تمسخر شده بود.
به نظر بنده این بار این نتانیاهو نیست که لفاظی های معمول خود علیه ایران را تکرار می کند. این اسرائیل و هسته سخت رژیم صهیونیستی و چه بسا صهیونیسم جهانی است که بر ایران متمرکز می شود. دلیل اصلی این تحول را باید در واقعه مهم و سرنوشت ساز هفت اکتبر و پیامدهای آن جستجو نمود. در هفت اکتبر قدرت بازدارندگی اسرائیل به شکل بی سابقه ای آسیب دید و موجودیت آن زیر سوال رفت. اسرائیل تا نتواند این ضایعه سنگین را جبران نماید نمی تواند خواب راحتی داشته باشد. نابودی حماس اولین گام در جهت جبران مافات است اما اگر حماس در غزه هم نابود شود، با شش جبهه دیگر که اینک علیه اسرائیل فعال شده اند، چه باید کرد. از نظر اسرائیل ستون اصلی این هفت جبهه و قدرت مرکزی آن ایران است. پیروزی در همه جبهه ها بدون آسیب رساندن به تهران قدرت اصلی تهدید را دست نخورده باقی خواهد گذاشت اما نابود کردن توان ایران می تواند موتور همه جبهه های دیگر تهدید علیه اسرائیل را خاموش یا بشدت تضعیف نماید.
بنابراین براساس تحلیل استراتژی محور بالا و همچنین با فهم دقیق مواضع کنونی رژیم صهیونیستی، که در سخنرانی نتانیاهو در کنگره به وضوح بیان شد، ایران اینک هدف اصلی اسرائیل است و اسرائیل بدون نابود کردن توان ایران دیگر نمی تواند احساس امنیت نماید. اسرائیل برای دستیابی به این هدف بزرگ یک مشکل کوچک دارد: ایران بزرگتر از آن است که بتوان به تنهایی با آن در افتاد! اسرائیل به پیشرفته ترین تجهیزات نظامی و اطلاعاتی و حتی اتمی مجهز است که به آن در حوزه های نظامی بسیاری برتری می بخشد اما در نهایت توان آسیب رساندن ایران را نمی توان دست کم گرفت و این آسیبها، هر چند کمتر، می تواند برای اسرائیل کوچک و آسیب پذیر بسیار گران تمام شود.
اسرائیل برای حل این مشکل یک راه حل موفق و تجربه شده دارد. عراق (در دوران حاکمیت حزب بعث)، به رغم دشمنی اش با ایران، یکی از مهمترین نگرانیهای اسرائیل در منطقه بود. کشور عربی وسیعی که جمعیت داشت، ثروت داشت و نیروی نظامی بزرگی دست و پا کرده و تا مرز اتمی شدن پیش رفته بود. عراق از سال ۱۹۴۸ همواره در جنگهای عربی با اسرائیل حضور داشت و هیچ گاه آتش بس با این رژیم را نپذیرفته بود. از سازمانهای فلسطینی حمایت مالی سنگین می کرد و به خانواده شهدای فلسطینی مبالغ بالایی می پرداخت.
عراق اولین کشوری بود که اسرائیل را با موشکهای بالستیک هدف قرار داد و امنیت این کشور را با تهدید بی سابقه ای روبرو نمود. این تهدید (بالنسبه بزرگ) نه از راه یک رویارویی مستقیم بلکه از طریق تحریک آمریکا به حمله به عراق و اشغال این کشور و نابودی توان آن خنثی شد. در این جنگ افروزی، لابی اسرائیل در آمریکا و شخص نتانیاهو نقش بسیار موثری داشتند و در واقع می توان این جنگ را طراحی اسرائیل برای نابودی توان نظامی عراق نامید. در سوریه نیز برنامه مشابهی با درجه بالایی از موفقیت اجرا شد. توان سوریه نیز در اثر فشار قدرتهای غربی و حملات اسرائیل تا اندازه ای زیادی نابود گردید در حدی که اینک ارتش سوریه، برخلاف سایر ارکان مقاومت در منطقه، جرات رویارویی با اسرائیل را ندارد و در برابر حملات تجاوزکارانه اسرائیل به خاک سوریه واکنش جدی نشان نمی دهد.
برای اسرائیل بهترین فرمول برخورد با ایران و خنثی کردن تهدید آن همین فرمول تجربه شده است که غرب یا آمریکا را به جان دشمنان خود می اندازد و خود در گوشه ای امن از منافع آن برخوردار می گردد. سخنرانی نتانیاهو به خوبی نشان می دهد اسرائیل به همین راه حل دل بسته و اجرای آن را آغاز کرده است. در این راستا، نتانیاهو در این سخنرانی تلاش کرد ایران را به عنوان تهدیدی خطرناک برای غرب و آمریکا معرفی نماید. او با دقت همه نشانه های آمریکا ستیزی ایران از جمله شعار مرگ بر آمریکا و لقب «شیطان بزرگ» و اشغال سفارت آمریکا در تهران و سایر موارد مشابه را به رخ اعضای کنگره آمریکا کشید تا نشان دهد ایران قبل از آنکه اسرائیل ستیز باشد آمریکا ستیز است و اتفاقا اسرائیل ستیزی آن به دلیل نفرت آن از آمریکاست. نتانیاهو در این صحنه آرایی اسرائیل را مدافع منافع غرب و اسرائیل در خاورمیانه جا زد و جنگ خود با ایران و گروههای نیابتی را جنگ اسرائیل با دشمنان غرب و فداکاری این رژیم در خط مقدم جبهه نامید و نتیجه گیری نمود تنها با تشکیل ائتلافی از کشورهای غربی و اسرائیل می توان خطر ایران برای تمدن غربی را برطرف کرد. ائتلافی که او آن را ائتلاف ابراهیم خواند. اگر چه روی کارآمدن احزاب چپ (و بالنسبه فلسطین گرا) در انتخابات اخیر انگلستان و فرانسه زمینه تحقق چنین طرحی را محدود می نماید اما روی کار آمدن ترامپ در آمریکا فرصت فوق العاده ای برای اسرائیل و طراحی ضدایرانی آن به شمار می آید.
به نظر می رسد سخنرانی نتانیاهو در کنگره یک نقطه عطف در مناسبات ایران و اسرائیل است. در واقع اسرائیل در این سخنرانی از طراحی اسرائیل، حمله به ایران با استفاده از توان غرب، پرده برداری نمود. این طراحی با دقت و قدرت دنبال خواهد شد و طی چند سال آینده به مهمترین مسئله این مناسبات و احتمالا مناسبات غرب و ایران بدل خواهد گردید. اسرائیل تلاش خواهد نمود از هر فرصتی برای دور کردن غرب و ایران و ایجاد تنش در روابط این دو استفاده کرده، ایران را تهدید جدی غرب معرفی نموده و این دو را به سوی یک رویارویی سهمگین بکشاند. در این مسیر، ایران ستیزان غرب (و آمریکا) و غرب ستیزان ایران هر دو، خواسته یا ناخواسته، می توانند به اجرای این برنامه کمک نمایند. اگر این دو گروه افراطی بتوانند بر سیاستهای دو کشور تاثیرگذار باشند اسرائیل می تواند به آینده این تخاصم و رویارویی امیدوار باشد. رویارویی که (مانند نمونه عراق) هزینه آن را ایران و آمریکا می پردازند و سود خالص آن را اسرائیل خواهد برد.
این رویارویی می تواند برای ایران بسیار خطرناک و پرهزینه باشد. ایران اینک فرصت دارد با اتخاذ مواضع عاقلانه و هشیارانه از چنین مهلکه ای دوری نموده و اسرائیل را ناکام نماید. فاصله ایران با کشورهای غربی و سازمانهای بین المللی و حقوق بین الملل و مشروعیت بین المللی می تواند فرصت و فضای لازم برای سوء استفاده اسرائیل و تنش آفرینی در روابط ایران و غرب را فراهم نماید. برعکس، کم کردن فاصله ها، حل و فصل مشکلات بین المللی و تقویت روابط خارجی فرصتها را برای رژیم صهیونیستی محدود و محدودتر خواهد نمود. اسرائیل در برخورد با دشمنان سابق خود، و بطور مشخص مصر، عراق و سوریه موفق عمل نموده و این موفقیت به آن اعتماد بنفس، توان و تجربه غنی برای اجرای چنین پروژه هایی داده است. بی توجهی به سابقه این درگیریها در خاورمیانه و عدم استفاده از همه امکانات فکری و عملی کشور برای خنثی کردن برنامه اسرائیل می تواند بهای سنگین و چه بسا جبران ناپذیری در پی داشته باشد.